گفتگو با دنیس پترسون نقاش هایپررئالیسم (+عکس آثار)
از میان سبکهای مختلف نقاشی، هایپررئالیسم جایگاه متفاوتی را در رویارویی با مخاطب دارد. از سویی، در ادامه تحولات سبکهای متفاوت نقاشی به وجود آمد، در نتیجه، نزد خواص جایگاهی پیدا کرد، و از سویی دیگر، به دلیل ظاهر عام پسند آن، از مقبولیت عمومیبرخوردار شد. به لحاظ اهمیت تکنیک نزد نقاش هایپررئالیست، همواره در ارزیابی و نقادی آثار هایپررئالسیم جایگاه تکنیک مسأله برانگیز بوده و البته به دلیل عدم شناخت همین جایگاه قضاوتهای اغلب نادرستی درباره آن شده است. شاید در این خصوص بتوان جمله گراهام تامون را در دفاع از قیاسهای مکرر این سبک با عکاسی متذکر شد: «یکی از دلایلی که عکاسی در جهان مطرح شد، موفقیت نقاشیهای فتورئالیست در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی است که به نامهای سوپررئالیسم و هایپررئالیسم هم مطرح میشود.» (Thompson,Graham,1980,p.78).
واژهه هایپررئالیسم (Hyperealisme) توسط ایزی براکوت۱ در ۱۹۷۳ به کار برده شد که مصداق کلمه فرانسوی photorealisme است. این عنوان کاتالوگ نمایشگاه بزرگی بود که در گالری اش در همان سال در بروکسل، پایتخت بلژیک، برگزار شد. این نمایشگاه ابتدا توسط هنرمندان فتورئالیست امریکایی مانند رالف گویینگس۲، چاک کلوز۳، دانی جی دیدی۴، رابرت بیچتول۵ و هیکارد مکلن۶ برپا شد. هنرمندان اروپایی نظیر انولی۷، ریختر۸ و دلکول۹ نیز در این نمایشگاه حضور داشتند.
نقاشی
هایپررئالیسم؛ مجاز یا واقعیت؟
گفت وگوی اختصاصی با دنیس پترسون
از میان سبکهای مختلف نقاشی، هایپررئالیسم جایگاه متفاوتی را در رویارویی با مخاطب دارد. از سویی، در ادامه تحولات سبکهای متفاوت نقاشی به وجود آمد، در نتیجه، نزد خواص جایگاهی پیدا کرد، و از سویی دیگر، به دلیل ظاهر عام پسند آن، از مقبولیت عمومیبرخوردار شد. به لحاظ اهمیت تکنیک نزد نقاش هایپررئالیست، همواره در ارزیابی و نقادی آثار هایپررئالسیم جایگاه تکنیک مسأله برانگیز بوده و البته به دلیل عدم شناخت همین جایگاه قضاوتهای اغلب نادرستی درباره آن شده است. شاید در این خصوص بتوان جمله گراهام تامون را در دفاع از قیاسهای مکرر این سبک با عکاسی متذکر شد: «یکی از دلایلی که عکاسی در جهان مطرح شد، موفقیت نقاشیهای فتورئالیست در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی است که به نامهای سوپررئالیسم و هایپررئالیسم هم مطرح میشود.» (Thompson,Graham,1980,p.78).
واژهه هایپررئالیسم (Hyperealisme) توسط ایزی براکوت۱ در ۱۹۷۳ به کار برده شد که مصداق کلمه فرانسوی photorealisme است. این عنوان کاتالوگ نمایشگاه بزرگی بود که در گالری اش در همان سال در بروکسل، پایتخت بلژیک، برگزار شد. این نمایشگاه ابتدا توسط هنرمندان فتورئالیست امریکایی مانند رالف گویینگس۲، چاک کلوز۳، دانی جی دیدی۴، رابرت بیچتول۵ و هیکارد مکلن۶ برپا شد. هنرمندان اروپایی نظیر انولی۷، ریختر۸ و دلکول۹ نیز در این نمایشگاه حضور داشتند.
اغلب شیوه هایپررئالیسم امروزی بر پایه موضوعات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است. این سبک همچنان در تضاد شدیدی با فتورئالیسم معاصرش به سر میبرد؛ از آن رو که فتورئالیسم جدید نسبت به اجتناب از سنت شکنیها و وجوه نامتعارف عکاسی امروزی اصرار دارد و به آن پای بند است. هایپررئالیستها با تقلید کردن و همزمان با آن، بهبود و اصلاح تصاویر عکاسی شده، عناصر تصویری را به اختصار درآورده و به جای آن با دقت بیشتر در برخی دیگر از عناصر تصویری به خلق اثر میپردازند. عده ای از هنرمندان هایپررئالیست در پی آن هستند از طریق نمایش تابلوهای روایت گونه شان، که حکایت از نفرت، تعصب و ناتوانی دارد، چهره رژیمهای دیکتاتوری و دولتهای جنگ طلب و نظامی جهان سومی را در معرض دید قرار دهند. در این باب میتوانیم به هنرمندانی مانند دنیس پترسون۱۰، گاتفرید هلنوین۱۱ و لطیف مولان۱۲ اشاره کنیم. آنان به ارائه انحرافات سیاسی و فرهنگی، در روند زوال اجتماعی قرن حاضر، میپردازند. تأکید آثار پترسون بیشتر روی بی خانمانی، نژادستیزی، قتل عام و پناهندگان و مهاجران فراری است. این هنرمندان در پی آن هستند تفسیری روایی و تاریخی را از رفتارهای اشتباه و بدرفتاریهای ظالمانه و بیدادگرایانه انسانها با نوع خودشان به نمایش بگذارند. .(en.wikipedia.org)
در هایپررئالیسم، تصویری را به وسیله دستگاه اسلاید روی بوم میاندازند و آن را موبه مو نقاشی میکنند. نقاشی کشیده شده به این سبک، به سختی از عکس بزرگ رنگی قابل تشخیص است. کمتر بیننده ای است که از کمال رنگی این نقاشیها به شگفت نیاید. از آنجا که این هنرمندان اسلوبی یکسان را به کار میگیرند، آثارشان را فقط در موضوع میتوان از یکدیگر تمیز داد. چاک کلوز، متخصص تک چهرههای بزرگتر از اندازه طبیعی است، حال آن که استیز، بازی نور بر بدنه براق خودروها یا انعکاس روی درهای شیشه ای یا ویترین مغازهها را ترجیح میدهد. دقت و صراحت هایپررئالیسم در مجسمه حتا بیشتر از نقاشی است. این واقع نماییها ما را بر این میدارد، در مواجهه با نقاشیها و مجسمهها به خطاپذیری ادراک خویش واقف شویم: آیا اینها زنده اند؟ واقعی اند یا دروغین؟ از این بابت، هنر هایپررئالیستی دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ نیز در مضمون اساسی رئالیسم مدرن شریک اند: ابهام واقعیت. (ساندرو بکولا، ۱۳۸۷، صص۴۱۱-۴۱۲).
بافتها، سطوح و افکتهای نوری و سایهها همگی در نقاشیها به نوعی به کار گرفته میشوند تا نقاشی شفاف تر، واضح تر و به صورت ویژه ای ممتازتر از عکس اصلی و حتا سوژه واقعی پدیدار شوند. ریشههای هایپررئالیسم در فلسفه ژان بودریار۱۳ است که میگوید: «شبیه سازی چیزی که هیچ وقت واقعاً وجود نداشته است.»
در موج جدید هایپررئالیسم تعمداً زبان رمزی در نقاشی مورد توجه و کاربرد قرار گرفت. فضای یکپارچهای که در فضای سنتی هایپررئالیسم وجود داشت، جای خود را به یک فضای چندریختی توهمی از واقعیت دادند.
دنیس پترسون- نقاش هایپررئالیستی که مورد نظر این مقاله است- نقاشی امریکایی است که کارهای جدید رئالیستی اش به تازگی در موزههای بروکلی و ویتنی به نمایش درآمد. پترسون در ۱۵ دسامبر ۱۹۴۴ در نیویورک سیتی به دنیا آمد. او نقاشی و طراحی را از همان کودکی و به صورت ممتد تحت تعلیم پدربزرگش، که به عنوان استاد نقاشی شناخته شده بود و همچنین از شاگردان
کلود مونه بود، فرا گرفت. پترسون کارهایش را با استفاده از رنگهای اکریلیک و پلی وینیل و با ایربراش کار میکند (
http://www.denispeterson.com).
آثار جدید هایپررئالیستی او شامل مناظر شهری نیویورک سیتی است که با دقت زیاد به آنها پرداخته شده است. آنها شامل ده بیلبورد هستند به اسم پاپ آیکونها (Pop Icons)؛ آنها در خیابانهای شلوغ شهر، پیاده روها و وسایل نقلیه عمومی قابل مشاهده اند.
در نقاشیهای پترسون مردم حضور دارند، اما به طور نمادگونه ای در زیر فشار و سنگینی بیلبوردهای تبلیغاتی، که جلوه گری زیادی در خیابانهای محل زندگی آنان کـرده انــد، گیر افــتاده اند. در نــظر پترسون: این تفسیری از جامــعه معاصر و اثرات آن بر انســانهاست. (
http://en.wikipedia.org).
در پی تلاشهای زیادی که در مصاحبه نوشتاری با آقای پترسون داشتم، موفق شدم با طرح سؤالاتی چند اطلاعاتی را به صورت مستقیم دریافت کنم – چکیده آن در ادامه مقاله ارائه میشود. او درباره روش کار، اهداف، دغدغههای ذهنی ای که منجر به انتخاب موضوعاتش شده، احساسی که نسبت به کارهایش دارد، کارهایی که به تازگی در دست گرفته و، در آخر، رابطه بین عکاسی و نقاشیهایش و مرز بین مجاز و واقعیت این طور بیان کرده است: به طور کلی روش کار من بر اساس موضوع، ابعاد، زمینه کار (اعم از بوم، برد، …) و رنگهایی که استفاده میشود، متفاوت است. از رنگهای زیادی استفاده میکنم مثل اکریلیک، رنگ روغن، پلی وینیل، جوهر اکریلیک و گواش. در برخی از موارد طرح اولیه توسط مدادهای آبرنگی کشیده میشوند و بعد با ایربراش شروع به کار روی سطح ابتدایی میکنم. در آخر، با قلم موی سیاه، که از موی سمور است، به رنگ گذاری از رنگهای روشن به تیره میپردازم. روش نقاشی من با روشهای معمول متفاوت است، به این صورت: به جای اتمام یک جزء تصویر و پرداختن به جزییات بعدی، به طور همزمان، با تمرکز و تسلط بر همه اجزای تصویر، رنگها را به صورت لایه لایه بر همه جای بوم میگذارم. برای جلوگیری از دیده شدن مرز بین رنگها از روش لعاب کاری استفاده میکنم که عبارت است از: لایههای زیادی از وارنیش شفاف، که به دلیل استفاده از لایههای متعدد رنگ در کارهایم از آن بهره میبرم. کارهایم اغلب بر محرومیت از حقوق اجتماعی و شهروندی تمرکز دارد، از این رو، بیماریهای اجتماعی ای که فرهنگهای مختلف را در سرتاسر جهان واقعاً درگیر خود ساخته، نشان میدهد. هرچند شکستها و ناکامیهای درون اجتماعی آشکار و بدیهی است، به نظر میرسد هنوز نیاز به بیدارسازی و تأثیرگذاری بر افرادی که وظیفه انسانی خود را در قبال جامعه فراموش کرده اند، وجود دارد. با انتخاب موضوعاتی مثل نژادستیزی، قتل عام و بیخانمانی بر این امید هستم که با خلق اثری تأثیرگذار، مفاهیمی را که در پی انتقال شان هستم، به طرز پایا و ماندگاری در ذهن مخاطبانم حک کنم. این تنها راهی است که نیاز به برقراری ارتباط را برایم ممکن میسازد و من را از این که مفاهیم مورد نظرم را میتوانم به طور کامل منتقل کنم، مطمئن میکند. تاکنون سه سری از کارهایم به نمایش در آمده اند که شامل نژادستیزی، کشتارهای دسته جمعی، بی خانمانی و زندگی شهری (جدیدترین کارها) هستند. تصاویر و مناظر شهری، تضاد شدید بین بیلبوردهای غول آسا و سوداگریها را با زندگی خیابانی در مراکز شهری، بخصوص نیویورک سیتی، به نمایش میگذارد. هم اکنون با کار روی دو سری جدید، که درباره مکانهای تفریحی و سرگرمی است (مسابقات اسبدوانی و پارکهای تفریحی)، در حال ادامه کار هستم. خیلی از کارهایم در گالریهای هنرهای تجاری، نمایشگاههای موزه ملی گردشگری و هنر بینالملل، که در نیویورک سیتی، لس آنجلس، لندن، ایتالیا، فرانسه و سوئیس برگزار شده، به نمایش درآمده اند. من به چالش کشیدن موضوعاتی را که به وسیله حساسیتهای درونی ام جذب میشوند، دوست دارم. پس از اتمام کار، اثر را به عنوان کار خودم نمیبینم، بلکه آنچنان آن را مینگرم، گویی به اثر هنرمند دیگری چشم دوخته ام که آن را به من انتقال داده است. از تماشای تعدادی از کارهایم لذت میبرم و با تماشای تعدادی دیگر، از آنها بیزاری میجویم (به دلیل موضوعات ناخوشایند). احساس میکنم زیبایی نهفته ای در هر موضوع وجود دارد که من با انتخاب شان آنها را پررنگ تر میکنم، حتا اگر موضوعاتی ذاتاً تنفربرانگیز باشند. کار من در واقع این است: فراواقعیتهایی را که زندگی روزمره مان را احاطه کرده، پیدا کنم و پس از برقراری ارتباط با آنها به آشکارسازیشان بپردازم. مقصود من به هیچ وجه تقلید از عکس نیست؛ و از این خوشحالم که تعداد زیادی از مردم بر این واقف اند و این حقیقت را تحسین میکنند. البته، همیشه بدگوییهایی از طرف کسانی که درک عمیقی از تفاوتها ندارند، وجود دارد، ولی من به هیچ وجه وقتم را برای دفاع کردن از امتیازات و برتریهای کارهایم نسبت به عکاسی تلف نمیکنم. عکاسی، هنر جداگانه و مستقلی است. اشباع رنگی، پرسپکتیو، فوکوس، عمق منظره، عرض فِرِم و نور از جمله اجزایی هستند که میتوانند خواص ممتاز و مشخص هر عکسی باشند، بدون این که اهمیت داشته باشد چه کسی پشت دوربین است. من بر آن هستم با استفاده از این خصوصیات، که در عکس یافت میشود، با تحریف کردن، حذف کردن، بازآفرینی، عوض کردن، جایگزین کردن و اعمال تفسیرها و نظریات بصری بر روی شان، آنها را از قالب عکس خارج کنم و، در واقع، به حالت غیر عادی درآورم. عکسها تنها نمادی از واقعیت اند، نه به مثابه خود واقعیت. مردم، بر اساس سطح فکر و پیش زمینههای ذهنی شان، درک متفاوتی از کارهای من دارند. شروع کار نقاشیهایم با ارزشهای مشخص ذهنی من هستند که در روند کار تغییر میکند و به کمال میرسند. به محض این که آنها مرز بین مجاز و واقعیت را محو میکنند، کار به اتمام میرسد. نقاشی هایپررئالیست، بر خلاف عکس، تنها ثبت بصری یک صحنه در یک زمان مشخص نیست، بلکه ارائه ای است هنرمندانه از سطوح در حال تغییر واقعیت که حاصل و نتیجه هنر دست است.
در آخر- با نگاهی به تفکرات و نظریات آقای پترسون و متن ارائه شده در مقاله- باید دید: آیا توانسته ایم به این نوع آثار از دید هنرمندان هایپررئالیست به عنوان هنری واقعی و اصیل بنگریم، یا آنان را دروغین و فریبکار میدانیم؟ در کتاب «دانش نامه زیبایی شناسی» آمده است: «بسیاری از نقاشیها از این جهت برای مان گیرا هستند که به ما امکان میدهند در آنها چیزهایی را ببینیم که از تماشای مستقیم شان لذت میبریم.» (بریس گات، دومینیک مک آیورلوپس، ۱۳۸۴، ص ۳۶۸).
از این رو، شاید هایپررئالیستها بر آن هستند با، بازنمایی واقعیات پیرامون، ما را از نگاه و دریچه دیگری با آن روبه رو کنند تا، تأثیر بیشتری بر مخاطبان داشته باشد. در واقع، «تمایز بین موضوع و محتوا در نظریه تقلید بسیار حائز اهمیت است؛ چون نشان میدهد تابلو نه به دلیل ارزش موضوع ارزش نگاه کردن دارد، بلکه نحوه بازنمایی موضوع نقاشی است که سبب میشود، تابلو ارزش نگاه کردن داشته باشد.» (همان، ص ۳۶۸).
پی نوشت
۱٫ Isy Brachot. 2. Rolph Goings. 3. Chuck Close. 4. Dony Gddy.
5. Robert Bechtle. 6. hichard Mclean. 7. Enoli. 8. Richter. 9. Delcol.
10. Denis Peterson. 11. Gottfried Helnwein 12. Latif Maulan
13. Jean Baudrillard.
منبع
– دانش نامه زیبایی شناسی، بریس گات، دومینیک مک آیورلوپس، فرهنگستان هنر، ۱۳۸۴٫
– هنر مدرنیسم، ساندرو بکولا؛ ترجمه رویین پاکباز، نشر فرهنگ هنر معاصر، ۱۳۸۷٫
– American culture in the 1980”Thompson Graham. Edinburgh university press. 2007
– http:// en.wikipedia.org