نیمنگاهی به چند فیلم جشنواره
برف روی شیروانی داغ
این فیلم به کارگردانی محمدهادی کریمی در ابتدا چندان اثر کنجکاویبرانگیزی به حساب نمیآید. چون شناختی که ما از کارگردانش داریم با توجه به فیلمهای ضعیفی مانند «امشب شب مهتابه» و «غیرمنتظره» است. اما کریمی در این فیلم، اساسا به سراغ قصه و فضایی رفته که ماهیت تجاری ندارد. مشخصه اصلی این فیلم، بسته و محدود بودن فضایی است که قصه در آن میگذرد. به این ترتیب ما شاهد افرادی هستیم که پس از اطلاع از مرگ یک شاعر، بر سر بالین او در خانهاش حاضر میشوند و مرگ این مرد، بهانهای میشود برای گفتوگوی این افراد و نیز اتفاقاتی تازه.
در سینمای ایران، فیلمهای شاخصی را میشناسیم که در فضایی بسته روایت میشوند، اما به واسطه هوش و هنر کارگردانشان ریتم خوبی دارند و تماشاگر را خسته نمیکنند. شاید یکی از این نمونهها «آژانس شیشهای» ساخته ابراهیم حاتمیکیا باشد. در «برف روی شیروانی داغ» شهاب حسینی، آنا نعمتی، خاطره اسدی، کورش تهامی، امیرحسین آرمان، هنگامه قاضیانی و فرخ نعمتی بازی میکنند. بازی شهاب حسینی در دقایقی از فیلم، غافلگیرکننده و تاثیرگذار است. در شخصیتپردازی او موارد ظریفی رعایت شده است؛ ابتدا خصمانه و بیرحم معرفی میشود، اما سپس با پیشرفت قصه، آرام آرام او متوجه تنهایی و ضعفهای خودش میشود. فیلم کریمی، نمایشگر موقعیتهایی است از انسانهایی از قشر به اصطلاح روشنفکر.
برف روی شیروانی داغ
این فیلم به کارگردانی محمدهادی کریمی در ابتدا چندان اثر کنجکاویبرانگیزی به حساب نمیآید. چون شناختی که ما از کارگردانش داریم با توجه به فیلمهای ضعیفی مانند «امشب شب مهتابه» و «غیرمنتظره» است. اما کریمی در این فیلم، اساسا به سراغ قصه و فضایی رفته که ماهیت تجاری ندارد. مشخصه اصلی این فیلم، بسته و محدود بودن فضایی است که قصه در آن میگذرد. به این ترتیب ما شاهد افرادی هستیم که پس از اطلاع از مرگ یک شاعر، بر سر بالین او در خانهاش حاضر میشوند و مرگ این مرد، بهانهای میشود برای گفتوگوی این افراد و نیز اتفاقاتی تازه.
در سینمای ایران، فیلمهای شاخصی را میشناسیم که در فضایی بسته روایت میشوند، اما به واسطه هوش و هنر کارگردانشان ریتم خوبی دارند و تماشاگر را خسته نمیکنند. شاید یکی از این نمونهها «آژانس شیشهای» ساخته ابراهیم حاتمیکیا باشد. در «برف روی شیروانی داغ» شهاب حسینی، آنا نعمتی، خاطره اسدی، کورش تهامی، امیرحسین آرمان، هنگامه قاضیانی و فرخ نعمتی بازی میکنند. بازی شهاب حسینی در دقایقی از فیلم، غافلگیرکننده و تاثیرگذار است. در شخصیتپردازی او موارد ظریفی رعایت شده است؛ ابتدا خصمانه و بیرحم معرفی میشود، اما سپس با پیشرفت قصه، آرام آرام او متوجه تنهایی و ضعفهای خودش میشود. فیلم کریمی، نمایشگر موقعیتهایی است از انسانهایی از قشر به اصطلاح روشنفکر. افرادی که هر یک خود را میراثدار استادی میدانند که اکنون مرده اما تماشاگر با دیدن روحیات آنان درمییابد که چه کسی واقعا دردمند و غمخوار استاد بوده است. این فیلم بدون شک یک نقطهعطف در کارنامه سازندهاش به حساب میآید و تردیدی نیست که برای تماشاگری که کریمی را با فیلمهای ضعیف و تجاریاش میشناسد، دیدن «برف روی شیروانی داغ» میتواند جالب باشد.
آفریقا
هر چند این فیلم در بخش مسابقه ویدئویی جشنواره گنجانده شده است اما نخستین تجربه بلند فیلمسازی هومن سیدی ما را بسیار نسبت به آینده فیلمسازی این بازیگر محجوب سینمای ایران امیدوار میکند. فیلم او درباره ۳ جوان خلافکار خردهپا است که ناخواسته دختری جوان را به گروگان میگیرند و سپس با یکدیگر دچار مشکل میشوند. شهاب حسینی، جواد عزتی و آزاده صمدی نقشهای اصلی این فیلم را بازی میکنند. اهمیت کار سیدی در این فیلم، اولا کار با حداقل شخصیتهاست و سپس خلق موقعیتهایی بکر و اثرگذار در قصهای که ظاهرش نشان نمیدهد چندان فراز و فرودی داشته باشد. یکی از نکات بارز این فیلم، فیلمبرداری علی تبریزی، فرزند کمال تبریزی است، امسال علاوه بر فیلمبرداری اثر پدرش (دونده زمین)، فیلمبردار «آفریقا» هم بوده است و در برخی سکانسها کار او فوقالعاده است. شروع این فیلم با ساختار کلیپگونهاش تماشاگر را میخکوب میکند و از همان صحنه اول او را درگیر قصه و شخصیتها میکند. نکته جالب درباره فیلم این است که شهاب حسینی در طول فیلم ۲ بار بیشتر دیالوگ نمیگوید و هر کدام از دیالوگهایش به اندازه یک جمله است. این هوشمندی در شخصیتپردازی و آن زحمتی که سیدی در ساخت این فیلم متحمل شده، بیگمان از او کارگردانی مسلط خواهد ساخت. این را نه فقط به شهادت فیلم خوب «آفریقا»، بلکه با استناد به فیلمهای کوتاهی که این کارگردان ساخته میگوییم؛ آثاری مانند «دندان آبی» و «همه وسایل شخصی من جابهجا شده.»
اسب حیوان نجیبی است
کاهانی از جمله کارگردانانی است که سال به سال در کارش شاهد پیشرفت هستیم. او در چهارمین گام فیلمسازیاش پس از آدم، آنجا، بیست و هیچ، به چنان بلوغی در کارگردانی رسیده که دیگر نمیتوان به راحتی از کنار نامش عبور کرد و نسبت به آثار او بیتفاوت بود. البته فیلمهای کاهانی در اغلب موارد با حاشیههایی همراه بوده است؛ زمانی که «هیچ» را ساخت، به سراغ فضایی تجربه نشده در سینمای ایران رفت که موردپسند برخی نبود. همچنین تفسیرهای درست و گاه بیربطی که از فیلمش شد در نهایت به ضرر او و فیلمش تمام شد. اما فیلم جدید کاهانی با نام «اسب حیوان نجیبی است» قطعا بهتر از «هیچ» و مسلما بهترین ساخته او تاکنون است. این فیلم سرگذشت چند دوست است که نیمه شبی، در تهران در جستجوی پول هستند تا هر یک بتوانند با این پول بر مشکلات خود فائق بیایند. نیازمندتر از همه شخصیتی است که حبیب رضایی ایفاگر نقش آن است. او در ابتدا با پلیسی روبهرو میشود که روابط میان او و پلیس، در موقعیتهای مختلف، حوادث جالبی را رقم میزند. در واقع نمیتوان گفت که «اسب…» فیلم کمدی است اما حضور رضا عطاران در نقش مامور نیروی انتظامی و لحن بازی او، به گونهای است که در برخی صحنهها تماشاگر ناخواسته به خنده میافتد. از سوی دیگر فیلم نسبت به «هیچ» رئالیستیتر است؛ هر اندازه موقعیتهای آن فیلم در فضایی دور از واقعیت روایت میشد و ارجاعاتش تا حدی عجیب بود (مثل ماجرای کلیهساز بودن بدن مهدی هاشمی و…) در «اسب…» شاهد آدمهایی هستیم با نیازهای طبیعی و رفتاری مشابه خیلی از آدمهای اطرافمان. اما آنچه که این فیلم را تشخص میبخشد، لحن و فضایی است یکدست که نمونهاش را در کمتر فیلمی دیدهایم. پس آنچه که در نگاه اول عجیب و تازه است، تفاوت «اسب…» است با فیلمهای ریز و درشتی که در این سالها دیدهایم. آدمهای قصه کاهانی اگرچه نیازمندند، اما منش و کردارشان رقتانگیز نیست؛ تماشاگر برای آنان دل نمیسوزاند بلکه با آنها همراه میشود و حتی ممکن است دوستشان داشته باشد. مضمون اصلی این فیلم تاکید بر این نکته است که آدمها در هر لباس و موقعیت و جایگاه، ممکن است خواستها و نیازهای طبیعی یکسانی داشته باشند. بنابراین به سادگی نمیشود درباره آنها فقط به صرف موقعیت اجتماعیشان قضاوت یکسانی داشت. «اسب…» فیلم پربازیگری است؛ رضا عطاران، حبیب رضایی، پارسا پیروزفر، مهتاب کرامتی، ماهایا پطروسیان، باران کوثری، کارن همایونفر، بابک حمیدیان، اشکان خطیبی، مهران احمدی و… تمام صحنههای این فیلم در شب میگذرد. فیلمبرداری محمدرضا سکوت در نمایش خیابانهای آرام تهران در برخی صحنهها درخشان است و البته نباید از بازی بازیگران و تاثیر این بازیها در کیفیت فیلم گذشت. مهتاب کرامتی ایفاگر نقش یک زن معتاد است و با گریم سنگینش بازی بسیار خوبی از خود به نمایش گذاشته است؛ همچنین باید از رضا عطاران نام برد که در این فیلم بسیار متفاوت از سایر آثار کمدی این سالهایش بازی کرده است.
سیزده ۵۹
چه فیلم «سیزده ۵۹» را دوست داشته باشیم و چه از آن خوشمان نیاید، باید بپذیریم که سینمای دفاع مقدس، بیش از ۲ دهه پس از پایان این حماسه ملی و دینی، نیازمند بازنگری است. فیلمهایی مانند آثار ابراهیم حاتمیکیا و مرحوم رسول ملاقلیپور در سالهای دهه ۷۰، فارغاز بحث کیفیت، جریانساز بودند و نگاهی تازه را ترویج میکردند. اثرگذاری این فیلمها و شخصیت سازندگانشان، روی شئون مختلف این سینما تأثیرگذار بود اما اکنون دیگر ملاقلیپور را در کنارمان نداریم و حاتمیکیا نیز بیش از همیشه از سینمای دفاعمقدس دور شده است. در این میان گرایش کارگردانان جوانی مانند سامان سالور به سینمای دفاع مقدس شایسته تحسین است و باید زمینهای فراهم شود تا فیلمسازان دیگری نیز این راه را ادامه دهند. «سیزده ۵۹» سرگذشت کهنه سرباز از کما درآمدهای است که اطرافیانش درصددند نگذارند او متوجه تغییر زمانه شود. این خط اصلی ناخواسته آدم را یاد فیلم خوب «خداحافظ لنین» میاندازد. اثری که درباره مادری بود که گذر زمان از او پنهان مانده بود. بازی پرویز پرستویی بار دیگر در نقش یک فرمانده جنگ فوقالعاده و قوی است و در کنار او فرهاد اصلانی بازیگر توانای این روزهای سینما و تلویزیون ایران میدرخشد.
سالور «سیزده ۵۹» را پس از چند فیلم تجربیای که هیچکدام امکان نمایش عمومی پیدا نکردند ساخته و امیدواریم نمایش این فیلم در سینماها، همان اندازه که به تداوم فیلمسازی این کارگردان خوشذوق کمک میکند، بار دیگر فقدان فیلمهای خوب و صاحب نگاه در سینمای دفاع مقدس را به ما یادآور شود. باشد تا این سینما را جدیتر بگیریم.