رفاقت و رفیق بازی با نگاهی به بعضی از فیلمهای مسعود کیمیایی
گم شدن در کوچه مردم
شما چندتا «رفیق» دارید؟ صدالبته که رفاقت با آشنایی زمین تا آسمان فرق دارد. بین رفقا ـ آنهایی که واقعا با هم رفیقاند ـ فداکاری و ایثار و صداقت حرف اول و آخر را میزند. رفیق در فرهنگ ما با همان چیزی از «دوستی» و «آشنایی» جدا میشود، که بهش میگویند «مرام»، «معرفت». شما رفیق بامعرفتی هستید؟ یا رفیق بامرامی دارید؟
پیدا کردن یکی دو تا رفیق با مرام در طول زندگی موهبت بزرگی است که آن هم بیشتر وقتها در جوانی اتفاق میافتد. بعضیها میگویند آدم اگر در جوانی از این دست رفقای کاردرست پیدا کرد که در این صورت تا حدود زیادی قضیه حل است وگرنه بعدها که سن و سالی از آدم گذشت دیگر بعید است این معجزه اتفاق بیفتد.
گرچه واضح و مبرهن است که ما از آن پیرمردها نیستیم که تا حرف هر چیزی شد، آه بلندی بکشیم و نگاهمان (مثل سریالهای ایرانی) به دورست ناپیدایی گره بخورد و در فضایی آکنده از افسوس و دریغ، زیر لب زمزمه کنیم که مثلا «مرد هم مردهای قدیم»، «فوتبال هم فوتبالهای قدیم»، «آلبالو خشکه هم آلبالو خشکههای قدیم» و (به قول آدمهای خیلی باسواد) قس علیهذا. اما باید اعتراف کنیم، در این یک مورد با این گونه آقایان پیرمردهای محترم و عزیزتر از جان موافقیم که «رفیق هم رفیقهای قدیم».
قدیمها رفیق از برادر نزدیکتر بود. رفیقها حاضر بودند برای همدیگر فداکاریهای بزرگ بکنند
گم شدن در کوچه مردم
شما چندتا «رفیق» دارید؟ صدالبته که رفاقت با آشنایی زمین تا آسمان فرق دارد. بین رفقا ـ آنهایی که واقعا با هم رفیقاند ـ فداکاری و ایثار و صداقت حرف اول و آخر را میزند. رفیق در فرهنگ ما با همان چیزی از «دوستی» و «آشنایی» جدا میشود، که بهش میگویند «مرام»، «معرفت». شما رفیق بامعرفتی هستید؟ یا رفیق بامرامی دارید؟
پیدا کردن یکی دو تا رفیق با مرام در طول زندگی موهبت بزرگی است که آن هم بیشتر وقتها در جوانی اتفاق میافتد. بعضیها میگویند آدم اگر در جوانی از این دست رفقای کاردرست پیدا کرد که در این صورت تا حدود زیادی قضیه حل است وگرنه بعدها که سن و سالی از آدم گذشت دیگر بعید است این معجزه اتفاق بیفتد.
گرچه واضح و مبرهن است که ما از آن پیرمردها نیستیم که تا حرف هر چیزی شد، آه بلندی بکشیم و نگاهمان (مثل سریالهای ایرانی) به دورست ناپیدایی گره بخورد و در فضایی آکنده از افسوس و دریغ، زیر لب زمزمه کنیم که مثلا «مرد هم مردهای قدیم»، «فوتبال هم فوتبالهای قدیم»، «آلبالو خشکه هم آلبالو خشکههای قدیم» و (به قول آدمهای خیلی باسواد) قس علیهذا. اما باید اعتراف کنیم، در این یک مورد با این گونه آقایان پیرمردهای محترم و عزیزتر از جان موافقیم که «رفیق هم رفیقهای قدیم».
قدیمها رفیق از برادر نزدیکتر بود. رفیقها حاضر بودند برای همدیگر فداکاریهای بزرگ بکنند، رفیقها برای هم میمردند. البته از این نکته حاشیهای بگذریم که گاهی هم برای مرام و معرفت و رفاقت حاضر بودند آدم دیگری را بکشند! این نکته را هم که دیگر فیلمهای سینمایی عمیقا به شما آموزش دادهاند که «خواهر رفیق مثل خواهر خود آدم میماند».
وقتی یادی از رفیق و رفاقت در ایران و فرهنگ ایرانی میکنیم، نمیشود پدیده رفاقت در سینمای ایران و فیلمهایی را که خصوصا در یک دوره تاریخی خاص ساخته شدهاند، نادیده گرفت. دورهای هست که در آن مرام و معرفت و رفاقت پایه اصلی و اساسی داستان خیلی از فیلمها را تشکیل میدهد و بیشک و بدون تردید تکستاره درخشان آسمان رفاقت در سینمای ایران (که اندازه ۴ تا لامپ پرمصرف ۱۰۰۰ هم در آسمان مورد اشاره میدرخشد) کسی نیست جز… مسعود کیمیایی.
میشود گفت توجه اکید به مضمون رفیق و رفاقت در سینمای ایران، با فیلمهای مسعود کیمیایی آغاز شد. در آن دوره فیلمسازهای دیگری هم به این مضمون پرداختند، رفته رفته با گذشت زمان و تحولات جامعه، رفاقت در سینمای ایران جایگاه گذشتهاش را از دست داد، اما این پدیده همچنان در سینمای کیمیایی ماند.
او در تکتک فیلمهایش به رفاقت و مرام و معرفت پایبند ماند و آن را ستود. البته باید از این نکته بسیار حاشیهای هم بگذریم که همواره در فیلمهای کیمیایی اگر رفیقی خیانت میکرد، تنها و تنها با چاقوی ضامندار آن یکی رفیق خیانتدیدهاش مواجه بود و هست.
فیلم ضیافت، آدمهایی را نشان میدهد که ته رفاقتاند. ۷ دوست در سال ۱۳۵۵ پس از اتمام دوره دبیرستان در یک کافه قرار میگذارند که چند سال بعد، در یک ساعت و روز مشخص همدیگر را دوباره ببینند. همه رفقا میآیند جز یک نفر. این هم از آن دیالوگهای مخصوص مورد کیمیایی است. وقتی رفقا دارند با هم قرار و مدار میگذارند: «میدونین بچهها، سخته، همین حالا فکراتونو بکنین، هر کی نه ته دلش اومد، دستشو بکشه که اگه حالا بکشه بهتر از اینه که نیاد و زیر و رو بکشه».
مرسدس، رد پای گرگ، سربازهای جمعه و … فیلمهایی است که میتوان ردی از رفاقت را در آنها دید.
کیمیایی در زندگی شخصی خودش هم به رفاقت احترام گذاشته است. مسعود کیمیایی با اسفندیار منفردزاده، اکبر معززی، سعید پیردوست و فرامرز قریبیان بچهمحل بود. این جمع رفقا بعدها هر کدام به نحوی در سینمای ایران ایفای نقش کردند. منفردزاده به موسیقی روی آورد و موسیقی فیلمهای درخشانی از جمله برای فیلمهای کیمیایی را ساخت.
فرامرز قریبیان در چند فیلم از مسعود کیمیایی بازی کرد و سالها نقش اول بسیاری از فیلمهای ایرانی بود، سعید پیردوست و اکبر معززی هم بازیگر شدند و در بسیاری از فیلمهای کیمیایی بازی کردند. جالب این که عضو دیگر این حلقه رفاقتی احمدرضا احمدی، شاعر نام آشنای معاصر بود و هست.
در آن سالهای دور، وقتی کیمیایی میخواست اولین فیلمش را بسازد، چون کیمیایی سابقه کار نداشت، قرار شد از او تست بگیرند و او یک سکانس را کارگردانی کند. در این سکانس چند دقیقهای، فرامرز قریبیان و احمدرضا احمدی برای اولین بار مقابل دوربین رفتند و بازی کردند و در حالیکه آن زمان موسیقی فیلمها انتخابی بود، کیمیایی از اسفندیار منفردزاده خواست تا برای همین فیلم موسیقی بسازد.
کیمیایی زمانی در مصاحبهاش با حمید نعمتالله در ماهنامه فیلم گفته بود: «همه چیز نسل ما بیرون خانه و با هم بود. پس هر آنچه بود در همان کوچه و اطراف محله بود. حالا اینجاست که رفاقت میشود بزرگترین حکم. یعنی وقتی زندگی میرود تو کوچه، اصل و زندگی تبدیل میشود به رابطه، رابطه با رفقا».
البته نه که فکر کنید حالا که در بیشتر فیلمهای کیمیایی رفاقت و رفیق بازی موضوع اصلی فیلم است یعنی این که او آخر رفاقت است.
آدمها بالاخره در یک جاهایی نه در خود فیلمها که در بیرون از دنیای سینما و پرده نقرهای گاهی کم میآورند. کم آوردن در رفاقت به این منظور نیست که رفیق گرمابه و گلستانت را ببوسی و بگذاریاش کنار و تنها اگر روزی روزگاری کارت به آن رفیقت افتاد بروی سراغش؛ نه اینطورها هم نیست.
گاهی آدمها (حتی از نوع مسعود کیمیاییاش) دوستانی را از قلم میاندازند و فراموششان میکنند. بالاخره وقتی یک نفر با کلی از بچه محلهایش مشهور میشود ممکن است بعضی از دوستان دیگرش را فراموش کند. یادش نیاید که سر صحنه فیلمی دستیاری داشته که سینما را میفهمیده و کمک حالش بوده، اما در سینما به آنچه حقاش بوده نرسیده است.
جایی که فقط نیاز به حمایت رفیقی داشته مثل مسعود کیمیایی. اینها عیب نیست، بالاخره آدم یک جاهایی هم فراموشش میشود. همه رفاقتها که بین بچه محلها و همسایهها که نیست، بگذریم.
بهرام همتی
ارسال در ۳۰ آبان ۱۳۸۹
1
اطلاعات مفیدی بود…….ممنون
پاسخ به کامنت