گفتوگو با گوهر خیراندیش؛ از «مختارنامه» تا «همچون سرو»
تلویزیون خانه من است
گوهر خیراندیش را از «آینه» به یاد میآورم. میگوید: سن شما به دوران پخش آینه میرسد؟ نه. راست میگوید، نسل من آینه را دیدهاست. اما در سال ۶۵ یا ۶۶٫ در زمان تکرار سریال. با این همه چهره او برای بیننده تلویزیونی آشناست. آنچنانکه خودش میگوید تلویزیون را خانه خود میداند. گوهر خیراندیش بتازگی به سریال همچون سرو دعوت شده تا نقش مادری را ایفا کند که در سیر و سلوکی به سبک نوشتههای همچون سرو قرار است به کمال برسد. گفتوگو با او را از مختارنامه آغاز کردیم. او را در سکانسهای شروع این سریال در نقش حنانه دیدهایم. خیراندیش درباره حنانه میگوید و درباره کارگردانی میرباقری و توضیح میدهد که چرا مدتی غیبت داشته است. از ماهی اتابکی هم تعریف میکند، با لذت. زیرا این نقش را خیلی دوست دارد.
در نخستین قسمت از سریال مختارنامه و در سکانسهای آغازین ما بازی شما را در نقش حنانه دیدیم. چطور شد که برای این نقش انتخاب شدید؟
آقای میرباقری با من تماس گرفت و گفت اگر بیایی من نقشی را در نظر دارم که برای تو خواهم نوشت. من بسیار خوشحال شدم. بارها دلم میخواست با آقای میرباقری کار کنم، اما فرصت نمیشد. این بار که به من پیشنهاد شد، برایم فرقی نمیکرد که نقش منفی باشد یا مثبت. من دوست داشتم در سریال مختارنامه باشم و از عقبه و آینده این نقش بیاطلاع بودم. داستان مختار را هم میدانستم. این تنها کاری بود که من اعتماد صددرصد به کارگردان داشتم. این امر به آشنایی من با آقای میرباقری برمیگردد که در سال ۱۳۶۰ همراه همسرم به تهران آمده بودیم و کاری را ایشان نوشته بود به نام «گلهای شمعدانی». من با این کار با آقای میرباقری آشنا شدم. «ایوان مدائن» نوشته ایشان را دیده بودم و بسیار دوستش داشتم.
حنانه در مختارنامه شخصیتی وسوسهکننده دارد. اصلا حنانه کیست و تحلیل شما از این نقش چه بود؟
حنانه دایه عمرسعد است. نوعی میانجی است میان جاریه و عمر بن سعد بن وقاص. جاریه، خواهرخوانده مختار است. ما در پایان میبینیم حنانه به رغم مخالفتهای مختار این دو را به هم میرساند. این کار از نظر سیاسی به نوعی قدرت گرفتن معاویه است. امویان قدرت میگیرند
تلویزیون خانه من است
گوهر خیراندیش را از «آینه» به یاد میآورم. میگوید: سن شما به دوران پخش آینه میرسد؟ نه. راست میگوید، نسل من آینه را دیدهاست. اما در سال ۶۵ یا ۶۶٫ در زمان تکرار سریال. با این همه چهره او برای بیننده تلویزیونی آشناست. آنچنانکه خودش میگوید تلویزیون را خانه خود میداند. گوهر خیراندیش بتازگی به سریال همچون سرو دعوت شده تا نقش مادری را ایفا کند که در سیر و سلوکی به سبک نوشتههای همچون سرو قرار است به کمال برسد. گفتوگو با او را از مختارنامه آغاز کردیم. او را در سکانسهای شروع این سریال در نقش حنانه دیدهایم. خیراندیش درباره حنانه میگوید و درباره کارگردانی میرباقری و توضیح میدهد که چرا مدتی غیبت داشته است. از ماهی اتابکی هم تعریف میکند، با لذت. زیرا این نقش را خیلی دوست دارد.
در نخستین قسمت از سریال مختارنامه و در سکانسهای آغازین ما بازی شما را در نقش حنانه دیدیم. چطور شد که برای این نقش انتخاب شدید؟
آقای میرباقری با من تماس گرفت و گفت اگر بیایی من نقشی را در نظر دارم که برای تو خواهم نوشت. من بسیار خوشحال شدم. بارها دلم میخواست با آقای میرباقری کار کنم، اما فرصت نمیشد. این بار که به من پیشنهاد شد، برایم فرقی نمیکرد که نقش منفی باشد یا مثبت. من دوست داشتم در سریال مختارنامه باشم و از عقبه و آینده این نقش بیاطلاع بودم. داستان مختار را هم میدانستم. این تنها کاری بود که من اعتماد صددرصد به کارگردان داشتم. این امر به آشنایی من با آقای میرباقری برمیگردد که در سال ۱۳۶۰ همراه همسرم به تهران آمده بودیم و کاری را ایشان نوشته بود به نام «گلهای شمعدانی». من با این کار با آقای میرباقری آشنا شدم. «ایوان مدائن» نوشته ایشان را دیده بودم و بسیار دوستش داشتم.
حنانه در مختارنامه شخصیتی وسوسهکننده دارد. اصلا حنانه کیست و تحلیل شما از این نقش چه بود؟
حنانه دایه عمرسعد است. نوعی میانجی است میان جاریه و عمر بن سعد بن وقاص. جاریه، خواهرخوانده مختار است. ما در پایان میبینیم حنانه به رغم مخالفتهای مختار این دو را به هم میرساند. این کار از نظر سیاسی به نوعی قدرت گرفتن معاویه است. امویان قدرت میگیرند و علویان تضعیف میشوند و در نتیجه برخی حوادث، سرانجام امام حسن(ع) با معاویه بیعت میکند. شخصیت حنانه با همه زن بودن و بر زبان آوردن آرزوهایش، گویی واگویه همه آن چیزهایی است که در زندگی به آنها نرسیده است. در این میان گاهی دروغ هم میگوید. مثلا میگوید خیلیها عاشق او بودهاند یا این که مدعی است به عمر شیر داده. در حالی که سن او به این کار نمیخورد و میخواهد نزدیکی خود را برجسته کند و این موضوع را در چشم جاریه قوی نشان دهد تا جاریه او را قبول کند. او به عنوان میانجی تنها به دنبال این وصل است و اگر قرار است برای این هدف هزار دروغ هم بگوید از این کار ابایی ندارد. مختار پیش از این غرور عمر سعد را جریحهدار کرده و او میخواهد با این وصلت غرور از دست رفته عمرسعد را به او برگرداند.
تفاوت مختارنامه و امام علی(ع) به عنوان ۲ کار تاریخی و مذهبی میرباقری را چطور میبینید؟ شما از کارهای او ذهنیتی داشتهاید و گفتید که علاقهمند بودید با او کار کنید، مثلا در مورد دیالوگها. دراینباره انتقادهایی میتوان داشت؟
دیالوگهای مختار در واقع سبکی است که آقای میرباقری به آن رسیده و متعلق به خود اوست. تلاش میکند به گونهای روزمرگی را در آنها ببینیم تا این که متن تاریخی دیده شود. وقتی شخصیتها حرف میزنند اصطلاحات و گفتارها که مخصوص خود اوست بسیار دلنشین و گوشنواز شدهاند. تماشاچی جذب این دیالوگها میشود. فردای پخش اولین قسمت از سریال برخی دوستان که با من تماس میگرفتند حتی میتوانستند برخی دیالوگهای ما را تکرار کنند. بویژه دیالوگهای مختار در ذهنها میماند. من فکر میکنم سریال امام علی، متن بسیار خوبی داشت. چون قرار بود نقش ولید را اسماعیلخانی بازی کند و متن اولیه سریال امام علی را دیده بودم و هنوز هم در خانه ماست. اما متنی را که برای مختارنامه به من دادند تا بازی کنم، احساس کردم که انگار دیالوگها به روزگار ما نزدیکتر است.
نوع کارگردانی آقای میرباقری چگونه است؟ ویژگی خاصی در کار دارد؟ تجربه خودتان را دراین زمینه برای ما بگویید.
من در طول مدت کارهای سینمایی، تلویزیونی و تئاتری که داشتهام با بسیاری از کارگردانها کار کردهام. همه کارگردانها برای خود سبک و ویژگی خاصی دارند. ولی من میتوانم یک چیز را بگویم. ایشان کاری به این عظمت و با این همه شخصیت و بازیگر را با صبوری خاصی اداره میکرد. این مساله برای من جای شگفتی داشت. هنروران بسیار در کار بودند. ایشان با آرامش کنار مانیتور نشسته بود و میدانست کدام نما را میخواهد و چه چیز را در این لحظه باید بگیرد. از همه مهمتر بخشی است که من دیدم و آن اسراف نکردن فیلم بود. یک تمرین میکردند و یک برداشت میگرفتند. تنها در صحنههای خاص ۲ بار فیلم میگرفتند. من در سریالهای مختلفی بودهام. گاهی برداشتها به۲۰ یا ۳۰ هم میرسید. اما در این موقعیتی که من در مختارنامه قرار گرفتم، دیالوگها و میزانسنها کاملا مشخص بود. یک تمرین، یک دوربین. اگر خوب نمیشد تکرار میکرد. از طرفی با پیشنهاداتی که به جنس کار نزدیک بود توجه میکرد و کاملا فضایی دموکراتیک در کار جریان داشت. اگرچه اشراف کامل به متن و کار داشت اما اگر مشاورهای میشد، میشنید و گاهی هم اجرا میکرد.
به نظرتان این بهترین نقش تاریخی شماست؟
من چون نقشی طولانی در این کار نداشتم، میتوانم بگویم که باید کلاه پهلوی هم دیده شود و مثلا روزی روزگاری را هم در نظر بگیریم. من قلم آقای احمدجو را هم بسیار دوست دارم. در مختارنامه نقش کوتاهی دارم، اما قضاوت را به عهده مردم میگذارم.
خودتان فکر میکنید که نسبت به دیگر کارهایتان برجستهتر است؟
نمیتوانم بگویم برجستهتر است، اما میتوانم بگویم دوستش دارم و بسیار جای خوبی قرار گرفتم با همه کوتاهی نقش.
مدتی است که از شما خبری نمیشنویم. جز نقشی که بتازگی در سریال مختارنامه دیدیم. کجا بودید؟
شاید خیلی بیمقدمه باشد. الان در تلویزیون ۲برنامه «مختارنامه» و «همچون سرو» که بتازگی به آن پیوستهام از من پخش میشود. تبلیغاتی که درباره هر کدام از این برنامهها میشود به گونهای خاص است. در مورد همچون سرو، برنامهای که بیننده آن مشخص است و میخواهد مسائل روزمره اجتماعی را ببیند و بفهمد و با آن ارتباط برقرار کند، زیرنویس آن پخش میشود که به بیننده خبر میدهد برنامهای دیگر یا فلان فیلم سینمایی الان در شبکه دیگری در حال پخش است یا فوتبال. من به مسوولان اعتراض دارم. گویی فرقی نمیکند که در برنامهای درس زندگی داده شود یا هیچ درسی داده نشود.
به نظر میرسد ارزشهای زندگی در آن برایتان اهمیت داشته است. واقعا اینگونه بوده است؟
آقای بیرنگ پس از مدتها به من زنگ زدند. قرار بود پیش از این در فیلم آقای حاتمیکیا کار کنم و از آن کار انصراف دادم. از قبل کارهای آقای بیرنگ را دوست داشتم و خط کارهایشان را دنبال میکردم و گله کردم که چرا زودتر از این به دنبال من نیامده. گفت حالا اگر بیایید من برای شما مینویسم. قرار شد در قسمتهای آخر سریال من حضور داشته باشم.
میدانستید کار، درباره دفاع مقدس است؟ عموما به این نوع کارها چه نگاهی داشتید؟
بله. در آن زمان که این حرفها را زدیم حرف از دفاع مقدس شد. من پیش از این به آبادان رفتهام و مدتی در میان مردم آنجا و خرمشهر بودهام. وقتی آثار و خرابیهای جنگ را در این مناطق میدیدم، دلم میسوخت و دلم میخواست در جایی تریبونی شوم برای آنهایی که در لحظات جنگ، بیشترین آسیب را در آبادان و خرمشهر دیدهاند. بغضم هنوز در گلویم مانده و وقتی دیدم در این سریال حرفی از دفاع مقدس هست، گفتم شاید بتوانم قدمی در این مسیر بردارم.
متن را که خواندید نظرتان مثبت بود؟
بله. متن را که خواندم دیدم چقدر سیال و روان شروع شد. با حرفهایی از جنگ، دیدگاههای بچههای جنگ و ساختار شخصیتی آنها را میشناسیم. نگاه صادقانهای به جنگ نابرابر و تحمیل شده وجود داشت. به همین دلیل خیلی لذت بردم و دیدم جنسی را که انتخاب کردهاند، جنسی است که تاکنون به آن پرداخته نشده است.
پس انگیزه اصلی شما برای حضور این بود که در قالب یک سریال جنگی کاری روان و سیال درباره زندگی نوشته میشود؟
روان و سیال بودن متن آقای بیرنگ جزو ویژگیهای کار اوست. از چه گفتن مهم است. چرا گفتن و چگونه گفتن. خیلی خوب شروع کرده بودو همه جای کار پر از درس است. بدون آنکه حرفهایی زده شود که مردم خسته شوند. واقعیت این است که جزء به جزء دیالوگها از روانشناسی خوب و دقیق و موشکافانهای برخوردار است. من میدانم که جوانان ما نسبت به آن همذاتپنداری میکنند.
شما در سریال همچون سرو، نقش ماهی اتابکی، معلم بازنشستهای را بازی میکنید که مادر یکی از رزمندگان مقیم این قلعه است. به نظرم از ویژگیهای این نقش آرامش و مهربانی خاصی است که در او هست و نقش هدایتگری که درباره دیگران دارد. ما همواره از شما نقشهای هیجانی و گاهی پرتحرک دیدهایم. این البته به بازی شما برمیگردد. در «میوه ممنوعه» از شما نقش زنی منفعل را دیدهایم، اما به نظرم این نقش، کمی نسبت به دیگر کارهای شما متفاوت است. ارزیابی خود شما از نقش چیست؟
ماهی اتابکی زنی است که در زندگی کسب تجربه کرده و آموختههایش از ارتباط با دانشجویان و دانشآموزان مدرسهاش به یک روانشناسی کلی از فرزندان مملکت رسیده است. او میتواند آن را تحلیل کند و به اقتضای شخصیت بچههای جبهه، همان رفتارهای مادر گونه و معلموار را از خود بروز میدهد. او میخواهد در اوج جنگ و جبهه، آرامش بدهد و نقش التیامدهنده را ایفا کند. من این نقش را خیلی دوست دارم. هم معلم است و هم مادر و گاهی هم کودک است. هم میتواند مصاحب خوبی برای بچهها باشد و هم زیرک است. زنی رند است که بیشتر نگاهی مهربان و انساندوستانه دارد. بدجنسی در آن نیست. با هر کدام از آدمهای جبهه، همدل و همراه میشود و متناسب با شخصیت بچهها با آنها ارتباط برقرار میکند.
یعنی سنگ صبور بچهها میشود؟
دقیقا. او فردی است که کسانی به او تکیه میکنند و برای آنها امنیت فکری و روحی را فراهم میکند. من در آبادان شنیدم که بسیاری از زنان در پشت جبهه بودهاند و شهید یا اسیر شدهاند. من خاطرات زنان حاضر در جبهه را خواندهام و آن را به آقای بیرنگ دادهام که بخواند.
ما الگویی از مادران و همسران شهدا و رزمندگان در ذهن داریم. زمانی که در حال ایفای نقش این چهرهها هستید آیا در ذهن شما هم این الگوها وجود دارد؟
من بسیار با آنها برخورد داشتهام. خانواده من هم شهید دادهاند. به عنوان بازیگر هر جا که گروهی رفتهایم، همواره اولین برنامه ما آشنایی با خانواده شهدا بود. ولی در اینجا الگوی آقای بیرنگ خانواده شهید نیست. بلکه زنی است که میگوید نقشه روزگار این بوده که به اینجا بیاید. گویی که روزگار برای او این نقش را رقم زده است. در کشاکش نقشها و حادثههاست که این زن به مرتبتی میرسد و از ابتدا این مرتبت را ندارد.
پس این بنه و قلعه تبدیل به منطقهای برای سیر و سلوک این زن میشود؟
دقیقا. او در این وادی افتاده و از ابتدا که از معبر سرو عبور میکند به این وادی میرسد. بسیار فلسفه زیبایی است که من این فکر ظریف و زیبا را تحسین میکنم.
جلب رضایت گوهر خیراندیش برای کار تلویزیونی با توجه به چیزهایی که گفتید، لابد سخت بوده است. درباره آقای بیرنگ و کار و دیالوگها گفتید. اما قلبا خودتان دلتان نمیخواست به تلویزیون برگردید؟
پیشنهادهای زیادی قبل از این کار داشتم. از جمله در کار آقای امرالله احمدجو. از جمله نقش «ملک خاتون» را برای من نوشته بودند. چون فکر میکردم در کار «بانوی شهر ما» به کارگردانی آقای حاتمیکیا بازی خواهم کرد و هر دو کار با هم تلاقی پیدا میکرد و به رغم میل باطنیام به آقای احمدجو جواب رد دادم. پیشنهادهایی هم برای تلویزیون داشتم. تلویزیون خانه من است.
من شنیدم که شما به چند کشور سفر و جوایزی هم دریافت کردهاید. مختصری از اینها برایمان بگویید.
دوست دارم مفصل با عکس و مستندات در نوشتهای به آن بپردازم. اما میتوانم بگویم که بسیار سفر پرباری بود. در این ۱۲ ایالتی که رفتم بسیار مرا تشویق کردند و جوایز مختلفی به من دادند. از سوی دانشگاه یو سی ال ای و برکلی و دانشگاه روزمان و در لسآنجلس تایمز نوشته شد. شاید برای همه اینطور پیش نیاید که به طور دائم به مدت یکسال در این مکانها حضور داشته باشد. استقبال ایرانیان بسیار خوب بود. الان به سینمای ایران ما توجه خاصی میکنند.
چه فیلمهایی از شما نمایش داده شد؟
«رسم عاشقکشی» و «بانو». میگفتند تا به حال سابقه نداشته که در فیلمهای ایرانی این همه سالن شلوغ شود. در پایان هم از سوی مدیر فستیوال، تقدیرنامهای برای من فرستاده شد. در فستیوال فیلم سانفرانسیسکو از طرف شهردار و هیات امنای شهر هم تقدیرنامهای با مهر طلایی برایم به ایران ارسال شد.