سوالهای بیپاسخ و یادداشتی درباره «انتهای خیابان هشتم»
«انتهای خیابان هشتم» فیلمی است به کارگردانی علیرضا امینی که علیرغم ساخت فیلمهای مختلف و خاص، بیشتر با فیلم اجتماعی «هفت دقیقه تا پاییز» شناخته میشود.
در این فیلم ترانه علیدوستی ، صابر ابر و حامد بهداد بازیگران نقشهای اصلی هستند. انتهای خیابان هشتم در همان مسیر فیلم قبلی کارگردانش حرکت میکند و ساختش هم با فاصله زمانی کوتاهی نسبت به هفت دقیقه تا پاییز شروع شد؛ و تقریبا نقاط قوت، ضعفها و مشکلاتی که از نظر داستان، شخصیتپردازی و بازی بازیگران در آن فیلم وجود داشت کمابیش در این فیلم هم وجود دارد. این فیلم پس از یکی دو سال انتظار سرانجام اکران شده است.
داستان فیلم درباره نیلوفر (با بازی ترانه علیدوستی) است که ۳ روز مانده به اجرای حکم برادرش باید به کمک نامزدش، بهرام (با بازی صابر ابر) و موسی (با بازی حامد بهداد) که دوست بهرام و برادر نیلوفر است، مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان را تهیه کند تا اولیای دم رضایت بدهند. بهرام راننده آژانس است و موسی هم در مسابقات مخفیانه مشتزنی شرکت میکند. شروع فیلم خیلی سریع و بدون مقدمه است و تماشاگر را درگیر میکند. شخصیتهای اصلی داستان به شدت نگران و مضطربند و به هر دری میزنند تا این پول را جور کنند. نیلوفر تصمیم میگیرد کلیهاش را بفروشد اما به علت نداشتن رضایت والدین این کار ممکن نیست. بهرام ماشینش را میفروشد و ماشین دوستش را قرض میگیرد. نیلوفر و بهرام به سراغ موسسه خیریهای برای گرفتن کمک میروند اما به آنها بنا به علتی که به پدر نیلوفر مربوط میشود، وام نمیدهند. از طرف دیگر شخصیت دیگری به نام امیر در داستان داریم که صاحب پمپ بنزینی است که دوست بهرام در آنجا کار میکند. او در قبال دادن این پول پیشنهادی به نیلوفر میکند که نیلوفر از آن عصبانی شده و آنجا را ترک میکند. خلاصه چیزی به اجرای حکم نمانده و هنوز پول جور نشده بنابراین وارد آخرین فصل فیلم میشویم که نیلوفر پیشنهاد صاحب پمپبنزین را قبول کرده و به برجی میرود که در انتهای خیابان هشتم واقع است. از طرف دیگر، دستیار موسی به سراغ یک بازی در برجی میرود تا با شرطبندی در آن، بتواند پول را جور کند اما نمیتواند در آن بازی برنده شود. موسی هم در مسابقهای شرکت میکند که امید چندانی به پیروزی در آن ندارد و به شدت زخمی شده و شکست میخورد. در اینجا پریسا، دوست نیلوفر، که از تصمیم نیلوفر خبر داشته، به بهرام خبر میدهد و بهرام در نهایت خشم به پمپبنزین میآید. او در اوج درماندگی میخواهد بلایی به سر پمپبنزین بیاورد ولی نمیداند چه کند. نیلوفر هم در آن خانه بین دوراهی مانده است…
ترانه علیدوستی – عکس بازیگران
اما آنچه گفته شد تمام داستان نیست! در واقع شاید همین چیزی که در بالا آورده شد برای داستان یک فیلم کافی باشد و بتوان از آن یک اثر اجتماعی جذاب و تاثیرگذار ساخت؛ و این فیلم هم در جاهایی که تلاشهای شخصیتهای اصلی را دنبال میکنیم بسیار جذابتر از اتفاقات مربوط به شخصیتهای فرعی است. اما نویسنده و کارگردان فیلم به همین داستان اکتفا نکرده و شخصیتهای دیگری هم وارد داستان کرده که همین باعث شده فیلم ضربه بخورد و سوالهای زیادی در ذهن تماشاگر ایجاد شود که هیچ پاسخی هم برای آنها پیدا نمیشود. مثلا خود موسی فرزندی دارد که آن را از مادرش دور نگاه میدارد و خانمی هم آنجاست که تصمیم دارد دختر موسی را از او بگیرد و سرپرستش باشد. موسی هم قبل از آخرین مسابقهاش فرزندش را در قبال مبلغی به آن زن میدهد. این خط داستانی بدون توجه به داستان اصلی فیلم کاملا قابل حذف است و فقط فرصت تمرکز روی داستان اصلی را از فیلمساز و تماشاگر میگیرد. شخصیت پدر نیلوفر هم جای کار بیشتری داشت. هرچند نشانههایی در این شخصیت هست که میتواند به مخاطب در حدسزدن موقعیت و خصوصیات این شخصیت کمک کند اما کافی نیست. وجود دستیار موسی و رفتن او به بازی و شرطبندی در پایان فیلم هم به نظر اضافی میآید. دیالوگهایی هم که برای آن قرار داده شده کمکی به داستان نمیکند. بنابراین به غیر از داستان اصلی فیلم ما با تعدادی شخصیت اضافی و اتفاقاتی روبرو هستیم که به راحتی قابل حذف بودند و به جای آنها میشد روی داستان اصلی تمرکز کرد. از طرف دیگر، برخی شخصیتهایی که از آنها صحبت میشود را ما در فیلم نمیبینیم مانند سعید برادر نیلوفر یا اولیای دم که مخاطب هم نیازی به دیدنشان پیدا نمیکند. یا ما صحبتهای صاحب پمپبنزین و نیلوفر در داخل ماشین را نمیشنویم و حدسزدن این هم برای مخاطب سخت نیست و میتواند متوجه شود که چه صحبتهایی ردوبدل شده (با توجه به نشانهای که در ابتدای فیلم میبینیم که صاحب پمپبنزین از بهرام میخواهد که مسافرانش را به خارج از شهر ببرد) بنابراین این نگفتنها در جاهایی به کمک فیلم آمده و نکتهای مثبت محسوب میشود اما در جاهایی مخاطب را گیج کرده است. بهتر بود که نبودن این شخصیتها در فیلم و اختصار در روایت برخی اتفاقات به تمرکز بیشتر روی دیگر شخصیتهای اصلی داستان منجر میشد نه ورود نقشهای فرعی.
از داستان که بگذریم، باید گفت که بازی سه بازیگر اصلی فیلم هنرمندانه است. ترانه علیدوستی، صابر ابر و حامد بهداد خیلی خوب بازی کردهاند و از پس نقششان برآمدهاند؛ به ویژه ترانه علیدوستی که تشویش و اضطراب نقش را به خوبی و بدون اغراقهای بیجا درآورده است. اما بازی بازیگران فرعی اکثرا بد، تصنعی و ضعیف است. دستیار موسی، دوست نیلوفر، صاحب پمپبنزین و … بازیهای ضعیفی دارند که باعث میشود در هنگام مواجهه با سه شخصیت اصلی کاملا تفاوت سطح بازی بازیگران احساس شود. از طرف دیگر فیلمساز خواسته در قالب این داستان فضاهایی را به تصویر بکشد که در دیگر فیلمها کمتر دیده شدهاند. کار و محل زندگی موسی، جایی که دستیار موسی برای بازی و شرطبندی میرود، و برج انتهای خیابان هشتم و فضای درونی آن قطعا برای مخاطب جذابند اما باید توجه داشت که این کار به وجه واقعگرایانه فیلم ضربه زده و تماشاگر احساس میکند که این افراد به فضاهایی تعلق دارند که از زندگی عادی جدا هستند. در حالی که میشد این فصلها را بدون این جذابیتهای ظاهری برگزار کرد و در عوض روی پیچوخمهای اصلی داستان تمرکز داشت.
اما نباید از نکات مثبت این اثر مانند فیلمبرداری زیبا و مناسب حالوهوای داستان و موسیقی متن زیبا هم به راحتی عبور کرد. علیرغم تعدد شخصیتها و داستانهای فرعی، فیلم همچنان درگیرکننده است به طوری که از نیمه داستان به بعد کمتر تماشاگری است که فکر و ذهنش با داستان فیلم درگیر نشده باشد. با پایان فیلم به اوج استیصال و درماندگی شخصیتها میرسیم که هرکدام در جایی به شکست رسیدهاند و راهی به روشنایی ندارند. این میتواند پایان خوبی برای مجموعه تلاشهای شخصیتها برای جورکردن این پول باشد. هرچند مخاطب دوست دارد ببیند که در نهایت سرنوشت بهرام و نیلوفر چه میشود و بهتر بود که داستان یا جور دیگری به اتمام میرسید یا این که حداقل فردای شب آخر هم به تصویر کشیده میشد.
در مجموع باید گفت که مانند فیلم هفت دقیقه تا پاییز در این اثر هم شاهد ایده و داستان اصلی جذاب و تاثیرگذاری هستیم. انتهای خیابان هشتم در مجموع در مقایسه با دیگر فیلمهای روی پرده فیلم خوبی است اما از همه ظرفیتهای داستانی آن استفاده نشده و میتوانست تبدیل به اثر شاخصی شود. امید است که در آینده فیلمهای بهتری را با ایدههایی جذاب و تاثیرگذار ببینیم.