رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

مروری بر ماندگارترین فیلمی که توانست به دشت کربلا سر بزند

ندایی در روز واقعه
۱۷ سال است که عادت کرده‌ایم ایام محرم منتظر پخش یکی از مهم‌ترین فیلم‌های سینمای دینی این سی ساله یعنی فیلم «روز واقعه» باشیم. فیلمی که به جرات می‌توان گفت تاثیرگذارترین فیلمی است که تا به حال به دل واقعه عاشورا زده است. واقعه عاشورا به زبان درام آنقدر تراژیک است که می‌توان گفت اگر اصل این واقعه بی‌هیچ کم و کاستی هم روایت شود خودبه عنوان یک اثر تراژیک، الگویی در عرصه درام می‌تواند باشد.
فیلمی که یک قهرمان به تمام معنا دارد و تمام عناصری که شرایط دراماتیک را برای او فراهم کند مهیاست. مثلا خیانت اهل کوفه به او، تنها ماندن یکی از یاران اصلی امام یعنی مسلم ابن عقیل، وجود شخصیتی چون حضرت‌عباس در کنار امام با تمام ویژگی‌های منحصر به فردی که دارد، انواع چالش‌هایی که قهرمان با آن رو به رو می‌شود مثل بستن رود فرات به امام و یارانش، وجود کودکان و زنان در حصار دشمنان و در نهایت انتخاب ایستادگی و مبارزه از سوی امام (قهرمان) و بعد نوع شهادت مظلومانه قهرمانانه او و یارانش. اما نویسنده «روز واقعه» ترجیح می‌دهد این روایت تراژیک را به عرصه عقل ببرد و از منظر حقیقت جویی که از ساحت عقل به دل این واقعه تراژیک و سراسر قلبی نزدیک شود و در نهایت می‌تواند ساحت عقلانیت را در وادی عاشقی حیران کند.
جایی در فیلم زید به پسران مغرور خویش نیز در نسبت با مسلمانی واقعی گوشزد می‌کند: «اگر تو مسلمانی از پدر داری او این گنج را به رنج خویش یافته است» اما زید چه کسی را می‌گوید؟ داستان روز واقعه در واقع داستان مسلمانی یک جوان نصرانی تازه مسلمان شده است.

ندایی در روز واقعه
۱۷ سال است که عادت کرده‌ایم ایام محرم منتظر پخش یکی از مهم‌ترین فیلم‌های سینمای دینی این سی ساله یعنی فیلم «روز واقعه» باشیم. فیلمی که به جرات می‌توان گفت تاثیرگذارترین فیلمی است که تا به حال به دل واقعه عاشورا زده است. واقعه عاشورا به زبان درام آنقدر تراژیک است که می‌توان گفت اگر اصل این واقعه بی‌هیچ کم و کاستی هم روایت شود خودبه عنوان یک اثر تراژیک، الگویی در عرصه درام می‌تواند باشد.
فیلمی که یک قهرمان به تمام معنا دارد و تمام عناصری که شرایط دراماتیک را برای او فراهم کند مهیاست. مثلا خیانت اهل کوفه به او، تنها ماندن یکی از یاران اصلی امام یعنی مسلم ابن عقیل، وجود شخصیتی چون حضرت‌عباس در کنار امام با تمام ویژگی‌های منحصر به فردی که دارد، انواع چالش‌هایی که قهرمان با آن رو به رو می‌شود مثل بستن رود فرات به امام و یارانش، وجود کودکان و زنان در حصار دشمنان و در نهایت انتخاب ایستادگی و مبارزه از سوی امام (قهرمان) و بعد نوع شهادت مظلومانه قهرمانانه او و یارانش. اما نویسنده «روز واقعه» ترجیح می‌دهد این روایت تراژیک را به عرصه عقل ببرد و از منظر حقیقت جویی که از ساحت عقل به دل این واقعه تراژیک و سراسر قلبی نزدیک شود و در نهایت می‌تواند ساحت عقلانیت را در وادی عاشقی حیران کند.
جایی در فیلم زید به پسران مغرور خویش نیز در نسبت با مسلمانی واقعی گوشزد می‌کند: «اگر تو مسلمانی از پدر داری او این گنج را به رنج خویش یافته است» اما زید چه کسی را می‌گوید؟ داستان روز واقعه در واقع داستان مسلمانی یک جوان نصرانی تازه مسلمان شده است.
واقعه از نهم محرم آغاز می‌شود: «عبدالله» جوان نصرانی تازه مسلمان به خواستگاری «راحله» دختر یکی از اشراف حجاز می‌رود. پس از ۳۷ بار جواب منفی شنیدن، سرانجام پاسخ مثبت می‌گیرد. مراسم عروسی آن دو برپا می‌شود. در شور و شادی مجلس، خبر درگیری نظامی بین سپاه کوفه و امام حسین علیه السلام پخش می‌شود. عده‌ای شک را به دل جوان می‌اندازند. نومسلمان دچار شک می‌شود از سروش غیبی می‌شنود که «آیا کسی هست مرا یاری کند»؟ او با شنیدن این الهام از خود بی‌خود می‌شود و مجلس جشن را ترک می‌کند و راهی مقصدی می‌شود که منبع آن الهام است. برادران راحله قصد کشتنش را می‌کنند اما راحله وقتی انگیزه او را درمی یابد برادران را منع می‌کند و خود عبدالله را تشویق می‌کند تا برود و حقیقت را دریابد. عبدالله در مسیرش از ویرانه‌های یک بتکده، کاروانی دزد زده، قبایلی از اعراب که بر سر حقانیت یا عدم حقانیت امام حسین(ع) با هم درگیر شده‌اند می‌گذرد تا به کربلا می‌رسد اما او دیر می‌رسد و لشکر یزید آخرین جنایت خود یعنی به شهادت رساندن امام حسین(ع) را هم به انجام رسانده است و سر مبارک او را بر نیزه کرده‌اند. عبدالله از حال می‌رود و تنها صدای بانویی محترم از بازماندگان ( ظاهرا حضرت زینب) را می‌شنود که به او می‌گوید: «برگرد‌ای جوانمرد و خبر ما را ببر» عبدالله به دیار خود برمی‌گردد و پس از آن که مردم به گردش حلقه می‌زنند می‌گوید: «من حقیقت را در زنجیر دیده‌ام. من حقیقت را پاره پاره بر خاک دیده‌ام. من حقیقت را بر سر نیزه دیده‌ام…»
پیش از این داستان عاشق نصرانی که دل به دختری مسلمان می‌بندد در روایت حسینقلی مستعان نقل شده است اما در آن روایت داستان عاشقیت بر کشف حقیقت برتری دارد شاید برای همین است که اینجا تک جمله‌ای که مرد آهنگر به جوان نصرانی می‌گوید:عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت محوریت فیلم می‌شود.
چه چیز این فیلم را ماندگار کرده است؟
قبل از هر چیز چیدمان درست ایده و بسط داستان و انتخاب قهرمان، چگونگی ورود به اصل واقعه،نتیجه گیری را برشماریم که ساختمان اثر را چنان بنا نهاده‌اند که فیلم از جایی که باید آغاز می‌شود و به جایی که باید خاتمه می‌یابد و در مسیر حرکتی نیز بیراهه‌ای نمی‌رود. ایده اولیه این است که جوانی تازه مسلمان شده مراسم ازدواج خود را به دنبال کشف معنای مسلمانی‌اش ترک می‌کند. ایده اولیه خود با یک کشمکش همراه است. آیا جوان شک کرده است؟ در راه آیا به یقین خواهد رسید؟ قوم راحله آیا خواهند گذاشت او عروسی را ترک کند؟ در همین ایده باز نکته‌ای نهفته است. ندایی که به گوش جوان نصرانی و فقط به گوش او می‌رسد. همان جمله معروف:آیا کسی هست که مرا یاری کند؟ آیا این جمله یک خیال و وهم است؟ چرا تنها او که مردی است تازه مسلمان شده آن را می‌شنود. در نهایت ایده این می‌شود که ما حقیقت مسلمانی را از نگاه بی‌طرفانه یک تازه مسلمان شده ببینیم.
داستان در دل یک مسیر مشخص بسط می‌یابد. مسیر حجاز تا کربلا. در مسیر او تمامی خرده روایت‌ها در راستای حرف است یعنی کشف حقیقت. حتی جایی که نصرانی اسبش را از دست می‌دهد و به مشقت می‌افتد. گویا تقدیر تمام مسیر راه او را به شکلی هدفمند چیده است. باید پذیرفت واقعه عاشورا واقعه‌ای منحصر به فرد در میان تمام روایات تاریخی است. نویسنده نیز کوشیده با روایت طراحی شده‌اش نیز از همین جنس برخورد کند و شاید برای همین است که این اثر توانسته پیوندی درونی با ذات واقعه عاشورا بیاید.
او به درستی قهرمانش را یک نصرانی تازه مسلمان شده انتخاب می‌کند تا مسلمانی او بی‌تاثیر از گذشته قومی و قبیله‌ای و تنها به واسطه واقعه عاشورا رقم بخورد.
او نتیجه گیری را به عشق پیوند نمی‌زند تا از این فیلم یک ملودرام عاشقانه خلق کند. بلکه فیلمی را که با جست‌وجوی حقیقت آغاز شده با نتیجه‌ای تمثیلی که از آن در ذهن قهرمان (مخاطب)شکل گرفته پایان می‌دهد.
گام به گام با پایان فیلم روز واقعه
میدان. ظهر
نصرانی از سوی دیگر دود درمی‌آید و به دیدن آنچه می‌بیند مبهوت می‌ماند. عرصه‌ای است بزرگ که گرداگرد آن را سپاه دشمن گرفته‌اند. غبار و دود چون چتری بر سر میدان است. در میانه میدان سواران زره‌پوش تیغ بر کف، دشمن‌وار در تاخت و تازند. یکسو از خیمه‌ها دود و ناله بلند است و یکسو، سواران کودکان وحشت‌زده گریزان را دنبال می‌کنند.که فریادشان از درد و سوگ و تشنگی است.
از میان شمشیر زنانی که با تیغه خونبار میانه میدان برپیکری دیده نشده نیم خم شده‌اند دسته‌ای کبوتر خونین بال به هوا می‌رود. نصرانی از ضرب گذاشتن جمازه‌ای به زمین می‌افتد و در همین حال دست زنی با آستین سبز وارد تصویر می‌شود و به او پیاله‌ای آب می‌دهد. نصرانی چشم می‌گشاید و نور چشمانش را می‌زند. نصرانی نیم‌خیز می‌نگرد؛ یکسو زنان سوگواری می‌کنند و کاه بر سر می‌ریزند، یکسو گهواره‌ای در آتش است، یکسو پیکره‌هایی بر آنها تیر و زوبین نشسته، یکسو کودکان ریسمان بسته بی‌تاب را تازیانه‌زنان می‌دوانند و یکی خندان مشکی آب بر زمین خالی می‌کند، یکسو حجله‌ای می‌سوزد، یکی سپاهی تیره‌پوش دو دست بریده را چنان می‌گرداند که همه ببینند، و هلهله می‌کند. شبلی در نور خورشید ناگهان سری را بر نیزه می‌بیند پیش آفتاب؛ چنان که دمی آفتاب را می‌پوشاند و صلیبی بر آسمان می‌بندد. نصرانی از تابش نور خیره می‌شود و صدایش به لرزه می‌افتد.
نصرانی: بی‌شمشیر به چه کاری آمدم؟ (از جگر فریاد می‌زند) اگر نباید به وقت می‌رسیدم، چرا مرا خواندی؟و از پا در می‌آید.
همان‌جا. عصر
نصرانی چشم می‌گشاید. حالا منظره‌ای دیگر است؛ آسمان تیره. نور غروب از میان ابرها به میدان کج تابیده. پیکره‌ها راسفید کشیده‌اند. اسبهای بی‌سوار تیر نشسته، اینجا و آنجا به دنبال سوار خود می‌گردند. یکسو اسیران را رج کرده‌اند و می‌برند؛ برخی را در هودج برجمازه‌ها و برخی پیاده، سلسله زنجیر بر پایهایشان. بانگ ناله همه جا را پوشانده. سواران با تازیانه در رفت و آمدند. از آن سوی بیابان گروهی بر سر زنان برای تدفین مردگان می‌آیند. اسبی را که شبلی از بدویان گرفته بود اینک به سوی او می‌آید. نصرانی، در برابر خورشید غروب ـ دیده و ندیده ـ قامت زنی را می‌بیند در برابر خود در زنجیر ایستاده.
زن: برگرد‌ای جوانمرد و خبر ما را ببر!
خانه‌ زید. عصر
راحله بر بام رو به افق ایستاده است. آن سوی خانه‌ها بیابان پیداست و از آن سواری می‌آید و از آمدنش خاک بلند است. سوار، با راندن به سوی شهر، پشت نخستین خانه‌ها ناپدید می‌شود. راحله برمی‌گردد و به سوی زنانی می‌نگرد که بر بامها رشته‌های نخ تابیده و پارچه‌ها را رنگ می‌کنند؛ نگران و گوش به زنگ. ناگهان از کوچه سر و صدای تاختن اسب می‌شنود، در حیاط خانه، سه برادرش را می‌بیند که به سوی در می‌دوند، و نیز زید را که فریاد می‌زند.
زید: نصرانی! راحله از بام به زیر می‌دود.
گذر و میدان. روز
بسیاری هراسیده پس می‌دوند؛ نصرانی به میدان می‌رسد و خود را به سکو می‌رساند و عَلم سبز را به دست می‌گیرد؛کنجکاوان پیش می‌دوند و گردش را می‌گیرند. راحله دوان دوان در گذر به سوی میدان می‌دود؛ از سه برادرش می‌گذرد که پیشتر از او رسیده‌اند و از پدرش می‌گذرد که پیشتر از برداران رسیده است؛ به جمع مبهوت می‌رسد که رنگ باخته خبری را شنیده است و باور نکرده است. به پای سکو می‌رسد و سرانجام به نصرانی که روی سکو از تجسم آنچه دیده زبانش بند آمده و صداهایی چون ضجه‌های بریده بریده درمی‌آورد.
نصرانی: او،به بالاترین جایی رسید که بشری رسیده. او را در نینوا به صلیب کشیدند. (راحله را می‌بیند و اشکش می‌غلتد) او بامن حرف زد!
راحله: (رنگ پریده) کجا رفتی و چه دیدی؟ بگو نصرانی، حقیقت را چگونه یافتی؟ تصویر به سوی نصرانی می‌رود؛ هنوز ضربه خورده از آنچه دیده؛ به سختی در تقلا، و ناتوان از یافتن واژه‌هایی در خور.
نصرانی: من حقیقت را در زنجیر دیده‌ام. من حقیقت را پاره پاره بر خاک دیده‌ام. من حقیقت را بر سر نیزه دیده‌ام…

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد