یادداشتی درباره فیلم «شرط اول» به کارگردانی مسعود اطیابی
غافلگیری به شرط خنده؟!
سینمای کمدی چند سالی هست که در کشور ما مثل سینمای ناکام کودک و نوجوان، رو به نابودی رفته و به سختی دیگر طی سالهای اخیر کمدی خوب و فاخری را بر پرده سینماهای کشور به خاطر میآوریم (به استثنای «ورود آقایان ممنوع» ساخته رامبد جوان که هنوز اکران نشده تا رمق دوبارهای به این گونه سینمایی ببخشد). تولید انبوه فیلمهای کمدی سبک و بیمحتوا در سال که بیشترین آمار را هم میان فیلمهای اکران دارند،نشان از سرسریگرفتن تولید فیلمهای کمیک و سهلالوصول بودن آن به زعم سازندگانشان و بیتوجهی مسئولان و کارگردانان سینما به این ژانر دارد. چرا که غیر از فیلمهای کمدی روی پرده،تقریبا غالب فیلمهایی هم که سر از شبکه رسانههای فرهنگی و سوپرمارکتها و ویدئوکلوپها درمیآورند،کمدیهای بیارزش و اصطلاحا بزندررویی هستند که حتی مخاطبان سادهپسند و بیحوصله خانگی را به خود جذب نمی کنند. با این حساب، به نظر میرسد تکلیف چنین سینمایی معلوم است و باید منتظر بود تا آن نیز به سرنوشتی مشابه سینمای کودک تبدیل شود. با وجود این،هنوز برخی کارگردانهای سینما اصرار دارند حرفهایشان را در قالب فیلم کمدی بگنجانند و به خورد معدود سینماروهای باقیمانده بدهند.
غافلگیری به شرط خنده؟!
سینمای کمدی چند سالی هست که در کشور ما مثل سینمای ناکام کودک و نوجوان، رو به نابودی رفته و به سختی دیگر طی سالهای اخیر کمدی خوب و فاخری را بر پرده سینماهای کشور به خاطر میآوریم (به استثنای «ورود آقایان ممنوع» ساخته رامبد جوان که هنوز اکران نشده تا رمق دوبارهای به این گونه سینمایی ببخشد). تولید انبوه فیلمهای کمدی سبک و بیمحتوا در سال که بیشترین آمار را هم میان فیلمهای اکران دارند،نشان از سرسریگرفتن تولید فیلمهای کمیک و سهلالوصول بودن آن به زعم سازندگانشان و بیتوجهی مسئولان و کارگردانان سینما به این ژانر دارد. چرا که غیر از فیلمهای کمدی روی پرده،تقریبا غالب فیلمهایی هم که سر از شبکه رسانههای فرهنگی و سوپرمارکتها و ویدئوکلوپها درمیآورند،کمدیهای بیارزش و اصطلاحا بزندررویی هستند که حتی مخاطبان سادهپسند و بیحوصله خانگی را به خود جذب نمی کنند. با این حساب، به نظر میرسد تکلیف چنین سینمایی معلوم است و باید منتظر بود تا آن نیز به سرنوشتی مشابه سینمای کودک تبدیل شود. با وجود این،هنوز برخی کارگردانهای سینما اصرار دارند حرفهایشان را در قالب فیلم کمدی بگنجانند و به خورد معدود سینماروهای باقیمانده بدهند.
مسعود اطیابی، گرچه خود را به هیچوجه کمدیساز نمیداند و اتفاقا کارش را در عرصه فیلمسازی با اثر جدی و مهمی چون فیلم اجتماعی و دینی «مصائب دوشیزه» آغاز کرد ولی پس از همان نخستین ساختهاش بلافاصله در گام بعدی سراغ کمدی رفت و «خروس جنگی» را ساخت که با وجود استقبال نسبتا مناسبی که از آن شد و کمدی مردمپسندی هم بود، نتوانست چندان توجه منتقدان و صاحبنظران و حتی فیلمبینهای حرفهای را به خود جلب کند. «صبح روز هفتم» هم برای او یک شکست کامل بود؛ فیلمی که به اکران مناسبی دست نیافت و فورا به فراموشی سپرده شد. اینک اطیابی با «شرط اول» دوباره به کمدی رو کرده، منتهی از آن دست کمدیهایی که در کمترین زمان و با گروهی از بازیگران ثابت و پای مشترک چنین فیلمهایی تولید میشوند و در اکران عمومی هم چندان توفیقی نمییابند. مسئله مهم این است که این فیلمساز در تمام آثار خود، داعیه اخلاقگرایی و بیان پیامهای خانوادگی به مخاطبش دارد و با آن که به نظر میرسد تاکنون در همه ساختههایش این نکته را لحاظ کرده اما در «شرط اول» پیامهای اخلاقی فیلم، میان انبوهی از شوخیهای کلامی بیمزه و دمدستی فیلم گم شده و کارکردشان را از دست دادهاند.
«شرط اول» اتفاقا سوژه خوب و بامزهای دارد: بهرام (کامبیز دیرباز) در حمایت از اکبر (اکبر عبدی) در برابر طلبکاران شرورش، با آنها درگیر میشود و به ناچار میگریزد. در تعقیب و گریزی نسبتا طولانی، بهرام تصادف میکند و ضربهمغزی میشود و به کما میرود. پزشکان که از درمان او قطع امید کردهاند، پیشنهاد میکنند اعضای بدن بهرام را به بیماران نیازمند اهدا کنند و در عوض مبالغ هنگفتی دریافت کنند. این پیشنهاد خانواده بهرام را دچار وسوسه و تغییر شرایط میکند. اما درست زمانیکه آنها مشغول خرید و فروش اعضای بهرام و وسایل شیک و تازه برای منزل هستند، بهرام به هوش میآید و دردسرها آغاز میشود.
شهاب عباسی نویسنده فیلمنامه، این خط داستانی جذاب را با پیچیدگیهای نو و بانمکی روایت کرده و خلاقیتهای مناسبی در نوشتهاش گنجانده اما اشکال کار اینجاست که این موقعیتهای خلاقانه، در اجرا چنانکه باید خوب و دلنشین از کار درنیامدهاند و عملا بیخاصیت و سرد ماندهاند. بازیهای ضعیف بازیگران هم به این روند کمک کرده تا فیلمنامه عباسی خالی از هر قوتی برای همراهی تماشاگر باشد. سکانسهای تعقیب و گریز در هر دو قسمت ابتدایی و پایانی طولانی و بینمکند. بیشترین زمان ورودی فیلم با بحث و مجادلههای خالی از طنز در میان اعضای خانواده تلف شده و گویی این صحنهها فقط قرار بوده زمان فیلم را بیشتر کند تا به حد نصاب برای اکران عمومی برسد.از طرفی برخی از دادههای فیلم بیمعنی و نامشخصند. مثل همان طلبکارهای ابتدای فیلم که معلوم نیست پس از تصادف بهرام کجا غیبشان میزند و چرا دیگر تا پایان فیلم نمیبینیمشان، یا آن دلالان اعضای پیوندی که با اکبر وارد معامله میشوند و به هیچ سرانجامی نمیرسند و جز یکیدو سکانس حضور ندارند. در عوض فیلم پر است از شعار و پیامهای مستقیم و کسالتبار یا نماهای اجباری. اینگونه است که «شرط اول» تا حد یک کمدی نچسب و مخاطبگریز تنزل میکند و به زحمت میتواند از تماشاگرش خنده بگیرد. معتقدم انتخاب عبدی در این فیلم از اساس غلط بوده و او حالا از روزهای اوج و طلایی خود خیلی دور شده است و دیگر آن بازیگر محبوب سابق نیست که در فیلمهای زندهیاد علی حاتمی و داریوش مهرجویی میشناختیم یا به خاطر مجموعههای بینظیری مانند «خانه ما» و «باز هم مدرسهام دیر شد» و… در خاطرمان گرامی میداشتیم. سایر بازیگرها نیز حال و روز بهتری ندارند و بازیهایشان چندان دیدنی نیست.
از ضعفهای مهم فیلم که بگذریم، «شرط اول» نقطه قوت مهمی دارد و آن، به کارگیری ترفند غافلگیری در فیلمنامه است که اطیابی هم خیلی هوشمندانه از آن بهره برده تا تماشاگر بهرغم گمانهزنیهای نادرستش، مدام رودست بخورد و این به بازی جذابی در دنبال کردن برای او تبدیل شود. در طول فیلم حدس تماشاگر بارها غلط از آب درمیآید.
اطیابی که در تجربه قبلیاش و حتی در «خروسجنگی»، از عنصر تکرار در روایت استفاده خوبی کرده بود، اینجا هم دوباره آن را به کار بسته که اتفاقا جواب هم گرفته و تکرار برخی نماها مثل بازگشت بهرام از بیمارستان یا فرار کردن و به کما رفتن مجددش، فیلم را تا حدودی از کسالت و کندی ریتم نجات داده. وصله ناجور فیلم، انیمیشن آغازین آن است که هیچ ربطی به ساختار و محتوای فیلم ندارد و تلاش گروه را برای ساخت یک کمدی آبرومندانه به باد داده است.
«شرط اول» اگر با حوصله بیشتر و دقت در استفاده از قابلیتهای سوژه و فیلمنامه ساخته میشد،بیشک میتوانست موفقیت «خروسجنگی» را برای کارگردانش تکرار کند، ولی ظاهرا شتابزدگی و کمی بدشانسی، این فرصت ناب را از اطیابی و گروه تولیدش ربوده است.