رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

حامد بهداد: محسن لیاقت یاسی را نداشت!

پیش بینی می شود او ستاره پرسروصدای نیمه دوم امسال سینمای ایران لقب بگیرد؛ حداقل این تازه ترین گفت وگویش با ما این ادعا را ثابت می کند؛ گفت وگویی که او درباره همه چیز حرف زده است؛ از بازی درخشانش در «سعادت آباد» بگیرید تا اظهارنظر درباره نظرسنجی تازه برنامه هفت که با اختلاف و در حضور چهره هایی مانند بهرام رادان و رضا کیانیان به عنوان تاثیرگذارترین بازیگر مرد سینمای ایران از نظر مخاطبان یک برنامه پرطرفدار سینمایی لقب گرفت، احساس نارضایتی اش از بازی در «پرتقال خونی» و اظهارات مثل همیشه جنجالی اش، پاسخ به انتقاداتی که درباره نحوه بازی اش در «سقوط آزاد» به او شده بود و البته صحبت درباره این روزهایش که در حال تجربه اتفاقی بزرگ است؛ همکاری با «داریوش مهرجویی» در فیلم «نارنجی پوش.» به همه آنهایی که طرفدارش هستند و حتی نیستند، توصیه می کنیم این گفت وگوی داغ و جنجالی از «حامد بهداد» را از دست ندهند.
● مطمئن بودم سعادت آباد، یک اتفاق خوب است
این که «مازیار میری» درباره بازی من در «سعادت آباد» گفته حامد، بهترین انتخاب برای این نقش بود، واقعا جای خوشحالی دارد؛ بازیگر چیزی ندارد جز ذوق زدگی که به واسطه تشویق بعد از پایان کار، نصیبش می شود. یکی از توفیق های بزرگ من در این یکی دو سال اخیر ، این است که توانسته ام در «سعادت آباد» خلق کنم. فیلم نامه «سعادت آباد» آنقدر بستر مناسبی داشت که توانستم شیوه جدیدی از بازی ام را در آن به نمایش بگذارم. زمانی که فیلم نامه را خواندم، متوجه شدم چه کاری از من خواسته شده و کاملا مطمئن بودم که اتفاق خوبی در حال وقوع است. جای خوشحالی و مباهات دارد که گاهی اوقات چنین فیلم نامه هایی نوشته و ساخته می شود.
● جای تیتراژ در قبرستان سینما ست

پیش بینی می شود او ستاره پرسروصدای نیمه دوم امسال سینمای ایران لقب بگیرد؛ حداقل این تازه ترین گفت وگویش با ما این ادعا را ثابت می کند؛ گفت وگویی که او درباره همه چیز حرف زده است؛ از بازی درخشانش در «سعادت آباد» بگیرید تا اظهارنظر درباره نظرسنجی تازه برنامه هفت که با اختلاف و در حضور چهره هایی مانند بهرام رادان و رضا کیانیان به عنوان تاثیرگذارترین بازیگر مرد سینمای ایران از نظر مخاطبان یک برنامه پرطرفدار سینمایی لقب گرفت، احساس نارضایتی اش از بازی در «پرتقال خونی» و اظهارات مثل همیشه جنجالی اش، پاسخ به انتقاداتی که درباره نحوه بازی اش در «سقوط آزاد» به او شده بود و البته صحبت درباره این روزهایش که در حال تجربه اتفاقی بزرگ است؛ همکاری با «داریوش مهرجویی» در فیلم «نارنجی پوش.» به همه آنهایی که طرفدارش هستند و حتی نیستند، توصیه می کنیم این گفت وگوی داغ و جنجالی از «حامد بهداد» را از دست ندهند.
● مطمئن بودم سعادت آباد، یک اتفاق خوب است
این که «مازیار میری» درباره بازی من در «سعادت آباد» گفته حامد، بهترین انتخاب برای این نقش بود، واقعا جای خوشحالی دارد؛ بازیگر چیزی ندارد جز ذوق زدگی که به واسطه تشویق بعد از پایان کار، نصیبش می شود. یکی از توفیق های بزرگ من در این یکی دو سال اخیر ، این است که توانسته ام در «سعادت آباد» خلق کنم. فیلم نامه «سعادت آباد» آنقدر بستر مناسبی داشت که توانستم شیوه جدیدی از بازی ام را در آن به نمایش بگذارم. زمانی که فیلم نامه را خواندم، متوجه شدم چه کاری از من خواسته شده و کاملا مطمئن بودم که اتفاق خوبی در حال وقوع است. جای خوشحالی و مباهات دارد که گاهی اوقات چنین فیلم نامه هایی نوشته و ساخته می شود.
● جای تیتراژ در قبرستان سینما ست
همه ما بازیگران «سعادت آباد» در فیلم به یک میزان حضور داریم و بازی می کنیم، اما اعتقادی ندارم که من، نقش اول فیلم نیستم، اتفاقا برعکس رُل اول این فیلم را من بازی می کنم. به هر حال هنگام قرارداد بستن به این که اسم بازیگران در تیتراژ کجا بخورد فکر شده است، ما هم در توهم و خودشیفتگی خودمان که همیشه تصور می کردیم تافته جدا بافته هستیم درخواست کردیم اسم مان را در تیتراژ مجزا بزنند و قبل اسم مان «و» بیاید؛ اینها چیزهای مهمی نیستند و در قبرستان سینما ریخته خواهند شد، چیزی که باقی می ماند، آن مقدار جاودانگی سیاسی_اجتماعی و دغدغه فرهنگی است که آغشته اش شده ای تا همگام با او حرکت کنی؛ اینها اصل است، وگرنه دستمزد، نقش یک، کجا قرار گرفتن نامت در تیتراژ و…، جزو حروف بی ارزش و منسوخ سینما به حساب می آیند.
● تعجب کردم دنبال من آمده اند!
من و «مازیار میری» با هم روابط دوستانه ای داشتیم، اما وجه اشتراکی بین مان وجود نداشت (گرچه شاید بعضی دغدغه های دردناک جامعه وجه اشتراک ما باشد، اما ریتم ما یکسان نیست)، به همین دلیل وقتی برای «محسن» دنبال من آمد، از خودم پرسیدم چرا این کار را کرده است؟! یا گاهی اوقات با خودم فکر می کنم «همایون اسعدیان» بعد از «آخر بازی» که ۱۰ ۱۱ سال پیش اتفاق افتاد، انگار دیگر با من قهر است! البته روابط خیلی خوبی با یکدیگر داریم، اما به نظرم تصور می کند دیگر به عنوان بازیگر به دردش نمی خورم! چون «حامد بهداد»ی که آن زمان برای «آخر بازی» آورد، دیگر آن بازیگری نیست که بخواهد در کارهای دیگرش استفاده کند. بر این باورم که «همایون اسعدیان» با وجود ضعف هایی که دارد، از کارگردانان معرکه سینمای ماست و هم ایشان من را نقد کرده و هم من؛ البته هنوز هم راجع به کارهایی که انتخاب می کنم، با او مشورت می کنم. زمانی که «مازیار میری» و «همایون اسعدیان» برای همکاری دنبال من آمدند، پیش خودم فکر کردم عجیب است این ۲ نفر سراغ من را بگیرند، اما وقتی فیلم نامه را خواندم، دیگر فراموش کردم چرا این اتفاق افتاده است! آنقدر تصویر «محسن» را در جامعه مان دیده ام که همه چیز خود به خود شکل گرفت. امروزِ روز که مازیار را می بینم، رد پای رضایت را در چهره اش نسبت به اثری که ساخته احساس می کنم، می بینم «همایون اسعدیان» از این که به دوستش «مازیار میری» برای ساخت این فیلم کمک کرده، احساس رضایت می کند. به جرات می گویم، بعد از تهیه کننده، کارگردان و نویسنده «سعادت آباد»، خوشحال ترین آدم مجموعه من هستم.
 خودم دلیل حضورم را می دانم
«سعادت آباد» و «درباره الی…» هیچ ربطی بهم ندارند و مسیرشان از یکدیگر جداست، این که خیلی ها این دو را با هم مقایسه می کنند، اشتباه محض است! هر توفیقی شبیه هم نیست، هر چند شباهت شان در خود توفیق است. امروز فیلم های زیادی در حال ساخت است، اما هیچ کدام شان به توفیق «سعادت آباد» نخواهند رسید، این فیلم دارد بی نظیر پیش می رود. منِ بازیگر شاید فیلم هایی بازی کرده ام و در قبالش دستمزدی گرفته ام، اما آن رضایت قلبی که باید نسبت به آنها داشته باشم را ندارم، اما داستان «سعادت آباد» با بقیه متفاوت است؛ فیلم مازیار میری داستانی دارد که جامعه امروز ما به شدت درگیرش است. جالب است بعضی وقت ها فیلم هایی در سینمای ایران ساخته می شود که انعکاس هیچ کدام از اتفاق های جامعه مان را در آنها نمی بینم! اصلا نمی دانم در آن فیلم ها چه کار دارند می کنند! اصلا نمی دانم تکلیف من در آنها چیست و چرا در این فیلم ها بازی می کنم! فقط به عنوان یک بازیگر حرفه ای به کار دعوت می شوم و در بعضی های شان هم بازی می کنم. اما در «سعادت آباد» یا در فیلم های «مسعود کیمیایی» می فهمم چرا حضور دارم.
● هیچ نقشی به غیر از محسن را قبول نمی کردم
خیلی شانس آوردم نقش «محسن» در «سعادت آباد» به من پیشنهاد شد،چون اگر نقش دیگری غیر از این به من پیشنهاد می شد، شاید قبول نمی کردم و اگر هم این اتفاق می افتاد، شاید نمی توانستم هیچ کمکی به فیلم کرده باشم! من به «سعادت آباد» در سِمت بازیگر خیلی کمک کرده ام؛ این از هوشمندی مازیار میری و همایون اسعدیان بود که نقش «محسن» را دادند من بازی کنم، مطمئنم اگر غیر از این چیز دیگری به من پیشنهاد می شد، اصلا قبول نمی کردم. همیشه با خودم فکر می کنم اگر مجبور می شدم به دلیل شرایط مالی، کم کاری، ترس از دور افتادن از سینما و گم نامی یا هر نقطه ضعف دیگری نقشی غیر از محسن را در این فیلم بازی کنم، چه بلایی سرم می آمد اگر نقش «محسن» به بازیگر دیگری می رسید!
● محسن یک حیوان تمام انسان ست!
محسن در جامعه یعنی یک موجود کثیف. از منظر واقع بینانه تعریف شخصیت محسن، یعنی یک حیوان نانجیب که خون ملت را در شیشه می کند و با دروغ و کثافت مملکت را بیمار می کند؛ یک حرامزاده دلال که به خاطر تغییر طبقه اجتماعی اش و مفسده اقتصادی که هم خودش قربانی است و هم دیگران را قربانی می کند، یک حیوان انسان انسان ست! یک بی حیا که در کمال وقاحت و خودخواهی همه چیز را به گند می کشد و حتی به بچه خودش هم رحم نمی کند، دیگر چه برسد به دیگران! اما از زاویه دید نمایش و اجرای بازیگرانه، نقش بسیار برجسته و ویژه ای است که بازی کردن در این نقش و توفیق در اجرای آن، جای تبریک دارد. زمانی که «روز سوم» را بازی می کردم، به «محمدحسین لطیفی» گفتم مطمئن باش نقش «فواد» در تاریخ سینمای ایران یکی از نقش های به یاد ماندنی خواهد شد که همین طور هم شد؛ «فواد»، سرباز عراقی «روز سوم» را هیچ کس فراموش نخواهد کرد.به راستی که از بازی در «سعادت آباد» مانند یک کودک که به آرزوی قلبی اش رسیده هیجان زده ام، بازی در این فیلم، بهار کاری من محسوب می شود.
● یعنی بی اخلاقی در من و تو نیست؟
فکر می کنم بیشتر آدم هایی که امروز در جامعه مان می بینیم «محسن» هستند! آن بخش لجن زار و سیاه وجود هر آدم است که باعث می شود خیلی ها حتی به مقدار خیلی اندک در قسمت هایی از فیلم با «محسن» همذات پنداری کنند. درون همه ما قدرت طلبی وجود دارد که در کمال خودخواهی حقوق همه را زیرپا می گذاریم و اخلاق را رعایت نمی کنیم. جامعه امروز ما خیلی بی اخلاق شده است! فکر می کنی در من بی اخلاقی وجود ندارد؟ به این دلیل که من یک آدم احساسی هستم که ممکن است در مسیری از جنجال، خشونت، جنگ و… بروم و غرق شوم. ممکن است در مسیری از ورزش و سلامت فرو بروم، ممکن است در مسیری از مفسده اقتصادی و قدرت طلبی بیفتم؛ حتی ممکن است راه عرفان، شریعت و طریقت را در پیش بگیرم؛ چون ما بازیگرها احساسات قوی تری به نسبت دیگران داریم. ممکن است در تو هم زورگویی، ظلم، استثمار، قدرت طلبی و بی اخلاقی باشد که با لحظه هایی از «محسن» همذات پنداری کرده ای.
● حتما سعادت آباد را ببینید
تنها دلیلی که باعث شده بتوانی «محسن» را در «سعادت آباد» تحمل کنی، به دلیل شیرین روایت کردنش توسط من است؛ این آدم طنازی، لودگی و وقاحت را با هم ادغام کرده و تبدیل به موجودی با خصوصیات «محسن» شده. به همین دلیل است که وقت دیدن فیلم، با کارهایش می خندیم و دیگر فراموش می کنیم چه حیوانی است! «سعادت آباد» راجع به حقوق زنان، انسانیت، حقوق بشر و جابه جایی طبقات اجتماعی حرف می زند، به همین دلیل به تمام هموطنانم توصیه می کنم حتما این فیلم را در سینما ببینند، اگر هم به هر دلیلی فرصت نکردند، به واسطه نمایش خانگی این اتفاق را رقم بزنند.
● مجبور شدم پرده پوشی کنم
من و مازیار میری خیلی راجع به نقش «محسن» حرف نزدیم، به نظرم خیلی زود حرف یکدیگر را درک کردیم؛ من دستم آمد مازیار چه خواسته ای دارد و او هم متوجه شد قرار است چگونه بازی کنم. هنگام تحلیل فیلم نامه آنقدر من و مازیار به یکدیگر نزدیک بودیم که گاهی از من می خواست یک مقدار در نقشم پرده پوشی کنم؛ چراکه در پسِ این فیلم نامه مضمونی اجتماعی و سیاسی وجود داشت که از من خواهش می کرد حرف هایم را اینقدر عیان نزنم، با وجودی که خودش موافق آن حرف ها بود، اما برای این که سانسور نشوم، از من می خواست پرده پوشی کنم.
● سراسر وجودش پر شده از زشتی
یکی از صحنه های پایانی فیلم که «محسن» را در خانه پرستار بچه اش می بینیم، او مستقیم با تمام گندها و لجن هایی که بالا آورده روبه روست و خودِ واقعی اش را در یک آینه شفاف می بیند. او در جمع خانوادگی شان با نقاب ظاهر می شود و لودگی می کند، اما در خانه آن پرستار دیگر لودگی از او نمی بینیم، چراکه تصویر کثیف و واقعی خودش را می بیند و احساس می کند سراسر وجودش انباشته شده از استفراغی که بالا می آوردش؛ در واقع پول حرام و چیز نجسی که خورده را بالا می آورد. محسن در آن لحظه آخر نقاب واقعی اش را برمی دارد اما همچنان به آن زندگی کثیفش ادامه خواهد داد، چون هیچ راهی برای نجاتش از آن منجلاب وجود ندارد؛ همه چیز به همین زشتی، کثیفی، بدی و بی اخلاقی است که متاسفانه دامنگیر همه هم شده ! خنده ها، گریه ها، حرف زدن ها، رفتارها و نصیحت های همه زشت و چندش آور شده است! هر اتفاقی که می افتد رضایت درونت را جلب نمی کند و هر چه جلوتر می رود، بیشتر یاد بدی ها و زشتی های درون خودت می افتی. آدم ها و به خصوص جوان ها (که شاید خودم هم از همان دسته باشم) بی ادب شده اند و بلند بلند حرف می زنند؛ همین زشتی هاست که باعث می شود امثال «محسن» که حیوانی بیش نیستند، برای خودشان خوراک درست کنند! هر چه بیشتر بکشد، هر چه بیشتر مثل یک کفتار به دل یک گله آهو بزند و پاره کند، فکر می کند سرگرم تر است! هر چه بیشتر بی اخلاقی می کند، تصور می کند تنوع در زندگی اش بیشتر می شود. آن همه هیاهو در رفتار و حرکات «محسن»، سرپوشی است بر مرداب بوگندویی که امروز خیلی ها دچارش شده اند و «محسن» هم یکی مثل همه! آن همه لودگی و مسخره بازی در رفتار محسن، نقابی است بر غمگینی جامعه.
● محسن، لیاقت یاسی را ندارد
«محسن»، شخصیت خطرناکی در اجتماع ماست، شخصیتی است که تربیت ثروتی که بهش رسیده را ندارد، تربیت زندگی و خانواده ای که نصیبش شده را ندارد، او لیاقت این خانواده را ندارد. وقتی یک طبقه آشغالی، بی تربیت و ناهنجار مانند «محسن» به اشتباه در جایگاه طبقاتی قرار می گیرد که به واسطه اش به بخشی از جامعه ورود پیدا می کند که لیاقتش را ندارد، همین می شود که «یاسی» را به زور پول تصاحب می کند، وگرنه این زوج هیچ خط فکری مشترکی با یکدیگر ندارند. «محسن» واژه «توجه» را نمی شناسد که به همسرش توجه نشان دهد، فقط خودخواهی را می شناسد! «یاسی»، محصول تربیت صحیح، عشق و احساس است، هر چند او هم به خطا رفته که البته مقصر اصلی اش خودش نیست، حتی پدر و مادر «یاسی» هم مقصر نیستند، شاید آنها در یک لحظه ضعیف شده اند و رضایت داده اند دخترشان همسر آدمی مثل «محسن» شود، حالا به هر دلیلی!
● متاسفم که به زندگی شان ادامه می دهند…
متاسفانه باید بگویم پیش بینی من از زندگی «محسن» و «یاسی» این است که زندگی شان را با هم ادامه می دهند؛ «یاسی» به واسطه رفتارهای «محسن»، هر روز فرسوده تر می شود و او به دلیل این که بچه دوم شان هم در راه است و برای این که شرایط آن ۲ موجود بی گناه در آینده به خطر نیفتد، مجبور است زندگی اش با «محسن» را ادامه دهد و تحمل کند. «یاسی» می تواند با تربیت صحیح بچه هایش، حداقل تاثیر مستقیمی روی نطفه «محسن» بگذارد و اجازه ندهد «محسن »های دیگری وارد جامعه شوند، او حداقل می تواند جلوی این فاجعه را بگیرد. «یاسی» حتی می تواند در آینده بر خود «محسن» هم تاثیر بگذارد، هر چند مطمئنم «محسن» چون حیوانی بیش نیست، قابل بازگشت نیست، فقط ممکن است روزی بفهمد خیلی از کارهایی که انجام داده، اشتباه بوده، نه بیشتر.
● روایت درد بزرگ جامعه در سعادت آباد
«سعادت آباد» فیلمی است که یکی از دردهای بزرگ جامعه را به تصویر می کشد. «پرتقال خونی» هم بر این باور است که مضمونی اجتماعی دارد، اما خاستگاه ایجاد این فیلم، به هیچ وجه از دل یک نویسنده یا کارگردان به وجود نیامده. بعد کارگردانی با سابقه «سیروس الوند» را می آورد که ما هم به خاطر او بازی در این کار را قبول کرده ایم، اما هم کارگردان زمین می خورد و هم ما با او فرو می رویم! بعد آن کارگردان طفل معصوم با آن سابقه درخشانش مجبور است از این فیلم دفاع کند، مگر غیر از این می تواند انجام دهد؟ بعد هم توقع دارد من هم در کنارش بایستم. آرزویم بود که با «سیروس الوند» کار کنم.
تمام طرفداران من شبیه میز و صندلی یا یک ابر یک تکه نیستند که همه شان یک سلیقه خاص داشته باشند؛ من تخم مرغ هایم را در چند سبد مختلف گذاشته ام؛ یکسری طرفدار دارم که فیلم های فرهنگی که کار می کنم را دوست دارند و مدام با هم در ارتباطیم، طرفدارانی دارم که عاشق فیلم های اساطیری، وسترن و سینمای قبل از انقلاب هستند، امیدوارم در «پرتقال خونی» نقشم را طوری درآورده باشم که حداقل بر احساس دسته ای از طرفدارانم تاثیر کوچکی گذاشته باشم. به همین دلایل است که وقتی در فیلمی مثل «سعادت آباد» بازی می کنم، این همه مشعوف می شوم، اصلا اینها با هم قابل قیاس نیستند!
«سعادت آباد» مانند کورسویی است در تاریکی مطلق که باعث امیدواری می شود. اگر مصاحبه های اخیر من را دیده باشید، درباره «پرتقال خونی» چنین شعفی از خودم نشان نمی دهم، چون فکر می کنم به غیر از «سیروس الوند»، تمام عواملش غیرحرفه ای هستند.
● به خاطر طرفدارانم
نظرسنجی هایی مانند نظرسنجی برنامه «هفت» که بین یکسری بازیگران گذاشت، یک چیز مقطعی است که نمودارهایش یک روز بالا می روند و روز دیگر پایین می آیند! هنرمند باید متکی به نفس و درون خودش باشد و این تشویق ها و تکذیب ها تاثیری روی روند کاری اش نداشته باشد. بازیگر در اغلب موارد نخ و طنابش دست کارگردان و نویسنده است، بنابراین از بالا رفتن این نمودارها خوشحال نمی شوم و با پایین آمدن شان هم بدحال نمی شوم! چیزی که باعث غرور من است، به این نظرسنجی ها برنمی گردد، بلکه وجود خودم، باعث غرور خودم است. خیلی از همکارانم هستند که من را انکار می کنند و خیلی ها هم این کار را نمی کنند، من بیشتر از این ها هستم که ملعبه دست این بازی ها شوم! هر چند نمی توانی در این نظرسنجی «رضا کیانیان» را دست کم بگیری و فراموش کنی که چه بازیگر بزرگی است، نمی توانی «بهرام رادان» را دست کم بگیری، او یک ستاره هنوز تازه نفس است که همیشه با خودش یک چیز غافلگیرکننده دارد. حرف هایی که بعد از «سقوط آزاد» درباره بازی من شد، هم خوب بود، هم بد اما مطمئن باشید این گونه نخواهد شد که دیگر در تلویزیون بازی نکنم، دوست دارم هر ۳ ۲ سال یک بار، آن عده از طرفدارانم که نمی توانند در سینماها من را ببینند را با بازی در تلویزیون شارژ کنم.
● اگر علی حاتمی زنده بود
این که می گویند برای سریال «وضعیت سفید» «حمید نعمت الله» ابتدا با من صحبت شده بود را تایید می کنم؛ به نظرم «حمیدنعمت الله» از جمله بهترین فیلم سازان سینمای ایران است که در قاب بندی تصاویر فیلم واقعا درجه یک عمل می کند اما خب، قسمت نبود در این کار در کنارش باشم، امروز هم خوشحالم با سریال «وضعیت سفید»، یک بازیگر جدید (عباس غزالی) به سینمای ایران معرفی شده است و واقعا هم در این کار خوب بازی کرده است، حتی چند وقت پیش هم در گفت وگویی بابت این کار به او تبریک گفته بودم. خوشحالم این روزها در حال کار با کارگردانی به بزرگی «داریوش مهرجویی» هستم که روزی همکاری با او، یکی از بزرگ ترین آرزوهای زندگی ام بود. شاید تنها بازیگری باشم که با کارگردانان مشهور و برجسته موج نو سینمای ایران کار کرده ام؛ اگر «علی حاتمی» خدا بیامرز هم زنده بود، افتخارات من کامل می شد.
    مجله زندگی ایده آل

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد