ماجرای ازدواج مخفی دختر کرولال
جوان عاشق که دختر کر و لالی را به خانه پدریاش برده و او را به عقد خود درآورده بود دستگیر شد.
شاکی مرد میانسالی بود که اواخر شهریورماه با مراجعه خود به شعبه یکم دادیاری دادسرای جنایی تهران گفت: «دختر ۲۰ ساله ام کرو لال است. چند ماه قبل در یک پارکی در محله مان با یک زن آشنا شد. این آشنایی آنها کمکم به دوستی و در ادامه تبدیل به وابستگی شدید دخترم به این خانم شد. از نظر خانواده، روحیات و اخلاق دخترم بهتر از قبل شده بود. کمتر بهانه گیری میکرد. افسردگی و گوشه گیری جایش را به شادی و نشاط داد. ما هم از این بابت خیلی خوشحال بودیم. متاسفانه این خوشحالی ما زیاد طول نکشید. آن اوایل، دخترم فقط برای ساعاتی و در برخی روزها به خانهاش میرفت. در ادامه برخی شبها و به بهانه این که شوهرش امشب در خانه نیست و او تنهاست شب را هم در خانهاش میگذراند. این شرایط به حدی رسید که این اواخر بیشتر از خانه ما، در خانه او بود. تا این که در ادامه غیبت هایش فهمیدیم با یک پسر دوست شده است.
به ما خبر رسید این پسر وضعیت چندان مناسبی هم ندارد. با حساسیتهای اولیه مان وی کاملا با ما جبهه گرفت. مخالفت میکرد و بهانهجویی میکرد. اوقات تلخیها کمکم تبدیل به کتک و کتککاری شد. تا جایی که به حالت قهر از خانه رفت. اخیرا فهمیدیم که کارشان از یک دوستی ساده پسر و دختری گذشته است. هر بار که او را با هزار عذر و بهانه و ترفند و حتی تهدید به خانه آوردیم ؛ طولی نکشید که باز هم از خانه فرار میکرد.
جوان عاشق که دختر کر و لالی را به خانه پدریاش برده و او را به عقد خود درآورده بود دستگیر شد.
شاکی مرد میانسالی بود که اواخر شهریورماه با مراجعه خود به شعبه یکم دادیاری دادسرای جنایی تهران گفت: «دختر ۲۰ ساله ام کرو لال است. چند ماه قبل در یک پارکی در محله مان با یک زن آشنا شد. این آشنایی آنها کمکم به دوستی و در ادامه تبدیل به وابستگی شدید دخترم به این خانم شد. از نظر خانواده، روحیات و اخلاق دخترم بهتر از قبل شده بود. کمتر بهانه گیری میکرد. افسردگی و گوشه گیری جایش را به شادی و نشاط داد. ما هم از این بابت خیلی خوشحال بودیم. متاسفانه این خوشحالی ما زیاد طول نکشید. آن اوایل، دخترم فقط برای ساعاتی و در برخی روزها به خانهاش میرفت. در ادامه برخی شبها و به بهانه این که شوهرش امشب در خانه نیست و او تنهاست شب را هم در خانهاش میگذراند. این شرایط به حدی رسید که این اواخر بیشتر از خانه ما، در خانه او بود. تا این که در ادامه غیبت هایش فهمیدیم با یک پسر دوست شده است.
به ما خبر رسید این پسر وضعیت چندان مناسبی هم ندارد. با حساسیتهای اولیه مان وی کاملا با ما جبهه گرفت. مخالفت میکرد و بهانهجویی میکرد. اوقات تلخیها کمکم تبدیل به کتک و کتککاری شد. تا جایی که به حالت قهر از خانه رفت. اخیرا فهمیدیم که کارشان از یک دوستی ساده پسر و دختری گذشته است. هر بار که او را با هزار عذر و بهانه و ترفند و حتی تهدید به خانه آوردیم ؛ طولی نکشید که باز هم از خانه فرار میکرد.
مدتی است که کارش شده دوستی با پسرهای خلافکار. با اعتراضهای من و مادرش، این زن، هیچ مسئولیتی را قبول نمیکرد. میگفت در دوستی دخترم با پسرها او هیچ دخالتی ندارد. در حالی که ما میدانستیم هرچه هست زیر سر این زن است. این زن خانهاش را تغییر داد. الان، نه آدرسی از او داریم و نه دست مان به دخترمان میرسد. نمیدانیم که کجاست؟! دیگر از دستش خسته شدهام. نمیدانم چه کار کنم؟ مستاصل شدهام. مهمتر از همه آبروی ما را پیش در و همسایه و فامیل برده است. فکر میکنم، وقتش شده تا ما هم خانه و آدرس مان را عوض کنیم.»
با دستور دادیار شعبه یکم دادسرای جنایی تهران، پرونده ناپدید شدن این دختر ناشنوا به کارآگاهان پایگاه پنجم پلیس آگاهی تهران بزرگ ارجاع شد. کارآگاهان در تحقیقات نخست خود ابتدا آدرس این زن را به نام «یاسمن» به دست آورده که وی در مقابل سوالات افسر پرونده گفت از سرنوشت دختر خبری ندارد چراکه مجبور شده تا خانهاش را عوض کند.
در ادامه کارآگاهان دریافتند دختر گمشده بعد از «یاسمن» با یک زن دیگر به نام «فاطمه – ۳۷ ساله» آشنا شده و هم اکنون با وی زندگی میکند. با تحقیقات دامنه دار و میدانی، منزل این زن در محدوده خیابان آزادی شناسایی و «فاطمه» به همراه برادرش به نام «سیاوش» دستگیر و به پایگاه پنجم منتقل شدند. «سیاوش» به افسر پرونده گفت: چند ماه قبل، از طریق خواهرم با این دختر آشنا شدم. وی مدتی در منزل خواهرم با ما زندگی میکرد. اما بعد از آن از آنجا هم رفت. دیگر هم از او هیچ اطلاعی نداریم.
اما «فاطمه» که خود یکی از متهمان این پرونده بود، مشخصات زن دیگری را به نام «ساناز» به ماموران داد و گفت: ممکن است او از وضعیت این دختر مطلع باشد.
از آنجا که بهنظر میرسید «ساناز» آخرین فرد مرتبط با دختر کر و لال باشد بهرغم اطلاعات اندکی که افسر پرونده در مورد ساناز داشت، او را هم پس از چند هفته پیگیری و جستوجو در شرق تهران و ترتیب دستگیریاش را داد.
ساناز به کارآگاهان گفت: من هم از چند ماه قبل به این طرف دختر کر و لال را ندیدم. اما وی در آخرین روزهایی که او را میدیدم با پسری جوان به نام «مجید» در بلوار ابوذر در شرق تهران دوست شده بود. منزل پدری «مجید – ف – ۲۸ساله» در بلوار ابوذر شناسایی و پس از هماهنگی قضایی، «مجید» به همراه دختر کر و لال دستگیر شدند.
مجید در اعترافاتش گفت: من شش ماه پیش با این دختر در خیابان آشنا شدم. وقتی فهمیدم که کر و لال است، او شرایطش را برایم نوشت. او را به خانه بردم و به خانواده ام معرفی کردم. ولی او حاضر نمیشد تا به منزلش برگردد، وقتی خانوادهام علاقه مرا نسبت به او دیدند ؛وی را به عقد من درآورده و در این چند ماه با ما زندگی میکرد. من میخواستم تا او هر وقت پذیرفت به منزل پدرش برود او را به خانوادهاش معرفی کنم. اما به آنها بگویم که به او علاقه دارم