ماجرای شیرین قوچ بختیاری و قصاب پرحرف
اعتصاب غذای قوچ سرقت شده و پرحرفی قصاب، سارقان و مالخر را لو داد.
ماجرا از این قرار است که در یکی از شب ها سارقان به دامداری رضا قلی در یکی از روستاهای حاشیه شهر یاسوج دستبرد زده و چند رأس میش به همراه یک رأس قوچ نژاد بختیاری وی را به سرقت بردند. رضا قلی که به قوچ خود علاقه زیادی داشت و حاضر نبود به راحتی دوری حیوان را فراموش کند عزم خود را جزم کرد تا هر طور شده سارقان را شناسایی کند.
مالباخته به هر کجا که لازم بود رفت اما اثری از ردپای قوچ و گوسفندان خود پیدا نکرد تا این که سرانجام به قصاب خوشنام محله مراجعه و از او درباره خرید چنین قوچی پرس وجو کرد. اما قصاب منکر خرید چنین حیوانی شد و برای رضایت خاطر وی او را به منزل پدرش دعوت کرده و از نامبرده پذیرایی کاملی انجام می دهد.
قصاب بخت برگشته پرحرفی اش گل می کند و در حضور مهمان خطاب به پدرش می گوید «چرا قوچی را که خریده ای آب و علف نمی خورد» و بدین وسیله ماجرای سرقت قوچ که در خانه قصاب نگهداری می شد لو رفته و قصاب که اقدام به خرید قوچ و گوسفندان سرقتی کرده بود سارقان را معرفی و با دستگیری دزدان، گوسفندان به طویله صاحب اصلی خود باز می گردند.