کار بلدی کارگردانها در نفوذی
درباره فیلم «نفوذی» که این روزها درحال اکران است زیاد میشنویم. این فیلم سال گذشته جوایز متعددی را از جشنواره فجر گرفت و به عنوان نخستین تجربه سینمایی کارگردانانش به نامهای احمد کاوری و مهدی فیوضی، اثر قابل اعتنایی بود.
«نفوذی» فیلمی است که ابتدا بنا بود جمال شورجه آن را کارگردانی کند، اما تولید این اثر به ۲ کارگردان تازهکار سپرده شد که یکی از آنها سابقه بازی در فیلمهای دفاع مقدسی را داشت (احمد کاوری) و دومی تجربه چند سال مستندسازی (مهدی فیوضی). فیلمنامه اولیه «نفوذی» را داوود امیریان نوشته است که متنی تحقیقاتی و ریزبینانه درباره اسرا و وضعیت آنان در اردوگاههای عراق است. این فیلمنامه را احمد کاوری بازنویسی کرد و همراه فیوضی فیلمش را کلید زد. قصه کلی فیلم درباره آزادهای است که پس از بازگشت به میهن، به دلیل گذشته مشکوکش در عراق و دوران اسارت و نیز ارتباطهایی که با منافقین داشته، تحت بازجویی قرار میگیرد. در نگاه اول چنین به نظر میرسد که این طرح کلی بسیار شبیه فیلم مشهور و پرهزینه سینمای ایران «دوئل» است. در واقع نیز این تصور، تصور غلطی نیست. آنجا بحث خیانت و گذشته مرموز و پیچیده یک شخصیت، در یک محیط بومی و قبیلهای روایت میشد و اینجا ماجرا در فضای شهری و با المانهای آشناتر روایت میشود. تفاوت دیگری که این دو فیلم با وجود موضوع و حتی مضمون نزدیک به هم دارند در این است که دوئل در یک فضای آیینی و حماسی روایت میشد اما نفوذی یک فیلم رئالیستی است که فضاهای شهریاش آن را ملموستر میکند.
درباره فیلم «نفوذی» که این روزها درحال اکران است زیاد میشنویم. این فیلم سال گذشته جوایز متعددی را از جشنواره فجر گرفت و به عنوان نخستین تجربه سینمایی کارگردانانش به نامهای احمد کاوری و مهدی فیوضی، اثر قابل اعتنایی بود.
«نفوذی» فیلمی است که ابتدا بنا بود جمال شورجه آن را کارگردانی کند، اما تولید این اثر به ۲ کارگردان تازهکار سپرده شد که یکی از آنها سابقه بازی در فیلمهای دفاع مقدسی را داشت (احمد کاوری) و دومی تجربه چند سال مستندسازی (مهدی فیوضی). فیلمنامه اولیه «نفوذی» را داوود امیریان نوشته است که متنی تحقیقاتی و ریزبینانه درباره اسرا و وضعیت آنان در اردوگاههای عراق است. این فیلمنامه را احمد کاوری بازنویسی کرد و همراه فیوضی فیلمش را کلید زد. قصه کلی فیلم درباره آزادهای است که پس از بازگشت به میهن، به دلیل گذشته مشکوکش در عراق و دوران اسارت و نیز ارتباطهایی که با منافقین داشته، تحت بازجویی قرار میگیرد. در نگاه اول چنین به نظر میرسد که این طرح کلی بسیار شبیه فیلم مشهور و پرهزینه سینمای ایران «دوئل» است. در واقع نیز این تصور، تصور غلطی نیست. آنجا بحث خیانت و گذشته مرموز و پیچیده یک شخصیت، در یک محیط بومی و قبیلهای روایت میشد و اینجا ماجرا در فضای شهری و با المانهای آشناتر روایت میشود. تفاوت دیگری که این دو فیلم با وجود موضوع و حتی مضمون نزدیک به هم دارند در این است که دوئل در یک فضای آیینی و حماسی روایت میشد اما نفوذی یک فیلم رئالیستی است که فضاهای شهریاش آن را ملموستر میکند.
از این رو، ارتباط با نفوذی بهتر برقرار میشود و فیلم از آن رو که ساخته نخست سازندگانش است و نیز اینکه بریز و بپاش و هزینهها و تبلیغات آنچنانی «دوئل» را هم ندارد، فیلم صمیمیتری از کار درآمده است. نکته بسیار مهمی که فیلم مورد نظر این نوشته را تبدیل به یک اثر شاخص در میان آثار فیلمسازان تازهکار میکند، در شیوه قصهگویی و شخصیتپردازی آن است. نفوذی جزو فیلمهای بیادعایی است که بدون متوسل شدن به زرقوبرقهای فرمالیستی و نیز ادعاهای چنین و چنان، قصهاش را خوب تعریف میکند و تماشاگرش را مسحور خود میکند. از رفتار سازندگانش در زمان اکران نیز برمیآید که آنان نیز جنبه انتقادپذیری دارند و ضعفهای فیلمشان را میپذیرند.
اما دلیل این که فیلمی با ویژگیهای نفوذی قابلیت جذب تماشاگر را دارد چیست؟ پیشتر اشاره شد که قصه خوب فیلم، برای تماشاگر دقایق ملتهب و هیجانآوری میسازد. این مقدمه شکلگیری ژانری فراموششده و مهجور در سینمای ایران به نام تریلر است. نفوذی با طرح یک مساله آغاز میشود و این قاطعیتی که در طرح قصهاش دارد، آنقدر باورپذیر است که بیننده ناخواسته با آن پیش میرود. ماجرا از این قرارست که سازندگان فیلم ابتدا تصمیم میگیرند تا با یک قاعده پذیرفته شده و عرف اجتماعی بازی کنند. یعنی باور تماشاگر را به بازی بگیرند. تصور همه ما از آزادگان، افراد از خود گذشته و شایسته احترامی است که پس از بازگشت به میهن، جایگاهی در حد یک قهرمان دارند. آنها سالهای طولانی از عمرشان را دور از میهن و خانواده، در بدترین شرایط سپری کردهاند و اکنون پس از بازگشت با استقبال باشکوه مردم مواجه هستند. قصه «نفوذی» به ما میگوید که میتوان این نوع ذهنیت را کنار گذاشت و تصور کرد که یکی از همین بازگشتگان، میتواند یک خائن باشد. این پیشنهاد، آنقدر وسوسهکننده است که مانند یک شوک به تماشاگر عمل میکند. شوکی که برای پذیرفتن آن نیاز است که تماشاگر دست از همه تصوراتش درباره اسرا و بازگشتشان بشوید و اینجوری نگاه کند که یک اسیر ایرانی میتواند سالهای اسارتش را در عراق، به جاسوسی گذرانده باشد. بنابراین طرح چنین موضوعی بدون تردید جذابیت دارد از آن رو که با همه تبلیغات و پیشینه و درک تماشاگر در تضاد است، اما در پایان مشخص میشود که چنین چیزی نبوده و آن که اتهامات سمت اوست، بیگناه است و گناهکار اصلی کسی است که در طول فیلم در هیئت یک فرد ظاهرالصلاح به تصویر کشیده شده بود. این شوکهای متوالی، همه آن چیزهایی است که سینمای امروز ایران به دلیل فقدان آنها روز به روز بیشتر در حال از دست دادن تماشاگرانش است. راز جذابیت فیلمها به سرگرمکننده بودنشان است و راه مشخص، آزمودهشده و تأثیرگذار برای ایجاد جذابیت، به اشتباه انداختن تماشاگر است، درباره روند کلی قصه و البته تشخیص شخصیتهای خوب از بد.
نمونه خیلی خوب از این دست فیلمها، فیلم خارجی «نقشه پرواز» با بازی جودی فاستر است که یکی دو بار از تلویزیون خودمان هم پخش شده است. زمانی که این فیلم در حال تولید بود، خلاصه داستانش اینگونه در رسانهها منتشر شد که «زنی همراه دخترش سوار هواپیما میشود اما پس از مدتی او را گم میکند. سپس به جستجوی او میپردازد و در آخر متوجه میشود که دختری با این مشخصات سوار هواپیما نشده است.» زمانی که این خلاصه داستان منتشر شد، خیلیها از خودشان پرسیدند که چرا گرهافکنی (گمشدن دختر) و گرهگشایی (فهمیدن اینکه دختری در کار نبوده و مادر دچار توهم است) این فیلم باید در خلاصه داستانش لو برود. این تردید وجود داشت تا اینکه «نقشه پرواز» اکران شد. زمانی که فیلم به نمایش درآمد، همه در کمال شگفتی دیدند که ایدهای که تصور میشد برای گرهگشایی طراحی شده (توهم مادر) اصلاً خودش نوعی گرهافکنی مجدد بوده است. یعنی گره اول گم شدن دختر است، گره دوم طرح این ذهنیت است که مادر دچار بیماری روحی است و این گره دوم آنقدر بسط مییابد که دیگر برای هیچ تماشاگری تردیدی بجا نمیماند که حق با همه است و مادر دنبال فرزندی است که اصلاً وجود خارجی ندارد. در همین لحظه و در موقعیتی که تماشاگر به هیچ عنوان انتظار ندارد، ناگهان میبینیم که دختر در اثر یک نقشه پلید دزدیده شده و در مخفیگاه هواپیما پنهان شده است. نفوذی نیز با چنین تدبیری ساخته شده است؛ ابتدا تماشاگر را در موقعیت عادی قرار میدهد تا همه باورها و درک گذشتهاش را به کار گیرد و موضوع «آزادگان» را تفسیر کند. سپس پیشنهاد میکند به نوعی دیگر دیدن و اینکه ممکن است یکی از اینها آدم نابکاری بوده باشد.
تماشاگر این را میپذیرد زیرا مانور دراماتیک قصه دقیقاً برای اثبات این قضیه است اما در پایان آنچه برملا میشود این است که تماشاگر دچار اشتباه بوده و آنکه این بازی را با ذهن و باورهای تماشاگر کرده، کسی نیست جز سازنده فیلم. هیچکاک زمانی گفته بود که سینما دروغی بیش نیست اما اهمیت آن به راستنمایی و باورپذیری این دروغهاست. آنچه نفوذی را با وجود ضعفهایش به اثری قابل احترام تبدیل میکند، این است که سازندگانش به موضوعی حساس مانند دفاع مقدس نزدیک شدهاند و در وادی پرخطری حرکت کردهاند اما در نهایت از این آزمون موفق بیرون آمدهاند. در این میان نباید از بازی امیر جعفری به نقش فریدون کیانفر براحتی گذشت. بازی خوب او در همه موقعیتهای این فیلم با گریمهای متفاوت، یکی از بهترین تجربیات او در آثار سینماییاش است و شاید اگر سازندگان نفوذی در انتخاب بازیگر نقش اصلی کمی اهمال کرده بودند و بازیگری ناتوان را به دلیل محبوبیتش انتخاب میکردند، نتیجه چیزی غیر از این میشد زیرا یکی از ویژگیهای مؤثر این فیلم، تکیه برخی صحنهها روی بازی این بازیگر است که به خوبی از عهده آن برآمده است.
فیلمبرداری حسن پویا، تدوین حسن ایوبی و موسیقی آریا عظیمنژاد نیز در تأثیرگذاری فیلم نقش مهمی دارند و «نفوذی» این امیدواری را میان تماشاگران و اهالی سینما زنده میکند که اگر قرار است به جنگ و دفاع مقدس پرداخته شود، حتما زاویه دید سازندگان به گونهای باشد که تا حالا نمونهاش کمتر دیده شده است.