|
|
|
|
|
|
زن:
اگه
امشب
نيايي
بريم
خونه
مامانم
ديگه
منو
نميبيني!
مرد:
براي
چي؟
زن:
واسه
اينكه
چشمهاتو
درميآورم!
|
|
|
|
|
زن
و
شوهري
به
سينما
رفتند.
در
اواخر
فيلم،
زن،
شوهرش
را
صدا
زد و
گفت:
اين
كسي
كه
بغل
دست
من
نشسته
از
اول
فيلم
تا
حالا
خواب
است.
مرد
با
ناراحتي
جواب
داد:
به
درك
كه
خواب
است.
حالا
چرا
منو
از
خواب
بيدار
كردي؟
|
|
|
|
|
تركه
ميخواسته
گردو
بشكنه،
گردو
رو
ميگذاره
زير
پاش،
با
آجر
ميزنه
تو
سرش!
|
|
|
|
|
تركه
ميره
بقالي،
ميبينه
رو
ديوار
بزرگ
نوشتن:
علي
با
ماست!
حسن
با
ماست!
حسين
با
ماست!
ميگه:
ببخشيد
اقا،
شما
ماست
خالي
نداريد؟! |
|
|
|
|
تركه
ميره
آمريكا
پيش
رفيقش.
از
قضا
همون
موقع
كنسرت
ابي
بوده،
رفيقش
ميگه
پاشو
بريم
يك
حالي
بكنيم.
جلو
در
سالن،
يك
بابايي
واستاده
بوده
سيدي
ميفروخته،
هي
داد
ميزده:
سيدي
ابي،
سيدي
ابي.
تركه
يك
نگاهي
به
يارو
ميكنه،
به
رفيقش
ميگه:
ببين
توروخدا
مردم
چه
خنگن!
اين
يارو
اين
همه
سال
تو
آمريكا
بوده،
هنوز
اِي
بي سي
دي رو
ياد
نگرفته! |
|
|
|
|
تركه
با
زنش
رفته
بوده
سينما،
تو
فيلم
يهو
يه
گاوه
شروع
ميكنه
دويدن
طرف
تماشاچيا.
تركه
يهو
ميپره
زير
صندلي،
زنش
ميگه:
بابا
خجالت
بكش!
اين
فيلمه.
تركه
ميگه:
زن! من
و تو
ميدونيم
فيلمه،
گاوه
كه
نميدونه! |
|
|
|
|
دو
تا
برادره
آخره
شر
بودن
و پدر
محل
رو
درآورده
بودن،
ديگه
هروقت
هرجا
يك
خراب
كاريي
ميشده،
ملت
ميدونستن
زير
سر
اين
دوتاست.
خلاصه
آخر
بابا
ننشون
شاكي
ميشن،
ميرن
پيش
كشيشِ
محل،
ميگن:
تورو
خدا
يكم
اين
بچههاي
مارو
نصيحت
كنيد،
پدر
مارو
درآوردن.
كشيشه
ميگه:
باشه،
ولي
من
زورم
به
جفتِ
اينا
نميده،
بايد
يكي
يكي
بياريدشون.
خلاصه
اول
داداش
كوچيكه
رو
ميارن،
كشيشه
ازش
ميپرسه:
پسرم،
ميدوني
خدا
كجاست؟
پسره
جوابشو
نميده،
همين
جور
در و
ديوار
ر و
نگاه
ميكنه.
باز
يارو
ميپرسه:
پسرجان،
ميدوني
خدا
كجاست؟
دوباره
پسره
به
روش
نمياره.
خلاصه
دو سه
بار
كشيشه
همينو
ميپرسه
و
پسره
هم
بروش
نمياره،
آخر
كشيشه
شاكي
ميشه،
داد
ميزنه:
بهت
گفتم
خدا
كجاست؟!
پسره
ميزنه
زير
گريه
و در
ميره
تو
اتاقش،
در رو
هم
پشتش
ميبنده.
داداش
بزرگه
ازش
ميپرسه:
چي
شده؟
پسره
ميگه:
بدبخت
شديم!
خدا
گم
شده،
همه
فكر
ميكنن
ما
برش
داشتيم! |
|
|
|
|
تركه
ميره
ساندويچي،
ميگه:
ببخشيد
بندري
داريد؟
يارو
ميگه:
بعله.
تركه
ميگه:
پس
قربون
دستت،
بگذار
يك
حالي
بكنيم! |
|
|
|
|