|
|
|
|
|
|
دوتا
پسر
حوصلهشان
سر
رفته
بود.
يكي
از
آنها
گفت:
بيا
شير
يا
خط
بيندازيم.
اگر
شير
شد
ميريم
دوچرخه
سواري،
اگر
خط
شد
ميريم
ماهواره
نگاه
ميكنيم
و
اگر
سكه
روي
لبهاش
ايستاد
ميريم
درس
ميخونيم!
|
|
|
|
|
تركه
خبر
داغ
ميشنود،
گوشش
ميسوزد!
|
|
|
|
|
موشه
وارد
داروخانه
شد و
گفت:
آقا
مرگ
من
داريد؟
|
|
|
|
|
تركه
چهار
تا
قالب
صابون
ميخوره
تا به
مرز
خودكفايي
برسه!
|
|
|
|
|
تركه
نبض
بيمار
را
گرفت
و گفت:
نميدانم
مريض
مرده
يا
ساعت
من
خوابيده!
|
|
|
|
|
در
نيويورك
خانم
مستر
اسميت
رفت
پيش
وكيل
دادگستري
و گفت:
من ميخوام
از
شوهرم
طلاق
بگيرم.
وكيل
گفت:
بسيار
خوب،
مانعي
ندارد...
فعلا
دوهزار
دلار
بدهيد
تا
ترتيب
كارتان
را
بدهيم.
خانم
گفت:
زكي! 500
دلار
ميگيرند
كه او
را
بكشند،
چرا
دو
هزار
دلار
بدهم؟
|
|
|
|
|
تركه
عينكش
را
دور
دستش
چرخاند
و بعد
به
چشمش
زد،
سرش
گيج
رفت،
نزديك
بود
بيفته!
|
|
|
|
|
ببينم،
داداش
شما
چيكاره
است؟
راننده
است،
«روي»
ماشين
بابام
كار
ميكنه،
داداش
شما
چطور؟
داداش
من
مكانيكه،
«زير»
ماشين
مردم
كار
ميكنه!
|
|
|
|
|