درباره سریال «آسمان همیشه ابری نیست»
قصه پرتلاطم جوانی
شاید هیچ رسانهای به اندازه تلویزیون و هیچ شیوهای بهتر از سریال سازی و الگوهای بصری دراماتیک برای طرح و شرح مسائل و مشکلات جوانان مناسبتر نباشد. اگرچه انواع برنامههای کارشناسی و روانشناختی که در تلویزیون ساخته میشود مبنای خود را براساس بررسی و حل و فصل علمی مسائل جوانان و خانوادههایشان میگذارند، اما ساخت یک سریال تلویزیونی که بتواند همان مسائل را در بستری دراماتیک و سروشکل داستانی روایت کرده و به تصویر بکشد، به مراتب از دامنه و نفوذ تاثیرگذاری بیشتری بر مخاطب برخوردار است.
ضمن اینکه از حیث مخاطب شناسی تلویزیون نیز سریالهایی که با محوریت قصه جوانان و نسبت آنها با دوستان، خانواده و جامعه ارتباط دارد، مورد توجه بیشتری هم قرار میگیرد و به رضایت آنها از سریالهای تلویزیونی منجر میشود. امیر پوررحمانی با توجه به همین ظرفیت و البته تجربیات شخصی خود در آموزش و پرورش و تهیهکنندگی برنامه سیمای مدرسه، زمینه ساخت سریالی را پی میریزد که قصد دارد تا شفافتر و بیپردهتر به مسائل جوانان بویژه دختران دبیرستانی و پیشدانشگاهی بپردازد که هم از لحاظ نوع جنسیت و هم از حیث روانشناسی رشد و دغدغههای اجتماعی، در شرایط حساس و بحرانی به سر میبرند.
«آسمان همیشه ابری نیست» با محوریت جوانان و خانواده تلاش میکند بیرودربایستی و ملاحظات بیهوده عرفی و رسانهای این موقعیت حساس و پرتلاطم را به تصویر بکشد.
قصه پرتلاطم جوانی
شاید هیچ رسانهای به اندازه تلویزیون و هیچ شیوهای بهتر از سریال سازی و الگوهای بصری دراماتیک برای طرح و شرح مسائل و مشکلات جوانان مناسبتر نباشد. اگرچه انواع برنامههای کارشناسی و روانشناختی که در تلویزیون ساخته میشود مبنای خود را براساس بررسی و حل و فصل علمی مسائل جوانان و خانوادههایشان میگذارند، اما ساخت یک سریال تلویزیونی که بتواند همان مسائل را در بستری دراماتیک و سروشکل داستانی روایت کرده و به تصویر بکشد، به مراتب از دامنه و نفوذ تاثیرگذاری بیشتری بر مخاطب برخوردار است.
ضمن اینکه از حیث مخاطب شناسی تلویزیون نیز سریالهایی که با محوریت قصه جوانان و نسبت آنها با دوستان، خانواده و جامعه ارتباط دارد، مورد توجه بیشتری هم قرار میگیرد و به رضایت آنها از سریالهای تلویزیونی منجر میشود. امیر پوررحمانی با توجه به همین ظرفیت و البته تجربیات شخصی خود در آموزش و پرورش و تهیهکنندگی برنامه سیمای مدرسه، زمینه ساخت سریالی را پی میریزد که قصد دارد تا شفافتر و بیپردهتر به مسائل جوانان بویژه دختران دبیرستانی و پیشدانشگاهی بپردازد که هم از لحاظ نوع جنسیت و هم از حیث روانشناسی رشد و دغدغههای اجتماعی، در شرایط حساس و بحرانی به سر میبرند.
«آسمان همیشه ابری نیست» با محوریت جوانان و خانواده تلاش میکند بیرودربایستی و ملاحظات بیهوده عرفی و رسانهای این موقعیت حساس و پرتلاطم را به تصویر بکشد. شخصیتهای اصلی سریال را به ۲ گروه عمده میتوان تقسیم کرد یکی جوانانی مثل نیما، نسرین، مهتاب، صبا، حسام و کاوه که از حیث فردی، محور قصه قرار میگیرند و دوم از لحاظ اجتماعی که با ۵ خانواده متفاوت روبهرو هستیم که هر کدام با جوانان خود به شیوهای خاص برخورد میکنند. در واقع آنچه که به عنوان پوسته اصلی و داستان محوری سریال قرار میگیرد، تصویر پرتلاطم دوره جوانی و جوانانی است که با خانواده خود برسر مسائل فردی و اجتماعی اختلاف نظر دارند و قصه سریال و تعلیقهای آن نیز ناشی از همین موقعیت دوگانه و تضاد و تفاوت نسلی است.
به عبارت دیگر در این سریال با ۵ روایت از یک مساله مشترک مواجه هستیم که هر کدام از این خانوادهها یک شیوه و نحوه برخورد با مسائل جوانانشان را روایت میکنند تا مخاطب بتواند چگونگی مواجهه خانوادهها با مسائل جوانانشان را رویت کرده و شیوه درستتر را برگزیند. در این روایتها البته با موقعیتهای تلخ و شیرینی مواجه میشویم که هرکدام از آنها بخشی از این موقعیت پیچیده تربیتی را بازنمایی میکنند. ضمن اینکه از منظر سینمایی نیز به شکلگیری یک ملودرام خانوادگی کمک میکنند که ژانر پرطرفداری در میان مخاطبان ایرانی است.
خوشبختانه زبان و لحن این سریال برخلاف بسیاری از سریالهایی از این جنس مستقیم و نصیحت گونه نیست و سعی شده تا با نگرشی بازتر و فراختر از لحاظ تحلیلی ـ روانشناختی به سوژه پرداخته شود. مثلا در یکی از این خانوادهها با پدر سنتی و متعصبی به نام رحیم (مهران رجبی) مواجه هستیم که همواره به کار و رفتار فرزندانش ایراد میگیرد و به نوع پوشش یا دوست و رفیقهای آنها ایراد میگیرد که موجب میشود، حسام پسر ۲۶ سالهاش به خاطر سختگیریهای پدر، خانه را ترک کند. یا رحیم براساس یک نگرش سنتی معتقد است که دخترش باید هرچه زودتر ازدواج کند و… اما مادر آنها (فلور نظری) که زن روشنفکرتری است در برابر رفتارهای همسرش ایستاده و میکوشد تا موقعیت منطقیتر و معقولتری برای فرزندانش فراهم کند. در روایت این موقعیتهای تربیتی ـ اخلاقی از زبان طنز هم استفاده میشود تا در نسبت با ملودرام، فضای تلطیف شدهای از این وضعیت دشوار به تصویر کشیده شود.
یکی دیگر از خانوادههای این سریال، خانواده مسعود پاکدل (جعفر دهقان) است. او دارای ۲ فرزند به نامهای نیما و نسرین است. مسعود در مغازه طلافروشی آقای پویا (ناصر ممدوح) کار میکند. او همواره در رفاقتهای دوستانه خویش منافع خانواده را به خطر میاندازد. مسعود خیلی خودخواه و مغرور بوده که هیچ اعتقادی به مشورت با خانواده ندارد و فرزندانش بویژه دخترش نسرین را تحقیر میکند. تقابل رفتارهای او در کنار شیوه رفتاری آقای پویا، صاحبکارش با فرزندان خود تمهید قیاسگونهای است تا هم شیوه درست وغلط رفتار با فرزندان را نشان دهد و هم تاثیر فقر و مشکلات مالی را در نحوه تربیت بچهها و شیوه برخورد با آنها برجسته کند.
پویا که دارای همسری پزشک (شیوا خنیاگر) و ۲ فرزند به نامهای سحر و صبا بوده و از موقعیت مالی و رفاهی خوبی برخوردار است، در مقایسه با سایر خانوادههایی که در قصه میبینیم متعادلتر و منطقیتر به نظر میرسند و نشانههای آرامش و نشاط خانوادگی در آنها بیشتر از بقیه است. برخلاف بسیاری از داستانهای مشابه در اینجا تاثیر سطح رفاه و موقعیت مالی در آرامش خانوادگی به شکل مثبت ارزیابی و نشان داده شده است. پویا برخلاف پدرهای دیگر قصه به دختران خود بیشتر بها داده و حضور پررنگتری در خانواده دارد. از سوی دیگر با موقعیت تلختر دختری به نام سهیلا (لیلا بلوکات) مواجه هستیم که در ۴ سالگی پدر و مادرش به دلیل اعتیاد از هم جدا شدهاند. او موقعیت شکنندهتری نسبت به جوانان دیگر قصه دارد. در آسمان همیشه ابری نیست، با تصاویر متفاوتی از جوانان و خانوادههایشان مواجهیم که برخی دردها، رنجها، شادیها و غمهای مشترک را در شکلهای متفاوت تربیتی و خانوادگی تجربه میکنند و سرانجام آنچه در پس این قصههای اپیزودیک به مولفه و مفهوم اصلی داستان بدل میشود، تاکید بر نهاد خانواده به عنوان هسته و بنیاد اصلی حل مشکلات و نقطه امن عاطفی ـ تربیتی است که بدون حفاظت و صیانت از آن آسمان زندگی همیشه ابری خواهد بود.