آزاده نامداری: میهمانم را نابود نمیکنم تا قهرمان شوم!
آزاده نامداری، مجری جوانی که بعد از هفت سال اجرا، به خاطر شیوه اجرا و پوشش چادرش، توانست خیلی زود به یکی از مجریان ستاره تلویزیون تبدیل شود، سال گذشته خیلی خبرساز بود.
از گفت و گوی او با مرد سه زنه، شکستن صندلی میهمانش در یکی از برنامه ها گرفته تا انتقادهای تند و تیز برنامه «صرفا جهت اطلاع» و سایر رسانه ها به راحت صحبت کردنش با میهمان های مرد و چالشی نبودن اجرا و… همگی زیر ذره بین سایت های خبری قرار گرفت.
آزاده نامداری امسال در برنامه تحویل سال شبکه دو احسان علیخانی حاضر شد و در ایام نوروز هم با «خانمیکه شما باشی» به شبکه دو آمد. در این گفت و گو ضمن بررسی تمام حاشیه ها و انتقادهای سال گذشته، درباره برنامه های نوروزی، نوع اجرا، مخاطبان هدف و دلایل ستاره نشدن مجریان نسل جدید با او صحبت میکنیم.
*وقتی به جمع مجریان تلویزیونی اضافه شدی که ساختار اجرای جدی و سنگین مجریان نسل اولی با روی کارآمدن مجریان نسل دومیمثل فرزاد حسنی، احسان علیخانی و… تغییر کرده و اجراها تا حدی خودمانی و راحت شده بود. با این حال آزاده نامداری چه از نظر پوشش چه از نظر نوع اجرا، سبک خاصی از اجرا را با خودش به تلویزیون آورد، خودت راجع به این سبک چه تعریفی داری؟
راستش اجرای من و اتفاق هایی که در آن میافتد، اصلا مهندسی شده و برنامه ریزی شده نیست. من همانطوری اجرا میکنم که در زندگی واقعی ام هستم. آزاده نامداری کاملا همینطور است و همین شکلی زندگی میکند. من معمولا خودم را در چهارچوب قرار نمیدهم. خیلی دنبال کلمه نمیگردم. دنبال این نیستم که آدم ها از حرف هایم ممکن است چه برداشتی بکنند. حالا این آدم با همین مختصات میرود جلوی دوربین قرار میگیرد. نتیجه اش هم میشود همینی که میبینید.
*یکی از ویژگی هایی که تو را از همان روزهای اول نسبت به سایر مجری ها متمایز کرد و نظر مخاطبان بسیاری را جلب کرد، پوشش چادرت بود. قطعا برای مخاطبان جالب بود دختر جوان چادری ای را در برنامه زنده تلویزیونی ببینند که خیلی خودمانی و راحت صحبت میکند، از فوتبال و مسائل روز سردرمیآورد و اجرایش پر از هیجان است.
من از اول راهنمایی چادر سر میکردم اما الان به عنوان مجری رسانه ای تا این حد فراگیر، فکر کردم کسی که در رسانه کار میکند، موظف است کاری کند که روی جامعه اش اثری هرچند کوچک داشته باشد. من مدیران مدرسه زیادی را میشناسم که بهم میگویند اگر بدانی چقدر از بچه های ما به هوای تو چادری شده اند! این اتفاق ها واقعا برایم هیجان انگیز است. خیلی از دهه شصتی ها یادشان است وقتی سریال «در پناه تو» پخش شد، چادر سرکردن لعیا زنگنه چه موجی در آن دوران ایجاد کرد.
ما تا آن موقع دختر جوانی که چادر کش دار سرش کند و کیف دستش بگیرد و دانشگاه برود، در تلویزیون نداشتیم. آن هم با کاراکتر یک زن محکم، مغرور و دوست داشتنی که در لحظاتی حتی میتوانستی اشک و شکستنش را ببینی. آن کاراکتر، نمونه واقعی یک زن با تمام احساسات زنانه بود و خیلی ها را به خاطر ظاهرش تحت تاثیر قرار داد. من این مساله را در مورد خودم هم به وضوح احساس کردم. سال ۸۶ به پیشنهاد دوتا از دوستان، چادر ملی سرم کردم. آن موقع خودم هم معذب بودم. فکر میکردم این چادر یک جوری است اما بلافاصله بعدش دیدم همین چادر ملی من، چه موجی در جامعه ایجاد کرد!
*اما درخصوص چادر رنگی این اتفاق نیفتاد؟
موافقم، چادر رنگی را نتوانستم جا بیندازم چون احساس کردم بستر جامعه هنوز آماده اش نبود البته تلویزیون برای من مشکلی ایجاد نکرد که چرا چادر رنگی سرت میکنی. عکس العمل هایی از طرف بعضی از سایت ها دیدم که برداشتشان خیلی غلط است. آن موقع فکر میکردم که شاید الان جامعه آماده این باشد که بیاییم بگوییم چه خوب است از این به بعد، به جای چادر مشکی، سورمه ای یا سبز سرمان کنیم اما خب بستر جامعه آماده نبود. به این معتقدم که بین راحت بودن و سبک بودن، فاصله بسیاری است. این را برای خودم وظیفه میدانم که بگویم آدم های اینجوری هم وجود دارند. بگویم شما میتوانید مختصاتی از دختری را ببینید که چادر سر میکند، دارای اصولی است اما در کنارش آدم راحتی است. ما قطعا مثل مادرهایمان نیستیم اما قطعا به خیلی چیزها پایبندیم و این اصلا بد نیست.
*اما همین مساله راحت بودن و خودمانی صحبت کردنت به عنوان یک دختر چادری، در جاهایی برایت مشکل ساز هم شد. مثلا همین تازگی ها خیلی ها انتقاد کرده بودند که چرا مثلا با میهمان های مرد برنامه، اینقدر راحت برخورد میکنی.
بله، متاسفانه چنین اظهارنظرهایی وجود دارد اما من تمام تلاشم را میکنم تا به تمام اصول شرعی و عرفی در گفت و گو پایبند باشم. به نظرم وقتی مجری یک برنامه هستی درواقع مدیر آن فضایی و موظفی کاری کنی که میهمان هایت با هر جنسیت، لباس و تفکری، در آن موقعیت راحت باشند و بدون استرس حرف بزنند. این را میتوانم با قاطعیت بگویم که هیچ وقت میهمانی نداشتم که بعد از برنامه به خاطر اینکه توی ذوقش زده باشم یا ناراحتش کرده باشم، عصبی از برنامه بیرون برود. سعی میکنم بیشتر از اینکه دنبال این باشم که خودم را نشان دهم و قدرت چالشم را به نمایش بگذارم، حال میهمانم خوب باشد. احساس راحتی کند. حالا آن آدم میتواند هرکسی باشد.
*یکی از انتقادهایی که به اجرایت وارد است این است که مجری چالشی نیستی. ممکن است خیلی وقت ها میهمان های برنامه ات آدم های خاصی بوده باشند که میطلبیده حتی با آنها وارد چالش شوی و بحث کنی اما خب خیلی راحت و مهربان با سوال های خیلی ساده از کنارشان گذشتی.
این حرف را خیلی قبول ندارم. در برنامه های مختلف بنا به موضوع و میهمانی که داشتم به مراتب این کار را انجام داده ام. یعنی جایی که لازم بوده، ایستادم و بحث کردم و جاهایی که لازم نبوده رد شدم و رفتم اما آن چیزی که در ذهن من اولویت دارد این است که میهمان برنامه را صرفا به خاطر اینکه دیگران برایم سوت بکشند و هورا بکشند و ازم قهرمان بسازند اذیت نکنم اما وقتی میبینم میهمان برنامه دارد راجع به مساله ای صحبت میکند که مطمئنم اشتباه است حتما میایستم و باهاش بحث میکنم.
*یکی از مهم ترین این انتقادها، گفت و گویت با همان مرد سه زنه بود که اتفاقا خیلی هم سروصدا به پا کرد.
دقیقا میدانستم الان منظورت همان است. به نظرم این تنها برنامه ای بود که باعث میشود این ذهنیت درباره اجرایم به وجود بیاید. اما هیچ کس دلیلش را نفهمید. آن آدم درست چند دقیقه مانده به آنتن، داشت میرفت. ما برای نگه داشتنش خیلی سختی کشیدیم. تا جایی که به او قول دادم مطمئن باشد اگر راستش را جلوی آنتن بگوید، هیچ موقع طوری صحبت نمیکنم که آبرویش برود.
*اصلا مشکل اصلی اینجاست که چرا چنین میهمانی باید به برنامه دعوت شود؟
من مطمئنم خیلی ها خود برنامه را تماشا نکردند و تنها موضع گیری شان نسبت به آن قضیه از روی کات های غیرمنصفانه برنامه «صرفا جهت اطلاع» اخبار ۲۰:۳۰ بود. اگر خود برنامه را دیده باشند میدانند که من یک جاهایی خودم عصبی شده بودم و حتی خودکارم را روی میز میزدم. اعتراف میکنم تا به حال در زندگی ام با چنین مساله ای مواجه نشده بودم. حیرت کرده بودم از کسی که اینطوری صحبت میکند اما با این حال به نظرم این خیلی تفکر اشتباهی است که بگوییم چرا باید این آدم به برنامه دعوت میشده! من واقعا فکر میکردم جامعه واقعا برای اینکه ما چنین کاری بکنیم آماده است. این آدم ها واقعا در جامعه وجود دارند. مگر ما همان هایی نیستیم که میگوییم چرا نباید مدل برنامه اپرا در ایران هم داشته باشیم؟!
ما فقط میخواستیم کسی که در جامعه زندگی میکند فقط یک بار به مردم معرفی شود. ما نه به او تندیس بلورین دادیم نه تشویق کردیم. اصلا قرار نبود او را قضاوت کنیم. من که نمیتوانستم به میهمان برنامه بگویم شما خیلی بیخود کردید که سه تا زن گرفتید! من فقط وظیفه ام این است که با او گپ بزنم. البته بعد از رفتن میهمان، در پارت بعدی، دو کارشناس داشتیم که این آدم را تحلیل روانشناسی کردند.
*یک زمان برنامه ای داریم به اسم «۴۰ دقیقه بدون قضاوت». این برنامه میهمان هایی را میآورد که شاید در وهله اول، آدم های موجهی نیستند اما قرار است بیایند تا فقط راجع به زندگی شان صحبت کنند. ساختار آن برنامه میطلبد که چنین افرادی میهمانش شوند و از طرف دیگر تکلیف مخاطبان هم با آن روشن است. مخاطب میداند طرف های ساعت ۲۴ قرار است برنامه ای را ببیند که زیرش مهر مثبت ۱۶ خورده و چنین بحث هایی در آن رواج دارد اما برنامه ای که مخاطبانش خانواده ها و زن و شوهرها هستند و ساعت ۲۱ هم پخش میشود شاید چندان مناسب چنین میهمان هایی نباشد.
«چهل دقیقه بدون قضاوت» با اینکه برنامه خیلی خوب و جالبی بود اما مدلش با کار ما فرق میکرد. آن برنامها تولیدی بود و اصلا نمیشنود با یک برنامه زنده مقایسه اش کرد. به نظرم مشکل ماها این است که عادت نداریم یک برنامه را کامل دنبال کنیم. این یک برنامه چهار قسمتی بود که درباره وفاداری و بی وفایی صحبت میکرد. یک قسمت از آن برنامه زنی مبتلا به ام اس آمد که شوهرش بعد از شنیدن خبر بیماری اش، ولش کرده بود. در قسمت دیگر همسر یک شهید آمد که گفت شوهرم ده ها سال در اسارت بود و من وفادار ماندم. در یک قسمت هم مردی اومد که گفت سه تا زن دارم هر سه تا هم راضی اند. من مشکلم این است که مگر در سریال «راه در رو»ی سعید آقاخانی چنین مساله ای را ندیدیم و بهش نخندیدیم؟
*خب مشکل همینجاست. وقتی آدم یک سریال میبیند مطمئن است نقش ها غیرواقعی اند و تمام اتفاق ها در بستر یک قصه اتفاق میافتند. اما اینجا مساله یک انسان واقعی بود!
این اشتباه است که فکر کنیم گفتن یک مساله در تلویزیون، به معنای تایید و ترویج آن است. ما باید به این فکر کنیم که تلویزیون راجع به همه چیز صحبت میکند اما لزوما با آن موافق نیست. مگر وقتی معتاد میآوریم در برنامه، یعنی اینکه آفرین که معتاد شدی؟ خب داریم راجع بهش صحبت میکنیم. یعنی ما همیشه فقط باید بگردیم دنبال آدم هایی که خوبند، موفقند و حالشان خوب است؟ پس ما کی باید همه آدم های دور و برمان را ببینیم؟!
*با توجه به تعریف که از نوع اجرایت داری که مثلا با چالش زیاد مخالفی، دوست داری میهمان ها بیشتر از برنامه ات راضی بیرون بروند و روی موضوعات خاصی دست میگذاری، میتوانیم اینطور نتیجه بگیریم که یک سری مخاطب هدف خاص برای خودت متصوری.
من با توجه به برنامه ام مخاطب هدفم فرق میکند. وقتی داریم برنامه ای را طراحی میکنیم به شدت به مخاطب هدفمان فکر میکنیم. به نظرم ساعت پخش برنامه و مخاطبانی که آن زمان برنامه را تماشا میکنند واقعا مهمند. من در «تازه ها» کاملا به خانواده ها فکر میکردم. خانم هایی که الان توی خانه هستند یا آقایونی که سر کارند و در زمان ناهارشان برنامه را تماشا میکنند. وقتی آمدم «غیرمنتظره» دیگر به یک سری دختر و پسر جوان فکر میکردم که سر غروب در خانه هستند. طراحی اش کاملا جوانانه بود. «جمع ما» هم تنها برنامه خانوادگی تلویزیون بود به جهت اینکه زن و شوهرهایی که ظهرها با هم نیستند تا مثلا سیمای خانواده ببینند بتوانند کنار هم آن را تماشا کنند. برای همین هم موضوعاتش به همین سمت و سو طراحی شده بود. مساله طلاق عاطفی، مشکل موبایل خواستن بچه ها، اسباب بازی بچه ها و… را زن و شوهر باید همزمان ببینند. «خانمیکه شما باشید» هم فقط به خانم ها فکر میکرد.
*پس باتوجه به این ساعت ها و مخاطبان هدف، نوع اجرای تو هم فرق میکند؟
من توی «تازه ها» یک جورهایی دختر خانه بودم. داشتم در یک سیمای خانواده ای اجرا میکردم که مجری هاش آقای شجاعی مهر و خانم ادیبی، قهرمانی و رضایی بودند. آنها حرف های مهم و جدی را میزدند و من هم دختر خیلی مهربان خوشحالی بودم که حالا بخشی از کار را گرفته بودم. در «تازه ها» هیچ وقت صحبت های غم انگیز یا بحث های چالشی نداشتم. وقتی آمدم «غیرمنتظره»، مخاطبانم تقریبا هم سن خودم بودند و برای همین هم خیلی شلوغ تر اجرا کردم. در «جمع ما» برای زن و شوهرها صحبت میکردم. آنوقت بود که تصمیم گرفتم با میهمان ها وارد آسیب شناسی یا چالش شوم اما همانطور که گفتم خودم زیاد علاقه ای به آسیب شناسی در برنامه تلویزیونی ندارم. کلا سلیقه ام برنامه های این شکلی نیست اما «جمع ما» چنین اجرایی را میطلبید و این مساله با کاراکترم فاصله داشت. من کلا میگویم دلیلی ندارد غر بزنیم. باید کاری کنیم حال مردم خوب باشد. باید طوری اجرا کنم که انرژی بدهم و خوشحال باشم. آن برنامه اما میطلبید که من یک جاهایی بایستم و با میهمان برنامه بحث کنم راجع به موضوعاتی که بعضا تلخ بود. وقتی راجع به خیانت یا مثلا اسکیزوفرنی و… صحبت میکنیم هیچ کدامشان خوشحال کننده نیست و قطعا نمیشود خوشحال اجرای شان کرد. لزوما باید وارد بحث شد.