نگاهی به فیلم درحال اکران «قصه پریا» با کارگردانی فریدون جیرانی
آدمهای سرگردان یک فیلمنامه بیمار
درامهای خوب اغلب پیش از رویداد اصلی شروع نمیشوند و شخصیتهایشان را بدون داستان معرفی نمیکنند، بلکه از میانه رویداد، آغاز و شخصیتهایشان در خلال کشمکش معرفی میشوند.
اما فیلم قصه پریا به کارگردانی فریدون جیرانی که بتازگی به نمایش درآمده از جایی شروع میشود که خیلی زودتر از به وجود آمدن رویداد اصلی است.
در این فیلم، با تمهیدی بی دلیل ابتدا چند سکانس میانی نشان داده میشود و بعد با روایت شخصیت اصلی توسط نوار کاست، داستان به نقطهای برده میشود که خیلی زودتر از به وجود آمدن کنش است.
این درحالی است که از سرگذشت شخصیتهای یک درام، نقش آنها در کنشها و رویدادهای داستانی است که به مخاطب مربوط میشود و معرفی آنها هم باید به قدر نیاز رویداد انجام گیرد، نه کمتر و نه بیشتر. اما فیلمنامه قصه پریا بر اساس دیدی نوشته شده که کنش داستان را به تعویق میاندازد و حاشیهها و کرشمههای فیلمنامه را پر و بال میدهد.
۴۵ دقیقه تلف شده
حدود ۴۵ دقیقه ابتدایی فیلم اساسا ما با هیچ داستان و اتفاقی روبهرو نیستیم. چنین زمانی برای معرفی و پیش درآمد فیلم هم که باشد، فاجعه است، چرا که هر اثری در این زمان باید به نقاط عطف خود نزدیک شود. ضمن اینکه اساسا پیش درآمد در درام و فیلمنامه هیچ معنایی ندارد و بیشتر از ناتوانی سرچشمه میگیرد.
آدمهای سرگردان یک فیلمنامه بیمار
درامهای خوب اغلب پیش از رویداد اصلی شروع نمیشوند و شخصیتهایشان را بدون داستان معرفی نمیکنند، بلکه از میانه رویداد، آغاز و شخصیتهایشان در خلال کشمکش معرفی میشوند.
اما فیلم قصه پریا به کارگردانی فریدون جیرانی که بتازگی به نمایش درآمده از جایی شروع میشود که خیلی زودتر از به وجود آمدن رویداد اصلی است.
در این فیلم، با تمهیدی بی دلیل ابتدا چند سکانس میانی نشان داده میشود و بعد با روایت شخصیت اصلی توسط نوار کاست، داستان به نقطهای برده میشود که خیلی زودتر از به وجود آمدن کنش است.
این درحالی است که از سرگذشت شخصیتهای یک درام، نقش آنها در کنشها و رویدادهای داستانی است که به مخاطب مربوط میشود و معرفی آنها هم باید به قدر نیاز رویداد انجام گیرد، نه کمتر و نه بیشتر. اما فیلمنامه قصه پریا بر اساس دیدی نوشته شده که کنش داستان را به تعویق میاندازد و حاشیهها و کرشمههای فیلمنامه را پر و بال میدهد.
۴۵ دقیقه تلف شده
حدود ۴۵ دقیقه ابتدایی فیلم اساسا ما با هیچ داستان و اتفاقی روبهرو نیستیم. چنین زمانی برای معرفی و پیش درآمد فیلم هم که باشد، فاجعه است، چرا که هر اثری در این زمان باید به نقاط عطف خود نزدیک شود. ضمن اینکه اساسا پیش درآمد در درام و فیلمنامه هیچ معنایی ندارد و بیشتر از ناتوانی سرچشمه میگیرد. ما در ابتدای فیلم قصه پریا بجز سکانسهایی که بیشتر رنگی از فیلمفارسی دارند و وقت تلف میکنند با چیز دیگری روبهرو نیستیم. ۴۵ دقیقه برای شروع داستان وقت صرف کردن و اطلاعاتی را درباره شخصیتها (خاصه شخصیت اصلی) دادن که در ادامه براحتی نادیده گرفته میشود نشان از ضعف فیلمنامه و در نظر نگرفتن بدیهیات داستانپردازی است.
فیلم به جای اینکه در ابتدا برای مخاطب سوال ایجاد کند، بیدلیل ابهام ایجاد میکند. ابهامی که هیچگاه به سوال و تعلیق منجر نمیشود. حال پوشش دادن این ضعف فیلمنامهای در کارگردانی با تمهیدات نخنمایی مثل صحنهپردازیهای رازآمیز (شب، باران، قبرستان، خانه خالی پر دود و…) و موسیقی مداوم و بدون قطع که تنها کار خوب کارن همایونفر (آهنگساز فیلم) را بیطعم و تکراری میکند، نهتنها موفق نیست، بلکه ناکارایی فیلم را بزرگتر میکند.
بازشناسی شخصیت
به لحاظ شخصیتپردازی، در معرفی طولانی و کسلکننده هویتها و روابط آدمها در نیمه اول فیلم، هر چه کاشته میشود در نیمه دوم ـ درست در زمان شروع رویداد ـ بیبهره و عقیم میماند. برای مثال در شروع، پس از ذرهای اطلاعات پراکنده، سیاوش (مصطفی زمانی) به نیت ترک دادن سروین (مهناز افشار) که اعتیاد دارد با او ازدواج میکند. سروین با اینکه سرشار از عشق و وابستگی به همسرش است، موفق به ترک نمیشود، یعنی علاقه تمام عیار هم، نجاتبخش وضعیت اسفبار او نیست، اما پس از جدایی از سیاوش بیهیچ دلیلی بدون اینکه ما کیفیتش را ببینیم، با سروینی روبهرو میشویم که اعتیاد را ترک کرده و سالم است. چه چیز باعث ترک اعتیاد دختری شده است که با ناتوانیاش در رها کردن مواد، همسرش را که عاشقش بوده به بدبختی و فروپاشی کامل کشانده؟ گویی فیلمنامهنویسان و کارگردان محترم فراموش کرده بودند که اصلا داستان اصلی آنها داستان ترک اعتیاد سروین بوده است!
دگرگونی و بازشناخت از اصلیترین نیازهای یک درام خوب است. با دگرگونی شخصیتهاست که درام قابلیت جذابیت و کشش برای مخاطب را پیدا میکند. البته دگرگونی یک شخصیت نمیتواند دلبخواهی و بر اساس علایق و هیجانات نویسنده یا کارگردان باشد، بلکه باید متکی به هویت شخصیت بوده و خارج از منطق او نباشد. در این فیلم، تحول سیاوش به عنوان شخصیت پیشبرنده درام، هیچ سنخیتی با آنچه از او در طول فیلم معرفی شده ندارد. شخصیتی که به ما معرفی میشود انسانی محکم، عدالت جو و مقاوم است با تعهدات بالا و مسوولیتپذیری اجتماعی، اصلا انگیزه اصلی سیاوش برای ازدواج با سروین این است که میتواند با علاقه خود به دختر کمک کند تا او را از چنگ اعتیاد رها کند؛ سیاوش با این توجیه حتی دخترعموی خود حدیث (باران کوثری) را که با او نامزد بوده رها میکند. حال چگونه میتوان قبول کرد که دگرگونی چنین شخصیتی این باشد که ناگهان بیهیچ توجیهی و خیلی بچگانه بر اثر یک عصبانیت کاملا قابل پیشبینی با اصرار و اراده شخصی، خود را معتاد کند! این دگرگونی جز تناقض و گیجکردن مخاطب برای ایجاد هیجانی زودگذر و بر آمده از ذهن فیلمساز، هیچ چیز دیگری در پی ندارد و به هیچ وجه قانعکننده نیست.
فیلم قصه پریا یک عقبگرد در کارنامه فیلمسازی فریدون جیرانی است. اثری که از فیلمنامهای مریض رنج میبرد و همه تمهیدات کارگردانی به جای کمک، این بیماری را وخیمتر میکند. در فیلم، بازیهای خوب و قابل دفاعی هم، کنار بازی بد ۲ بازیگر اصلیاش دیده میشود که قابل اشاره است. ستاره اسکندری، باران کوثری و بیژن امکانیان اجرای قابل تاملی از نقش خود دارند و در میان احساساتگراییهای متظاهرانه و گاه غلو شده ۲ بازیگر اصلی، نمایشی از شخصیت در نگاه و کلام خود را ارائه میدهند.