خونهای شادیآور!
نگاهی به فیلم ماشته ساخته رابرت رودریگوئز، اتان منیکویز
«ماشته» آخرین ساخته رابرت رودریگوئز است که با فیلمهایی چون دسپرادو، «سری بچه جاسوسها» و «شهر گناه» شناخته شده است.
آثار رودریگوئز دارای رویهای افراطی در سبک و شیوهای است که از کوئنتین تارانتینو سراغ داریم. پستمدرنیسمی عوامگرا که راه خود و زمینه ساختاری خود را از فیلمهای درجه ۲ آمریکایی (B Movie) پیدا میکند.
این فیلمها بیشتر بر مدار خشونت استوارند و با تلفیق چندگونه و البته استهزا و دست انداختن آنها به ساختار خود نزدیک میشوند. از ویژگیهای آثار نمایشی پستمدرن یکی همین استهزا و تلفیق سبکها و گونهها است و البته بازسازی و استفاده از صحنههای فیلمهای گذشته به طور کامل که در فیلمهای رودریگوئز بازسازی صحنههایی از فیلمهایی موسوم به آشغال فیلم (trash movie) است. خشونت که یک عنصر اساسی در شیوه رودریگوئز است و در اکثر فیلمهای او بهطور افراطی وجود دارد هویت خود را با گذرکردن از صافی فانتزی به دست میآورد. یعنی خشونت هر چند که در چنین آثاری لجام گسیخته استفاده شود به سبب ساختار فانتزی و کارتونیاش اعصاب خردکن و هراسآور به چشم نمیآید و بیشتر به شوخی میماند. از همین جهت دیدنش برای تماشاگر آسان است و از تأثربرانگیز بودن انواع کلاسیک و جدی خشونت فاصله دارد.
نگاهی به فیلم ماشته ساخته رابرت رودریگوئز، اتان منیکویز
«ماشته» آخرین ساخته رابرت رودریگوئز است که با فیلمهایی چون دسپرادو، «سری بچه جاسوسها» و «شهر گناه» شناخته شده است.
آثار رودریگوئز دارای رویهای افراطی در سبک و شیوهای است که از کوئنتین تارانتینو سراغ داریم. پستمدرنیسمی عوامگرا که راه خود و زمینه ساختاری خود را از فیلمهای درجه ۲ آمریکایی (B Movie) پیدا میکند.
این فیلمها بیشتر بر مدار خشونت استوارند و با تلفیق چندگونه و البته استهزا و دست انداختن آنها به ساختار خود نزدیک میشوند. از ویژگیهای آثار نمایشی پستمدرن یکی همین استهزا و تلفیق سبکها و گونهها است و البته بازسازی و استفاده از صحنههای فیلمهای گذشته به طور کامل که در فیلمهای رودریگوئز بازسازی صحنههایی از فیلمهایی موسوم به آشغال فیلم (trash movie) است. خشونت که یک عنصر اساسی در شیوه رودریگوئز است و در اکثر فیلمهای او بهطور افراطی وجود دارد هویت خود را با گذرکردن از صافی فانتزی به دست میآورد. یعنی خشونت هر چند که در چنین آثاری لجام گسیخته استفاده شود به سبب ساختار فانتزی و کارتونیاش اعصاب خردکن و هراسآور به چشم نمیآید و بیشتر به شوخی میماند. از همین جهت دیدنش برای تماشاگر آسان است و از تأثربرانگیز بودن انواع کلاسیک و جدی خشونت فاصله دارد. تجربه دیدن خشونت در چنین شکلی برای همه تماشاگران سینما، بیل را بکش ساخته تارانتینو را به یاد میآورد که این عنصر در آن به اوج پختگی و کمال رسیده بود.
اما ماشته علاوه بر دارا بودن این ویژگیهای سبکی که گفته شد دارای خصوصیتی فرامتنی است که آن را منحصربهفرد و یگانه میکند. موقعشناسی اجتماعی رودریگوئز در مطرح کردن مساله اصلی داستان ماشته ویژگی منحصربهفرد فضا و محتوای فیلم به حساب میآید. مهاجرت و وضعیت تلخ مهاجران غیرقانونی که امسال با غیرقانونی اعلام کردن برخی مهاجران قدیمی و قانونی آمریکا به اوج خود رسید یکی از مسائل بحرانی و چالش برانگیز امروز آمریکا به حساب میآید.این معضل که امروز تبدیل به یکی از مناقشات اساسی ۲ حزب اصلی آمریکا شده مصائب دولت را چند برابر کرده و قانون اساسی و حقوق انسانی را در تضادی تلخ و البته جذاب برای درام قرار داده است. از همین جهت این تضاد علاوه بر بار دراماتیکش که بخوبی توسط رودریگوئز درک شده، ماشته را با وجود ساختار فانتزی و نزدیکش به کمیکاستریپداری زمینهای جدی و اجتماعی کرده است. هیچکدام از فیلمهای رودریگوئز ـ از گرگ و میش تا سحر گرفته تا شهر گناه که شاید از همه جدیتر و نخبهتر بود ـ اینقدر با مسائل سیاسی ـ اجتماعی گره نخورده بود که ماشته گره خورده است.
داستان ماشته درباره پلیسی مکزیکی به همین نام است که پس از قتل خانوادهاش توسط یک تبهکار به نام تورز (استیون سیگال) به آمریکا مهاجرت میکند و در محله مهاجران مکزیکی که اکثرا غیرقانونی هستند زندگی فلاکتباری را شروع میکند. به او پیشنهاد میشود تا با قتل یک سناتور (رابرت دنیرو) با عقاید ناسیونالیستی ضدمهاجرت پول خوبی بگیرد اما این دسیسهای برای قربانیکردن او توسط مافیای اقتصادی است که منافعش مخالف ورود مهاجران و عادیسازی شرایط مرزهاست. این مافیا که با تورز در ارتباط است ماشته را با همراهی یک پلیس زن (جسیکا آلبا) و یک مبارزهگر به نام لوز (میشله رودریگوئز) وارد مبارزاتی خشونتبار میکند.
یکی از نکات جالب فیلم که مورد توجه منتقدان قرار گرفته و به نوعی از جذابیتهای اساسی چنین فیلمی برای مخاطب به حساب میآید ترکیب عجیب بازیگران است.شاید هیچگاه در هیچ ساختار و ژانری جز ساختار فیلمهایی از این جنس نتوان همنشینی غریب رابرت دنیرو، استیون سیگال، جسیکا آلبا و… را دید. یکی ستاره بزرگترین و هنرمندانهترین فیلمهای دهه ۷۰ و ۸۰ با بازی تکنیکی و هنری (دنیرو) و دیگری ستاره اکشنهای درجه۳ و سطح پایین (استیون سیگال). این در حالی است که شخصیت محوری و اصلی فیلم هیچ یک از این ستارگان ناهمگون نیستند بلکه نقش ماشته را دنی ترهخو بازیگر نقشهای مکمل فیلمهای مکزیکی و آثار خود رودریگوئز بازی میکند. او یک جنگجوی صورت سنگی است که به خاطر ناکارآمدی قانون و فساد دستگاههای مجری آن، شبیه به قهرمانانی چون زورو و رابین هود به اجرای عدالت با قانونشکنی میپردازد.اما آنچه ماشته را از قهرمانانی مثل زورو و رابین هود جدا میکند وجهه کاملا متفاوت او از نظر اخلاقی و همین حس غیر عاطفی و غیرهمراهکننده اوست که بازی دنی ترهخو به خوبی در این قالب نشسته و چنین شخصیتپردازی را کامل کرده است.
ماشته علاوه برارزش سبکیاش به این لحاظ که مانند بسیاری از کارهای اینچنینی دارای تاریخچهای کاملا سینمایی و دستور زبانی خودبسنده است، دارای احساساتی متفاوت و چندگونه است.
از طرفی فیلمی خندهدار و مضحک است و از سویی دیگر دارای خشونتی مصنوعی و سرگرمکنندگی از جنس فیلمهای اکشن و جنایی است. آنچه فیلم در مواجهه با مسائل روز انجام میدهد درست است که از عمق تهی است و مثل سایر عناصر دیگرش مضحک مینماید اما برای مخاطبان خودش که عمدتا عشق فیلمهای نوجوان و سینمادوستان طرفدار سرگرمیهای سبک و عامهپسند درجه پایین هستند مسالهای اجتماعی ـ سیاسی را پررنگ میکند.