بازیگر سریال«قلب یخی»و«خانه بیپرنده»به زودی غافلگیر میشوید!
گفتوگو با سامیه لک، بازیگر سریالهای «قلب یخی» و «خانه بیپرنده»
سامیه لک از کشفهای فریدون جیرانی است. جیرانی برای نخستین سریال تلویزیونیاش «مرگ تدریجی یک رویا»، سامیه لک را انتخاب کرد. نقشی که برای این بازیگر سکوی پرتاب و موقعیتی بود تا یکشبه بتواند خودش را بهعنوان چهرهای جدید و شاید بااستعداد به همه اهالی هنر معرفی کند.
او در این سریال نقش یک خانم نویسنده روشنفکر را ایفا میکرد که گرفتار معضلات و موجهای نویی بود که در جامعه ایجاد میشد. او بعد از این سریال در مجموعهای با نام «آواز در باران» از محصولات شبکه ۴ بازی کرد، سریالی که چندان دیده نشد…
بعد از «مرگ تدریجی یک رویا»، شما فقط یک سریال بازی کردید آن هم برای شبکه۴٫ چرا وارد سینما نشدید؟ پیشنهادی نداشتید یا خودتان کاری را قبول نکردید؟
در مورد سینما اتفاق خاصی نیفتاد یعنی پیشنهاد خوبی نداشتم. یکی، دو کار پیشنهاد شد ولی خب با کارگردان به نتیجهای نرسیدیم.
سریال چطور؟
سریال هم همینطور. سعی میکردم گزیده کار کنم و درست. حتما نیاز نبود که پشت سر هم کار کنم.
گفتوگو با سامیه لک، بازیگر سریالهای «قلب یخی» و «خانه بیپرنده»
سامیه لک از کشفهای فریدون جیرانی است. جیرانی برای نخستین سریال تلویزیونیاش «مرگ تدریجی یک رویا»، سامیه لک را انتخاب کرد. نقشی که برای این بازیگر سکوی پرتاب و موقعیتی بود تا یکشبه بتواند خودش را بهعنوان چهرهای جدید و شاید بااستعداد به همه اهالی هنر معرفی کند.
او در این سریال نقش یک خانم نویسنده روشنفکر را ایفا میکرد که گرفتار معضلات و موجهای نویی بود که در جامعه ایجاد میشد. او بعد از این سریال در مجموعهای با نام «آواز در باران» از محصولات شبکه ۴ بازی کرد، سریالی که چندان دیده نشد…
بعد از «مرگ تدریجی یک رویا»، شما فقط یک سریال بازی کردید آن هم برای شبکه۴٫ چرا وارد سینما نشدید؟ پیشنهادی نداشتید یا خودتان کاری را قبول نکردید؟
در مورد سینما اتفاق خاصی نیفتاد یعنی پیشنهاد خوبی نداشتم. یکی، دو کار پیشنهاد شد ولی خب با کارگردان به نتیجهای نرسیدیم.
سریال چطور؟
سریال هم همینطور. سعی میکردم گزیده کار کنم و درست. حتما نیاز نبود که پشت سر هم کار کنم.
یعنی تنها کار خوبی که به شما پیشنهاد شد و تازه از نظر شما خوب بود همان «آواز در باران» شبکه۴ بود؟
در کارهایی که به من پیشنهاد شد، بله. البته کارهای خوب دیگری بودند که از شبکههای دیگر پخش شدند ولی به من پیشنهاد نشده بودند.
چقدر از کارتان در «آواز در باران» راضی بودید؟
خیلی میتوانستم راضی باشم ولی اینطور نبود.
چرا؟
چون کار خیلی با عجله انجام شد، خیلی خوب از آب در نیامد. ما مجبور شدیم ۱۳ قسمت را در یک ماه، یک ماه و نیم به پایان برسانیم.
کار در «خانه بیپرنده» چطور بود؟
سریالی بود که حدود یک سال پیش، پیش تولیدش شروع شد و از آبان ماه شروع کردیم به تصویر برداری و در خرداد تصویربرداری تمام شد و در هفته گذشته مجبور شدیم یک زمان کوتاهی را دوباره چندتا سکانس کار کنیم. سریال کمی از نظر قصه کم داشت برای همین مجبور شدیم این سکانسها را بگیریم.
با توجه به اینکه بعد از« مرگ تدریجی یک رویا» خیلی پر کار نبودید و در واقع خیلی بازیتان در معرض دید و قضاوت نبود پس چطور شد که برای این کار انتخاب شدید؟
نمیدانم! این را باید از کارگردان بپرسید! ولی خود آقای معصومی من را برای این کار انتخاب کردند. از من خواستند که به دفترشان بیایم و من با ایشان در این مورد حرف زدم. وقتی نقش را خواندم، از نقش خوشم آمد و با گروه کار کردم.
به نظر شما این سریال آنقدر کشش دارد که مخاطب را تا آخر فیلم بکشاند؟
من فکر میکنم این اتفاق بیفتد چون داستان طوری است که آنقدر این جذابیت را ایجاد میکند. البته امیدوارم!
ولی قصه سریال، یک داستان تکراری است که ما در بسیاری از فیلمهای پخش شده در تلویزیون آن را دیدهایم، اینکه پدری دنبال فرزند گم شدهاش میگردد یک داستان خیلی تکراری است، با این وجود هم معتقدید که این سریال مخاطب را جذب میکند؟
ما در بحث فیلمنامه نویسی و داستان نویسی یک تعداد خیلی محدودی موضوع داریم که به روشهای مختلف میتوانیم روی آنها کار کنیم. ۱۲-۱۳ موضوع در کل دنیا هست که به شکلهای مختلف روی آنها کار میشود ضمن اینکه ما در ایران یکسری محدودیتهایی داریم که به تناسب موضوعات کمتر هم میشود بنابراین از وقتی که صدا و سیما خیلی فعالتر شده، در باب بحث سریالسازی، ناخودآگاه تکرار موضوع زیاد به چشم میآید. اینکه فیلمنامه چطور ساخته و پرداخته شود که مخاطب را جذب کند، این مهم است.
یعنی این باید هنر نویسنده باشد که داستان را طور دیگری و به زبان دیگری بیان کند.
دقیقا. طوری بیان کند که مخاطب را به خود جذب کند.
و الان در مورد این سریال، این تفاوت در بیان داستان وجود دارد؟
من فکر میکنم که اینطور باشد.
خب دقیقا از کجا این را میگویید؟
باید سریال را خودتان حتما تماشا کنید تا این تفاوت را متوجه شوید!
برویم سراغ قلب یخی، اینکه این سریال در شبکه خانگی پخش میشود تا الان دیده شده که تا اینجای کار خوب پیش رفته و مخاطب را دنبال خودش کشانده. فکر میکنید این روند تا انتهای کار ادامه پیدا میکند؟
مطمئنم این اتفاق میافتد. به لحاظ اینکه ایران خیلی دیر شروع کرد در زمینه ساخت سریال برای شبکه خانگی. «قلب یخی» داستان فوقالعاده خوبی دارد، چارچوب و استخوانبندی خوبی دارد. همه چیز خوب با هم مچ شدهاند. نویسنده خیلی تواناست، کارگردان به شدت تواناست، کاملا با نویسنده هماهنگ هستند، میدانند که چه میخواهند و قرار است به کجا بروند و من مطمئنم همانطور که اولین سریال شبکه خانگی است قطعا بهترین هم خواهد بود و مخاطب را خوب بهدنبال خود میکشاند.
یعنی آنقدر کار خوب هست که مخاطب برای دیدن باقی سریال باز هم پول بپردازد و حاضر باشد این هزینه را بدهد؟
من مطمئنم این اتفاق میافتد چون قلب یخی اولین کاری است که در شبکه ویدئویی پخش میشود و تا الان که به قسمت هفتم رسیده، خوب مخاطب جذب کرده و از این به بعد خیلی بهتر هم میشود، آن هم به لحاظ داستان که قرار است از آن چیزی که بوده جذابتر شود.
ولی گاهی اوقات یکسری سوتیهایی در فیلم هست که ناخودآگاه از میزان جذایت فیلم کم میکند. مثلا در یک قسمت از سریال شما با دوستانتان نشسته اید و خیلی خوشحال و البته تابلو (!) در مورد فارسیوان و آمریکا و صهیونیسم و همه چیزهای اَخ حرف میزنید. بهنظر شما آن قسمت کمی شعارگونه نبود؟
ببینید، ما در آنجا قصد چیدن مقدمهای را داشتیم تا برسیم به اینکه در مورد موضوع خاصی حرف بزنیم که در آینده بیننده با آن مواجه میشود و لازم است که حتما در مورد آن از قبل اطلاعات داشته باشد.
اطلاعاتی که به بیننده دادیم اطلاعاتی نیست که بتوان حدس زد همه مخاطبان در موردش اطلاع دارند، بنابراین ما باید از یک جای خیلی ملموسی به آن میرسیدیم. ما نمیتوانستیم یک، یک دلاری را بیاوریم وسط و در مورد کمیته ۳۰۰ صحبت کنیم! باید از یک جای قابل لمس برای بیننده شروع میکردیم. به نظر من فارسیوان بهترین اتفاق بود.
و این حرفها قرار است یک استحاله روحی در مخاطب ایجاد کند؟!
نه! هر کار هنری که ساخته میشود باید یک پیامی داشته باشد ولی اگر این پیام کمی برای مخاطب خوشایند نباشد و دوستش نداشته باشد اسمش را میگذارد شعار!
اصلا بحث ما این نیست! داستان پیام رسانی فیلم درست ولی اینکه ما حاضر باشیم پیام را در چشم مخاطب فرو کنیم یا به زور به خوردش بدهیم، اصلا کار جذابی نیست!
ما چیزی را به زور به خورد مخاطب نمیدهیم! در آینده یکسری اتفاقاتی در« قلب یخی» میافتد که ما میخواهیم از حالا ذهن بیننده را در مورد همان اطلاعات بهخصوص آماده کنیم، به دلیل اینکه اتفاقاتی قرار است بیفتد و گروههایی قرار است در این کار بیایند که ممکن است مردم با آنها آشنا نباشند و ما قصد داشتیم فقط اطلاعات را بدهیم. همین! اگر هم شعار گونه بوده، چرا که نه، خب باشد.
خب، این کار را کمی نرمتر و محوتر میشد کرد که خود مخاطب از روند کار این اطلاعات را بگیرد، نه اینکه یکدفعه گویی یک میان برنامه پخش شود و شما مثل اخبار یکسری اطلاعات به بیننده بدهید!
نه دیگر! شما خبرنگارها در همه فیلمها هر حرفی زده میشود میگویید اینجا آرمانی بود، آنجا شعاری و آنجا ال و بل. (خنده)
خب خبرنگار جماعت دید انتقادی دارد، نمیخواهد آتو بگیرد که! در جهت تخریب فیلم هم نیستند، در جهت تصحیح هستند!
قطعا همینطور است ولی نباید خیلی هم وسواس داشت به این موضوع. من فقط میتوانم بگویم شعاری نبود ولی اگر هم به نظر کسی بوده، چه اشکالی دارد!
حالا اگر این سریال در تلویزیون پخش میشد همین میزان مخاطب را پیدا میکرد یا نه، این تعداد بیشتر میشد؟ در واقع این پخش شدن در شبکه خانگی ضربهای هم به میزان جذب مخاطب زده؟
در تلویزیون به دلیل شرایط ممیزی نمیشد فیلم به همین شکل پخش شود و کاری که بهراحتی نمیتواند پخش شود، چه بهتر که اصلا پخش نشود وگرنه موضوع خراب میشود ولی در کل فیلم جذابیت خودش را دارد.
نقش شما در این سریال چقدر پررنگ است؟
ترجیح میدهم که حتما سریال را ببینید!
اصلا چی شد که یکدفعه این همه پر کار شدید و رفتید به تیم قلب یخی؟!
من بعد از خانه بیپرنده رفتم سر فیلمبرداری قلب یخی. خود آقای لطیفی مستقیما با من تماس گرفتند، چون در جایی قبلا با هم کار کرده بودیم و از من خواستند که به گروه قلب یخی بروم و من هم با کمال میل پذیرفتم!
از آنجایی که ماجرای داستان هنوز مبهم است، این ابهام تا کجا ادامه پیدا میکند؟
به زودی متوجه میشوید!
کار دیگری هم در پیش دارید یا نه، فعلا فقط روی همین کار میکنید؟
از دو پروژه با من تماس گرفتند ولی خودم قبول نکردم چون وقتش را ندارم. ان شاالله بعد از اتمام قلب یخی!