رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

چرا حامد بهداد این همه عاشق دارد؟!

بررسی دلایل محبوبیت ستاره این روزهای سینما
حامد بهداد بازیگری است که چند سال گذشته را بی وقفه راه آمده و امروز تقریبا در هر نظرخواهی که از عموم بشود، نام اوست که بالاتر از همه به چشم می‌آید. بازیگری که برای خودش کم حاشیه و خبر نساخته اما بیش از آن محبوبیت خریده است.
او در سینمای ایران یک پدیده است. در سینمایی که هر سال چهره های جدیدی به آن وارد می‌شوند و هرکدام هم ظرفیت هایی برای ستاره شدن دارند. چهره هایی که به تناسب توانایی ها، هوش و البته اقبالشان در مسیر کاری بالا و پایین می‌روند. بعضی – اگرچه در کوتاه مدت – به شدت می‌درخشند و دیگرانی که اغلب پس از مدتی افول می‌کنند و گاه به یکباره خاموش می‌شوند. در این میان چندتایی قاپشان خوش نشسته است و از آن بالا پایین نیامده اند، رضا گلزار و هدیه تهرانی از این دست اند؛ دو سوپراستار بی حرف و حدیث سینمای ایران که دست برقضا، فصل اول داستان هردو یکی است.
 گلزار خوش چهره و پرحاشیه که گیشه به او عشق می‌ورزد و هدیه کاریزماتیک و مقتدر که روی پرده باشد یا نباشد چیزی از ابهت اش در سینما کم نمی‌شود. اما امروز یکی دیگر هم هست که در محبوبیت و ستارگی. بر قله نشسته است.
حامد بهداد بازیگری است که چند سال گذشته را بی وقفه راه آمده و امروز تقریبا در هر نظرخواهی که از عموم بشود، نام اوست که بالاتر از همه به چشم می‌آید. بازیگری که برای خودش کم حاشیه و خبر نساخته اما بیش از آن محبوبیت خریده.

بررسی دلایل محبوبیت ستاره این روزهای سینما
حامد بهداد بازیگری است که چند سال گذشته را بی وقفه راه آمده و امروز تقریبا در هر نظرخواهی که از عموم بشود، نام اوست که بالاتر از همه به چشم می‌آید. بازیگری که برای خودش کم حاشیه و خبر نساخته اما بیش از آن محبوبیت خریده است.
او در سینمای ایران یک پدیده است. در سینمایی که هر سال چهره های جدیدی به آن وارد می‌شوند و هرکدام هم ظرفیت هایی برای ستاره شدن دارند. چهره هایی که به تناسب توانایی ها، هوش و البته اقبالشان در مسیر کاری بالا و پایین می‌روند. بعضی – اگرچه در کوتاه مدت – به شدت می‌درخشند و دیگرانی که اغلب پس از مدتی افول می‌کنند و گاه به یکباره خاموش می‌شوند. در این میان چندتایی قاپشان خوش نشسته است و از آن بالا پایین نیامده اند، رضا گلزار و هدیه تهرانی از این دست اند؛ دو سوپراستار بی حرف و حدیث سینمای ایران که دست برقضا، فصل اول داستان هردو یکی است.
 گلزار خوش چهره و پرحاشیه که گیشه به او عشق می‌ورزد و هدیه کاریزماتیک و مقتدر که روی پرده باشد یا نباشد چیزی از ابهت اش در سینما کم نمی‌شود. اما امروز یکی دیگر هم هست که در محبوبیت و ستارگی. بر قله نشسته است.
حامد بهداد بازیگری است که چند سال گذشته را بی وقفه راه آمده و امروز تقریبا در هر نظرخواهی که از عموم بشود، نام اوست که بالاتر از همه به چشم می‌آید. بازیگری که برای خودش کم حاشیه و خبر نساخته اما بیش از آن محبوبیت خریده.
اینکه چرا هواداران جوان سینما دوستش دارند، سوالی بود که می‌خواستیم به دنبال پاسخ اش بگردیم. سوالی که مدت هاست جوابی برای آن پیدا نشده است. اینجا هم پاسخی در خور به آن نخواهیم داد. همین تابستان گذشته بود که در گفت و گویی از او پرسیدم چرا این قدر محبوب است؟ تاکید کرد که از بازیگران خوبروی سینما نیست، اخلاقش آنچنان نیست که همه را شیفته خود کند و هنوز آن بازی بی همتا و استادانه را در سینمای ایران ارائه نداده که بتوان مثالش زد و ابدی شود. پس چرا باید مخاطبان سینما، این همه دوستش داشته باشند و او در کنار همه آن جمله های قابل پیش بینی و کمی‌کلیشه ای همیشگی، جمله ای گفت که می‌تواند کلید این معما باشد؛ «من خودم هستم و راست می‌گویم. مردم این را می‌فهمند.»
یک – سال ۸۵ بود گمانم.  اولین مصاحبه بهداد در همشهری جوان، تیترها همان بود که بعدها هم تکرار و تکرار شد. همان حرف ها که او به شکل های مختلف تکرارش کرد و مارلون براندو بودن، مارلون براندوشدن، شاه بیت حرف ها بود. آن مصاحبه تصویری که از حامد بهداد به چشم می‌آمد موجود عجیب و غریب و تازه ای بود که متر سراغش را داشتیم. بازیگری که با همان تن زدن از کلیشه ها و تلاش برای دیده شدن می‌شد فهمید که مثل بقیه نیست. می‌شد فهمید که سروصدا خواهد کرد اما اگر فقط همان شوآف و شلوغ بازی ها بود، این جرقه تمام می‌شد.
او فیلم به فیلم و بازی به بازی جلو آمد و نشان داد که همان انرژی و عصیانی را که در مصاحبه هایش به نمایش می‌گذارد، در وجودش دارد. عصیانی که گاه در دست کارگردان شکل می‌گرفت و راه خودش را پیدا می‌کرد تا او نقش هایش را در بوتیک، کافه ستاره و روز سوم شکل بدهده و گاه به هرز می‌رفت و چیزی از آن به دوربین نمی‌رسید.
دو – سال ۸۶ و یک گفت و گوی دیگر، این زمانی بود که او سریال یک مشت پر عقاب را بازی کرده بود و منتظر پخش آن از سیما بود. حامد که مقابل ما نشسته بود، در آستانه انفجار بود. داشت باری پوست ترکاندن خودش را به هر ردی می‌زد. فکر می‌کرد با این همه تلاطم و آتش سوزاندن چرا دیده نمی‌شود. او حالا از ترس هایش می‌گفت، از کابوس هایش. از درون ناآرامی‌ می‌گفت که فقط در سینما و مقابل دوربین کمی‌ به آرامش می‌رسد.
او داشت جلو می‌آمد و مثل هیولایی در یک فیلم ساینس فیکشن، همان طور که خودش مدام چهره عوض می‌کرد، همه چیز را به نابودی می‌کشید. او مثل همیشه در حال فوران بود و بازهم با همه اطرافیانش فرق داشت. جنون و صداقت و جنون. هوادارها چرا دورش جمع شدند؟ برای این نبود که او در ذات خود با همه آن هنرپیشه های فخرفروش و متظاهر دیگر فرق داشت؟ برای این نبود که خود را به عریانی به تماشا می‌گذاشت تا همه زخم های زندگی اش را و جراحت های روحش را ببینند. زخم هاییکه واقعیت داشت و برای نمایش نقاشی نشده بود. همین  ها نبود که او را یکی از همین آدم های روی زمین می‌کرد تا زمینی ها دوستش داشته باشند؟
 سه – حامد بهداد به راهش ادامه داد. با همان مصاحبه های آتشین، با همان فیلم هایی که هنوز هیچ شاهکاری در آنها نبوده و با همه شیرجه زدنش برای کسب موفقیت. نقش های دو، نقش های سه اما او هر چیزی را که فکر کرد کمکی به عرضه توانایی هایش می‌کند تجربه کرد.
از نقش پیرمرد خمیده شبانه روز تا جوان شرور دایره زنگی. نقش های یک دقیقه ای. نقش های دو دقیقه ای، شکست های سخت و بردهای کوچک. از سینما به موسیقی و گروه دارکوب و از موسیقی به سینما. درحالی که محمدرضا فروتن اشت فیلم پشت فیلم نقش عاشق دل خسته را بازی می‌کرد. درحالی که امین حیایی هر هفته در یک فیلم شانه تخم مرغی خودش را تکرار می‌کرد. حامد بهداد این وسط چیز دیگری بود اما بی اینکه عکس اش در کنار فراری یا لامبورگینی چاپ شود. بی اینکه لباس های اجق وجق بپوشد و کنار برج ایفل یا رودانه تایمز لندن عکس بیاندازد. نه کسی فهمید که سرگرمی‌هایش چه چیزهایی هستند و نه کافی شاپی افتتاح کرد اما در عوض همه می‌دانستند که بچه نیشابور است و پدر و مادرش را با دستمزدی که از فیلم هایش می‌گیرد به تهران آورده و در خانه ای سکوت داده تا دیدنش را ادا کرده باشد. همه بچگی های خاکی اش را فهمیدند و کتک خوردن هایش را و عشق اش را به مارلون براندو و آن فیلم های وی اچ اس.
چهار – سال ۸۷ در صحبتی که با محمدرضا شریفی نیا داشتیم از او درباره حامد بهداد پرسیدیم. کسی که گادفادر سینمای ایران می‌نامندش آنجا گفت، وقتش رسیده که بهداد به تیم ملی سینمای ما دعوت شود. چند سال بعد، حالا، بهداد از ستاره های تیم ملی است. بی نیاز به این که برای رسیدن به این تیم کسی سفارشش را بکند یا هوایش را داشته باشد. او این وقت ها همیشه در اوج بوده و نه حتی بازی در سریال های پرانتقاد تلویزیون توانسته پایین اش بکشد، نه پرکاری های کشنده در سینما ونه بازی کردن در فیلم های بی ربط. مطمئنا او در گیشه نمی‌تواند با رضا گلزار رقابت کند اما در جای دیگر، وقتی که حرف «سینما» و بازی می‌شود، آراء مدام او را نشانه می‌روند. محبوبیتی که جنسش فرق دارد. محبوبیتی که نه به خاطر چشم های آبی رنگ است و نه به خاطر فشن. او هنوز هم یک فیلم پرفروش در کارنامه اش ندارد اما همه دوستش دارند. چرا؟ به خاطر این نیست که گلزار خودش را قربانی گیشه کرد و او نکرد؟ رادان به دنبال فرش قرمز بود و او نبود؟ شهاب حسینی کارهایی کرد و جاهایی رفت که او نرفت؟ به خاطر این نیست که هر وقت حرف می‌زند انگار یکی از همین ماها داریم حرف می‌زنیم؟ که از آن چیزهایی که دردمان می‌گیرد دردش می‌گیرد و همان چیزهایی را می‌خورد که ما می‌خوریم و همان اشتباهات را می‌کند که ما می‌کنیم؟ به خطار این نیست که ادا درنمی‌آورد؟ این را مردم باید بگوند.
 پنج – در آخرین حرف هایمان می‌گوید: «دارم آرام می‌گیرم»، «دارم محافظه کار می‌شوم.» چون سن اش بالا رفته. چون خسته شده از این همه دعوا و مرافعه و چون با این همه بی قراری نمی‌شود ادامه داد. او برای ابدی شدن همه کار کرد. با کیمیایی کار کرد، که بیشتر به نفع استاد بود تا شاگرد. دارد با مهرجویی کار می‌کند که امیدوار است بزرگترین انفجار زندگی هنری اش باشد و بالاخره آرزوی بازی کردن در فیلمی‌ از فرهادی را دارد؛ حسرت بزرگ زندگی بهداد. رویدادی که می‌تواند همه چیز را برایش زیر و رو کند. اتفاق شگفت انگیزی که معلوم نیست کی خواهد افتاد اما هرچه هست، او هنوز بازی بزرگ زندگی اش را نکرده است. هنوز گلی را که باید بزند نزده است.
می‌گویند مسی هم تاریخ را نخواهد نوشت مگر اینکه در جام جهانی بدرخشد و جامی‌ بیاورد. برای حامد بهداد هم همین چیزها را باید گفت. او هم تا آن زمان باید به انتظار بماند. اگر نتواند، همه چیزهایی که از او در یادمان می‌ماند، کرکری ها و جروبحث با فریبرز عرب نیا و مارلون براندو بازی است. چندتا صحنه نصفه و نیمه و چندتا فیلم دیدنی و رفتن روی میز در کنفرانس مطبوعاتی. براندوشدن در این شرایط، رویایی بیش نیست. خودش هم می‌داند. برای همین هم هست که خودش را به آب و آتش می‌زند.
هواداران او دوستش دارند اما این دوستی ها می‌تواند سرد شود. مگر آنکه او شعله جاودانه را برافروزد. هواداران او بسیار دوستش دارند. کسی می‌داند چرا؟

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد