رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

حسین مهری : داماد مشکل گشای تاثریا

یک پسر جوان، خوش پوش، منفعت طلب، غُد، مردسالار در خانه، بی سیاست و البته تاحدودی دهن لق؛ همه این خصوصیات را که جمع کنی، می شود «مسعود» «تا ثریا.» خودش هم می گوید تمام سعی اش این بود که لج بیننده با دیدن «مسعود» دربیاید! البته این را «مسعود» نمی گوید؛ این گفته «حسین مهری»، بازیگر این نقش است که هیچ شباهتی با مسعودی که در قاب تلویزیون می بینیم، ندارد!

● زرنگ منفعت طلب و دهن لق!

بخش هایی از شخصیت «مسعود» در ناخودآگاه من وجود داشت اما هر بازیگری که نقشی بازی می کند، زمانی که می خواهد آن نقش را از فیلتر خود رد کند، یکسری خصوصیات خودش نیز بر آن نقش غالب می شود؛ مگر این که آن نقش خیلی متفاوت، خاص و دور از مردم باشد، وگرنه مثل «مسعود» به وفور در جامعه وجود دارند و آن ها را دوروبرمان می بینیم؛ پسرهای جوانی که دنبال منفعت شان هستند، دوست دارند زرنگ بازی دربیاورند، پسرهایی هستند که حس وحال شان را زود بروز می دهند و نمی گذارند چیزی در دل شان بماند به همین دلیل ناراحتی و عصبانیت شان را خیلی زود نشان می دهند. مثلا می بینیم وقتی قضیه ازدواج «ثریا» با «سرهنگ» را می فهمد، می رود بیمارستان دنبال «ثریا»، وقتی می بیند نیست، می رود پیش «آقا رضا»؛ یعنی نمی تواند یک راز به این مهمی را پیش خودش نگه دارد، امثال «مسعود» بسیار در جامعه دیده می شوند.این که مخاطبان سریال می گویند اصلا پول «ثریا» چه ربطی به «مسعود» دارد و چرا اینقدر دنبالش می رود و با کارهایش حرص همه را درمی آورد، یک سوال برای خودم به وجود می آورد؛ این که واقعا اگر یک نفر ۱۰۰ میلیون تومان پول مادرزن شما را بالا بکشد، کوتاه می آیید و به همین راحتی از آن گذشت می کنید؟ شاید اگر یک آدم پولدار و مرفه باشد، قید این پول را بزند اما «ثریا» و خانواده اش تمام زندگی شان همین پول است. «ثریا» در خلوت خودش حالش بد است؛ اجاره خانه را چه کند؟ شهریه دانشگاه «پویا» چه می شود؟ «مسعود» این ها را می داند که پای قضیه می ایستد.

● آن ها ثبات دارند و خاطرات خوب

«مسعود» و «الناز» به واسطه یک خاطرخواهی در سن پایین با یکدیگر ازدواج کرده اند که الان دیگر این خاطرخواهی را در روابط شان نمی بینیم بلکه در کلام شان نسبت به گذشته این حس وجود دارد. می بینیم زندگی شان چقدر عادی و تکراری شده است؛ در یک سکانس می بینیم «الناز» به خواهرش «نگین» می گوید: «اگر قرار باشد آدم با هر دعوایی از خانه شوهرش بزند بیرون که دیگر آن زندگی، زندگی نیست!» این نشان می دهد «الناز» و «مسعود» زیاد با هم دعوا و جروبحث داشته اند البته روزهای خوب و شاد زیادی هم داشته اند؛ در واقع آن ها با هم زندگی کرده اند و از اول هم قصدشان همین بوده و زندگی شان به یک ثبات رسیده و دیگر آن هیجان زندگی «حمید» و «نگین» را ندارند. به نظرم ازدواج «مسعود» و «الناز» در سن پایین به هیچ وجه اشتباه نبوده و اگر در سریال می بینیم زیاد با یکدیگر دعوا می کنند، به دلیل اتفاقات خاصی است که در زندگی خودشان یا اطرافیان شان رخ می دهد و آن ها را نیز درگیر کرده است.

● جیب خالی و پُز عالی مسعود!

یکی از رفتارها ی «مسعود» که خیلی دوست داشتم، غُد بودنش بود؛ برخلاف نقش هایی که برای بازیگرهای جوان هم سن وسال من پیش می آید، «مسعود» با وجود این که تیپ و ظاهر امروزی داشت اما «مردسالار» بود و در زندگی شخصی اش با همسرش، همیشه حرف، حرف خودش بود. به دلیل همین غُد بودنش است که هر جا برای کار می رود، بیشتر از ۳ ۲ روز دوام نمی آورد و زود اخراج می شود یا خودش بیرون می آید؛ ضمن این که اصلا کاری بلد نیست انجام دهد. «مسعود» مصداق بسیاری از جوان های امروزی مان است که مثال «جیب خالی، پز عالی» را یادآور می شوند! تنها شانس «مسعود»، داشتن خانواده ای مرفه و مادری پولدار بود که همیشه حمایتش می کرد . می بینیم این مادر یک خانه بزرگ و قابل قبول برای پسرش گرفته، «مسعود» لباس خوب می پوشد، به خورد و خوراکش می رسد، خوب پول خرج می کند و…

● هیچ کس به حرف او گوش نمی دهد!

با وجود این که «مسعود» جوان پخته ای نیست و همه توقع دارند در تصمیم گیری هایش اشتباه کند اما هر چه می گوید، درست از آب درمی آید ولی هیچ کس باورش ندارد! او خیلی تلاش می کند خودش را نشان دهد و به دیگران ثابت کند اما هیچ کس به حرف هایش گوش نمی دهد! اگر برای پول «ثریا» خانم می جنگد، به این دلیل است که اگر این پول را از «آقا رضا» بگیرد، یک بخشش به او می رسد و می تواند با آن برای خودش یک کاسبی راه بیندازد. او با «حمید» و «آقارضا» لجبازی می کند و نسبت به آن ها کینه دارد چون بارها قبل از این اتفاق به باجناقش گفته بود این پول را به «آقا رضا» نده اما هیچ کس گوش به حرف او نداد! «مسعود» سعی می کند اشتباه «ثریا» را جبران کند و تا ته خط هم پای همه اتفاق ها می ایستد.

● دل تان برایش خواهد سوخت

یک سکانس بود که «مسعود» و «الناز» باید با یکدیگر کتک کاری می کرد ند و بعد از چند لحظه، «مسعود» شروع می کرد به گفتن یکسری دیالوگ ها. همین که داشتم دیالوگ ها را می گفتم، یک آن چشمانم سیاهی رفت و افتادم روی زمین، تنها صدای اطرافیان را می شنیدم! از بس برای این سکانس انرژی گذاشته بودم اینطوری شدم و در این سریال ۲ بار این اتفاق برایم افتاد. یک جا هم می بینیم که «مسعود» بعد از این همه لج و لجبازی و غُد بودن، خودش و غرورش را جلوی «آقا رضا» می شکند؛ آن جاست که بیننده دلش برای او خواهد سوخت و به «مسعود» دمت گرم می گوید. خیلی این سکانس را دوست دارم.

● مسعود حق دارد الناز را کتک بزند!

اگر می بینیم «مسعود» بدون این که همسرش بفهمد مهمانی دورهمی با دوستانش می رود و کارهای دیگری انجام می دهد، حتما خلئی در زندگی اش احساس کرده که این کار را انجام می دهد. برای چه باید دلش برای «الناز» بسوزد؟ حتی آنجایی که «مسعود»، «الناز» را کتک می زند هم به نظرم حق با «مسعود» بوده و «الناز» کار اشتباهی انجام داده که او را مجبور می کند کتکش بزند. البته یک جاهایی هست که دلم برای خودم، «حمید»، «نگین»، «پویا»، «ثریا خانم» و «الناز» می سوزد.

● خودم را آماده هر اتفاقی کرده بودم

می دانستم بعد از «تا ثریا» باید منتظر واکنش ها و تغییرات زیادی از اطراف باشم اما در روند زندگی شخصی خودم تغییر آنچنانی ایجاد نشده؛ به هر حال کار آقای مقدم همواره بازتاب داشته و برای همه خوب است. حین تولید کار می دیدم تمام عوامل کار چگونه زحمت می کشند و انرژی می گذارند، به همین دلیل مطمئن بودم استقبال خوبی از این کار خواهد شد. همیشه گفته اند اقبال سراغ کسی می رود که به کار معتقد است، نه به اقبال!

● بازیگری با مهندسی تونل فرق دارد

۱۰ سال پیش که سر یک سریال بودم، همیشه اخم هایم را در هم می کردم؛ با این کار تصور می کردم خوش تیپ ترین بازیگرهاهستم و با این کار فکر می کردم بازیگر خوبی می شوم! وقتی دیگران می گفتند حسین مصنوعی بازی می کنی و کارت خوب نیست، می گفتم اینها هیچ چیز از بازیگری نمی فهمند! امروز این ذهنیت را کاملا دور ریخته ام و اصلا دوستش ندارم و تفکراتم نسبت به آن سال ها خیلی تغییر کرده است؛ بالاخره طی این سال ها تمرین کردم، فیلم دیدم، تجربیاتم زیاد شد و… فهمیدم درست بازی کردن یعنی چه. فهمیدم نباید بروم سمت بازی های تین ایجری که هنوز هم باب است! این نوع بازیگری یک مدت دوام دارد و خیلی زود محو می شوی. هر چند هنوز افراد زیادی در سینمای ما هستند که این گونه بازی می کنند و همچنان هم ادامه می دهند! بازیگری، برنامه مهندسی یا مراحل احداث تونل توحید نیست که بتوانی بگویی طبق این نقشه چه اتفاقاتی خواهد افتاد!

● از ۷ هزار تومان سال ۷۴ تا…. سال ۹۰

چون از بچگی بازی می کردم، درآمد کوچکی برای خودم داشتم. یادم می آید سال ۷۴ نخستین دستمزدی که به عنوان بازیگر دریافت کردم، ۷ هزار تومان بود! طی این سال ها درآمدهای کوچکی از بازیگری داشتم و با حمایت مالی خانواده ام زندگی ام را می گذراندم. سعی کردم تمام انرژی و تمرکزم را برای بازیگری بگذارم و برای کسب درآمد دنبال کاری نروم. امروز هم به نسبت کاری که انجام می دهم، دستمزد نسبتا خوبی می گیرم و از شرایطم راضی ام.

● اگر شهر زیبای اصغر فرهادی ر ا بازی کرده بودم…

سال ۸۲ که آقای «اصغر فرهادی» قصد داشت «شهر زیبا» را بسازد، از من تست گرفته شد و قرار بود نقش مقابل «ترانه علیدوستی» را من بازی کنم، البته منظورم این نیست که باید به جای «اکبر انصاری» بازی می کردم چون معتقدم بازیگری که یک نقش را بازی می کند، از همان بدو تولد آن نقش برای او نوشته شده و روزی به آن نائل می شود اما اگر آن اتفاق می افتاد، خیلی زودتر از این ها دیده می شدم. هر چند امروز خوشحالم این اتفاق در سال های قبل و زمانی که تجربه کمتری داشتم برایم نیفتاد و با «تا ثریا»، کار آقای مقدمی که در ۳ کار اخیرشان، ۳ نقشی که به سنم می خورد را به من دادند تجربه اش کردم.

● داستان آن تیتر که باعث خجالتم شد!

طی این سال ها یاد گرفته ام با هر رسانه ای حرف نزنم، متاسفانه یکسری افراد حرف هایی را از من چاپ کردند که شاید آن هایی که خوانده باشند، بگویند «حسین مهری» یک آدم مغرور و پر ادعاست! یکسری تیترها برایم زدند که واقعا تطابقی با شخصیت من نداشتند! یکی از دوستان از قول من زده بود «۱۸ سال است تئاتر تمرین می کنم!» واقعا اینطوری نیست، من تمرین تئاتر می کردم اما نه به این شدت! این همه بازیگر حرفه ای سال هاست در حال تمرین و کار کردن در تئاتر هستند، بابت آن تیتر از همه این آدم ها خجالت کشیدم!

● خدایا چقدر دیگر باید بدوم؟!

از ۱۲ ۱۱ سالگی در حال کار و تمرین بازیگری و تئاتر هستم اما یک وقت هایی واقعا خسته می شدم و شروع می کردم به گلایه کردن؛ این که خدایا چرا این اتفاق در زندگی من نمی افتد؟ چقدر دیگر باید بدوم؟ سال ۷۸ نقش یک سریال ماه رمضانی بازی کردم اما دیده نشد! سال ۸۰ نقش یک سریال ۴۵ قسمتی «۲ ۵ ۳» را بازی کردم، باز هم دیده نشد! سال ۸۳ به همین ترتیب! امروز دیگر بابت آن اتفاقات ناراحت نیستم چون با «تا ثریا»، بجا و در یک کار خوب دیده شدم. اسم این خوش شانسی نیست، لطف خداست. برای به اینجا رسیدن، زحمتش را کشید م و واقعا اذیت شدم؛ البته درستش هم همین است؛ آن هایی که بدون زحمت و خاک خوری بالا می آیند، خیلی زود هم از دور خارج می شوند. چرا وقتی «محسن تنابنده»، «احمد مهرانفر» و «ریما رامین فر» که تا قبل از «پایتخت» آنچنان برای مردم شناخته شده نبودند، بعد از آن کار این همه بازی شان محبوب و موردپسند واقع می شود؟ برای این که این آدم ها ریشه بسیار قوی در بازیگری دارند و بسیار قابل احترام هستند. آن آدم هایی که تصور می کنند بازیگری خوب صحبت کردن و خوش چهره بودن است، سخت در اشتباهند.

● نقش هایی که دوست دارم بازی کنم

از حرف زدن تا عمل کردن یک دنیا فاصله است؛ همه از جمله خود من می گوییم «دوست داریم نقش متفاوت بازی کنیم!» اما واقعا دوست دارم فقط نقش های متفاوت را بازی کنم؛ چرا باید از «عباس عیوضی» «زیر هشت» (که نخستین کاری بود که باعث شد دیده شوم) بروم «احمد فرمانده» «نابرده رنج» را بازی کنم یا «افشین» «پنجره» که شیشه می کشد یا «مرتضی» «پایتخت» یک پسر شهرستانی یا «مسعود» «تا ثریا» که پسری است که به ظاهرش می رسد و شلوغ می کند؟ این ها چه ربطی به یکدیگر دارند؟ شاید خیلی متفاوت نباشند اما از نظر ظاهر، شخصیت، رفتار و مسائل دیگر یک دنیا با هم فاصله دارند. خیلی دوست دارم نقش یک آدم عقب مانده را بازی کنم؛ یک نقش خاص. یک روز آقای میرمحمدی که از دوستان بسیار خوبم است، به من زنگ زد و کاری را پیشنهاد داد؛ گفت «دوست داری کدام نقش را بازی کنی؟» گفتم «آن زنِ که ۳ سکانس در فیلمنامه تان دارد!» می خواهم ببینم می توانم چنین کاری انجام دهم یا نه؟ وقتی «اکبر عبدی» را در «آدم برفی» می دیدم، وقتی حواسم پرت می شد، واقعا احساس می کردم یک زن دارد بازی می کند! اینقدر باورپذیر بازی می کرد. از آن جا که در مقوله بازیگری به شدت حسود هستم و دوست دارم بالا بروم، خیلی به چنین نقش هایی فکر می کنم.

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد