رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

طنز: ۱۱ قسمت بعدی «در چشم باد»

جمعه ساعت ۲۲٫۱۵ دقیقه. سه دقیقه تیتراژ و بعد قسمت سی‌و‌هفتم(توضیح ضروری: در صحنه پایانی قسمت سی‌و‌ششم بیژن راننده سمج را از اتاق بیرون کرد تا دوش بگیرد…)
بیژن به سمت حمام می‌رود و دوربین آرام آرام او را دنبال می‌کند. در بسته می‌شود و صدای شرشر آب می‌آید. تصویر صورت بیژن را نشان می‌دهد که در حال دوش گرفتن است. کف صابون توی چشمش می‌رود، با مشت چشمش را می‌مالد. ناگهان دیگر نمی‌مالد، آب با شدت به موهایش می‌خورد و او سرش را به سمت بالا می‌گیرد تا صورتش زیر بارش دوش قرار بگیرد و ناگهان خاطرش می‌آید…
فلاش بک دوران کودکی بیژن را می‌بینیم که لب رودخانه با لیلی نشسته است. چیزی توی چشم لیلی رفته و اشک او را درآورده، مجنون ـ همان بیژن! ـ دارد با دیالوگ چشم او را خوب می‌کند بدون اینکه به او دست بزند: 
گریه نکن لیلی…گریه نکن! خوب می‌شه. قول می‌دم خوب می‌شه…اصلا خودم درستش می‌کنم…آقا بزرگ! آقا بزرگ!…(۴ دقیقه لیلی گریه می‌کند و بیژن به او آرامش می‌دهد)
تصویر کات می‌خورد به دوش گرفتن بیژن در حمام هتل. بیژن شیر آب را می‌بندد و به دوردست خیره می‌شود…تصویر خداحافظی وحشتناک بیژن و لیلی در دوران کودکی پخش می‌شود. دویدن بیژن به طرز برجسته‌ای در چشم مخاطب می‌رود و صدای بچه‌ای که بی‌جهت فریاد می‌زند: گریه نکن لیلی…گریه نکن…گریه نکن…گفتم گریه نکن…اِ گریه نکن دیگه…*

محسن حدادی در خبرآنلاین نوشت:

جمعه ساعت ۲۲٫۱۵ دقیقه. سه دقیقه تیتراژ و بعد قسمت سی‌و‌هفتم(توضیح ضروری: در صحنه پایانی قسمت سی‌و‌ششم بیژن راننده سمج را از اتاق بیرون کرد تا دوش بگیرد…)

بیژن به سمت حمام می‌رود و دوربین آرام آرام او را دنبال می‌کند. در بسته می‌شود و صدای شرشر آب می‌آید. تصویر صورت بیژن را نشان می‌دهد که در حال دوش گرفتن است. کف صابون توی چشمش می‌رود، با مشت چشمش را می‌مالد. ناگهان دیگر نمی‌مالد، آب با شدت به موهایش می‌خورد و او سرش را به سمت بالا می‌گیرد تا صورتش زیر بارش دوش قرار بگیرد و ناگهان خاطرش می‌آید…

فلاش بک دوران کودکی بیژن را می‌بینیم که لب رودخانه با لیلی نشسته است. چیزی توی چشم لیلی رفته و اشک او را درآورده، مجنون ـ همان بیژن! ـ دارد با دیالوگ چشم او را خوب می‌کند بدون اینکه به او دست بزند:-      

   گریه نکن لیلی…گریه نکن! خوب می‌شه. قول می‌دم خوب می‌شه…اصلا خودم درستش می‌کنم…آقا بزرگ! آقا بزرگ!…(۴ دقیقه لیلی گریه می‌کند و بیژن به او آرامش می‌دهد)

تصویر کات می‌خورد به دوش گرفتن بیژن در حمام هتل. بیژن شیر آب را می‌بندد و به دوردست خیره می‌شود…تصویر خداحافظی وحشتناک بیژن و لیلی در دوران کودکی پخش می‌شود. دویدن بیژن به طرز برجسته‌ای در چشم مخاطب می‌رود و صدای بچه‌ای که بی‌جهت فریاد می‌زند: گریه نکن لیلی…گریه نکن…گریه نکن…گفتم گریه نکن…اِ گریه نکن دیگه…*

بیژن دارد خودش را لیف می‌زند و در خیابان مردم در حال تظاهرات هستند، «خط کشی ویژه اتوبوس کف خیابان» بی‌جهت در دوربین ظاهر می‌شود و راهپیمایی سال ۵۸ را ضایع می‌کند. در گوشه ای از تصویر راهپیمایی مردم هم دو دختر جلف دارند با موبایل از مردم فیلم می‌گیرند!!بیژن که دارد خودش را روشور می‌کشد با صدای مردم به دوردست خیره می‌شود، دوربین نمای درشتی از روشور و شرشر آب را نشان می‌دهد…

تصویر کات می‌خورد به سال‌ها قبل، زمانی که یاران میرزا بعد از یک جنگ ظفرمندانه به روستا آمده‌اند و مردم برایشان شادی می‌کنند. بیژن هم با لیلی منتظر پدرهاشان هستند.( ۳دقیقه و ۴۵ ثانیه لیلی از بین مردم و با گذر اسب‌ها و آدم‌ها و صدای گلوله‌های شادی و هلهله مردم بیژن را دید می‌زند و با بازیگوشی فرار می‌کند و بیژن هم دنبالش…)*

صدای تلفن، بیژن را به خودش می‌آورد. او با عجله کیسه‌کشی را ول می‌کند و بی‌هوا می‌دود بیرون، چیزی هم دور خودش می‌پیچد…اما دیر می‌رسد…بعد از چند بار الو الو کردن متوجه می‌شود که تلفن قطع شده است. با ناراحتی می‌گوید: اه…لعنتی!گوشی را محکم می‌کوید سرجایش و به پنجره و تظاهرات مردم خیره می‌شود…دختری در گوشه خیابان و نزدیک یک علمک گاز در سال ۵۸ سیب گاز می‌زند و ناگهان بیژن به دوردست خیره می‌شود…

 بیژن در قاب پنجره ایستاده و لیلی در میان گل‌های باغچه و کنار برکه دنبال مرغ‌ها می‌کند تا برای بیژن تخم‌مرغ رسمی بیاورد. هر از گاهی برمی‌گردد و به او لبخند می‌زند و بیژن هم با نگاه او را دنبال می‌کند(۴ دقیقه و ۲۵ ثانیه این خطوط رفت‌وبرگشتی نگاه عاشقانه از پنجره به حیاط خانه در گیلان و از حیاط خانه به پنجره را می‌بینیم.)*

صدای در زدن، بیژن را به خود می‌آورد. پیرمردی با لباس محلی در اتاق بیژن را باز می‌کند و داخل می‌شود. کمانچه در دست دارد و شروع به خواندن می‌کند…بیژن ناگهان به چشمان پیرمرد ـ همان دوردست خودمان ـ خیره می‌شود…فلاش بکی می‌بینیم از تصویر خندان بیژن و لیلی که دور آتش سیب‌زمینی می‌خورند و آقا حیسام(!) زده است زیر آواز. (۵دقیقه کلوزآپ‌های چشم و ابرو و سیب‌زمینی از بیژن و لیلی در کنار نور آتش با پس‌زمینه صدای آقا حیسام پخش می‌شود.)

مرد بومی آواز‌خوانی‌اش تمام شده و جلوی بیژن ایستاده و می‌گوید: شیرینی بچه‌ها فراموش نشود آقای دکتر! بیژن دنبال کیف پولش می‌گردد تا شیرینی بچه ها را به استاد موسیقی بدهد که می‌بیند کیفش نیست. با عصبانیت می‌گوید: اه…لعنتی!اتاق را زیر و رو می‌کند و یکدفعه روبروی آیینه خشکش می‌زند…تصویر دیزالو می‌شود به سکانس فرار فلاکت بار بیژن از دست روس‌های بلشویک؛ وقتی خسته، بیمار و گرسنه بود و در جنگل‌ جست و خیز می‌کرد و ناگهان لیلی با لباس افسری بر روی او اسلحه کشید…(۶ دقیقه تصاویر همراه با تروالینگ و کرین از رویارویی بیژن و لیلی با اسلحه را می‌بینیم که صدای آقا حیسام هم در پس زمینه شنیده می‌شود؛ البته عده‌ای در اطراف این دو عاشق به روی هم اسلحه کشیده در جدال با عشق و عقل، شیدایی و وطن‌پرستی، دارند شکم هم را سفره می‌کنند و دائم یک نفر از یک گوشه تصویر، آش و لاش و خونی به زمین می افتد.)*- 

        آقا چی شد این شیرینی بچه‌ها!بیژن به خود می‌آید و کیف پول را پیدا می‌کند و ۵ تومان به استاد می دهد. پیرمرد پول را می‌گیرد و لبخندی می‌زند و در حال خروج به بیژن می‌گوید: زنده باشی!طنین عبارت «زنده‌باشی» در گوش بیژن منتشر می‌شود و او را می‌برد به ۳۰ سال قبل…بیژن خونین و مالین(!) از پله‌های چاپخانه پایین می‌آید و پدر با چشمانی بهت‌زده می‌گوید: چی‌شده آقاجون؟بیژن خودش را ول می‌دهد توی بغل پدر و پدر فریاد می‌زند: حاج قاسم! حاج قاسم! بپر لیلی رو بگو بیاد…تا لیلی بیاید، بیژن در آغوش پدر یاد پدربزرگ می‌افتد، یاد تیرباران عمویش می‌افتد و یاد گریه‌های لیلی در روز تیرباران…(چند دقیقه‌ای از آن ایام پخش می شود تا لیلی برسد.)-  

       بیژن…-          لیلی…-          بیژن…-          لیلی…تصویر محو می‌شود و کودکی بیژن و لیلی در کنار آبشار پخش می‌شود، بیژن در حال فرو کردن چوب به لانه قورباغه‌هاست و لیلی در حال گریه کردن…بیژن دائم می‌گوید: گریه نکن لیلی…کاریشون ندارم…بیژن خون صورتش را پاک می‌کند و آغوش پدر را رها می‌کند، غرق لیلی می‌شود در چاپخانه، ۴ دقیقه‌ای غرق است و صدای موسیقی هجران به گوش می‌رسد…پدر و حاج قاسم هم چاپخانه را خلوت می کنند و شعرخوانی آقا حیسام هم اضافه می‌شود.*زنگ تلفن بیژن را به خودش می‌آورد. منشی هتل است و می‌گوید: آقای دکتر خواستم بگم به این یارو محلیه پول ندی یه وقت، این شارلاتانه لامسب!بیژن همینطور که گوشی را قطع می‌کند، می گوید: اه…لعنتی!به بیرون پنجره نگاه می‌کند و دختربچه‌های مدرسه‌ای را می‌بیند که با مانتو شلوار یک رنگ و کیف یانگوم دارند به تظاهرات مردمی در سال ۵۸ اضافه می‌شوند…ناگهان بیژن به دوردست خیره می‌شود و تصاویر کوچ به تهران در ذهنش تداعی می‌شود، آن مرغابی‌ها، آن معرکه‌های نزدیک تهران و …آقاپنجعلی و رشادت‌هایش…سکانس دستگیری آقا حیسام با جزئیات تمام پخش می‌شود و بیژن و لیلی برای ملاقات به زندان می‌روند و ۹ دقیقه غصه‌خوردن لیلی و اشک ریختن او و دیالوگ‌های تکان‌دهنده بیژن پخش می‌شود…-     

    گریه نکن لیلی…گریه نکن!…قول می‌دم همه چی درست بشه…گریه نکن دیگه!صدای در اتاق، بیژن را به خودش می‌آورد، راننده بیژن است و می‌گوید: دکتر جون! یه نشونی‌هایی از خواهرتون پیدا کردم…بیژن با تعجب نگاهش می‌کند و می‌خواهد به دوردست خیره شود که تیتراژ پایانی در ۳ دقیقه پخش می‌شود….قسمت چهل و هفتمبیژن در خیابان در حال قدم زدن است که موشک‌باران آغاز می‌شود و موشکی به نزدیکی او اصابت می‌کند، بیژن به دوردست خیره می‌شود و …تصویر مبارزه هوایی بیژن با هواپیماهای دشمن پخش می‌شود. بیژن با وجودیکه چند تیر خورده و هواپیما در حال سقوط است، پدر هواپیماهای اجنبی را جلوی چشمشان می‌آورد…هواپیمایش در حال سقوط است و او یاد روزی می‌افتد که با لیلی پشت سر عموی جوانش، فال گوش ایستاده بودند و…(۴دقیق غش و ریسه لیلی و بیژن پشت درخت‌ها و شنیدن حرف‌های عاشقانه عمو و زن‌عمو پخش می‌شود.)

توضیح ضروری: و این سریال ادامه دارد…


طنز: 11 قسمت بعدی «در چشم باد»

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد