داستان کوتاه سورپرایزتوسط admin | ۰ نظر | ارسال در ۱۳۹۰/۱۲/۱۹یه روز یه دختر جوون سوار اتوبوس شد و کنار یک راهب با خدا و زیبا نشست ….. و خیلی بی ادبانه و با تکبری خاص و بی مقدمه ازآن مرد با دین خواست که باهاش سکس داشته باشه……. !!!! مرد راهب با خجالت و شرم سریع جواب رد...ادامه مطلب