صحبتهای کیانوش عیاری از آرزوهای حسرت بارش
کیانوش عیاری پس از اشاره به نزدیکی روز ملی سینما و بزرگداشتش وحس و حالی که الان به سینما دارد، بیان کرد:
آدمی که دل شکسته و خسته باشد چه می تواند بگوید؟! چه حسی می تواند داشته باشد؟ ازسال ۶۳ که اولین فیلمام را ساختم و حتی دو سال قبل از آن هم که یک فیلم بلند برای تلویزیون ساخته بودم تا الان، همه کارهایم یا توقیف شده یا به نحوی اذیت و آزار شدهاند. از این رو نمیدانم واقعا احساسم چگونه است چون در این سالها آب خوش از گلوی من پایین نرفته است که بخواهم چیزی را در عرصه حرفهای خودم دوست داشته باشم یا برایم لذت بخش باشد. الان اصلا چیزی برای من نمانده که لذت بخش باشد.
وی سپس با اشاره به برخی فیلم هایش ادامه داد:
سال ۱۳۶۳ که فیلم «تنوره دیو» را ساختم فقط و فقط کارشکنی دیدم، البته هر از گاهی مسئولی هم بوده که با مسائل من با حسن نیت برخورد کرده، نه با من بلکه با دیگر فیلمسازان ولی من چون همیشه سکوت میکردم و غر نمی زدم و مسائلم را رسانهای نمیکردم، شاید کمتر در معرض مخالفتها قرار گرفته باشم. آن زمان «تنوره دیو» برای فستیوال دهلی انتخاب شد و این فستیوال در آن موقع یکی از پنج جشنواره الف دنیا بود؛ جشنواره ای که جانشین جشنواره جهانی تهران پس از انقلاب شده بود و بعدها از دهلی به قاهره منتقل شد. در آن مقطع فیلم مرا به بهانه اینکه باید زیرنویس شود به هلند فرستادند و در نهایت دیر رسید و هیچ اتفاقی هم برایش نیفتاد و شرایط به گونهای پیش رفت که کاملاً معلوم بود خیلی علاقهای وجود نداشته این فیلم به جشنواره برود، آن هم نه به خاطر اینکه تنوره دیو مسئله داشت، بلکه به نظر میآمد با خود من مسئله دارند و طبیعی است که تولیدیهای من نیز تحت تأثیر نگاهی قرار گرفت که نسبت به من وجود داشت. بعد از آن نوبت به «شبح کژدم» رسید و بعد فیلم «آن سوی آتش» که دو سالِ تمام، نمایش داده نمی شد و ممنوعالخروج بود، چون آقایانی مسئول امور بین الملل تلویزیون در آن زمان بودند که میگفتند اگر این فیلم از کشور خارج شود یکسری روزنامه های خارجی از آن مشتی آهنین و محکم علیه ایران درست می کنند و به سود ایران نیست که این فیلم به خارج از کشور برود و به این بهانه فیلم دو سال توقیف شد، در حالی که تردید ندارم آن دو نفر مسئول وقت در سال ۶۶ واقعا نگران آنچه می گفتند نبودند، بلکه به نگاههای شخصی چنان پوششی میدادند که کارشان موجه شود. بعد از آن نوبت به فیلم «آبادانیها» رسید که به عنوان اولین فیلم سینمایی ایران به جشنواره کن دعوت شد ولی از حضورش در این جشنواره جلوگیری شد در حالی که شنید آن سال شانسهای برای موفقیت این فیلم وجود داشت.
او با اشاره به مدیران وقت که فیلم را از جشنواره کن برگرداندند، بیان کرد:
با این کار بدون هیچ تردیدی سرنوشت من از یمین به یسار رفت، چون مگر میشود فیلمی به چنین جشنوارهای راه یابد و حتی یک نمایش معمولی داشته باشد اما در سرنوشت یک جوان بی تاثیر باشد؟ درحالی که کسانی که مانع از حضور این فیلم در جشنواره کن شدند اهمیتی برایشان نداشت که بر سر سازنده جوان این فیلم چه می آید یا مثلا این اتفاق چه تاثیر مثبتی میتوانست بر شکل گیری سینمای نوین پس از انقلاب داشته باشد.
عیاری با مرور بیشتر فیلمهایش که به مشکل برخورده بودند، به «خانه پدری» رسید و گفت:
درباره این فیلم هم انگار باز نظر شخصی بر هر چیزی اولی است، چون این فیلم کوچکترین مسئلهای نداشته که هفت سال است در توقیف به سر میبرد و اصلا چرا باید این اتفاق بیفتد؟ جز ترس، تنگ نظری و سوء تفاهم چه چیزی باعث این اتفاق شده است؟ درباره «کاناپه» هم بهتر است صحبت نکنم چون انتظاری ندارم؛ همانطور که به همه بازیگرانی که می خواستند موهایشان را برای بازی در فیلم کوتاه کنند گفتم فکر نکنید این فیلم شما را به عرش میبرد، چرا که کاناپه توقیف می شود. من انتظاری نداشتم که این فیلم به آسانی امکانی برای عرضه پیدا کند ولی انتظار دارم نگاهی مسلط بر اوضاع، تشخیص دهد که اتفاقا نمایش فیلم کاناپه میتواند یک مقدار به تلاطمهای دم افزون جامعه در جهت آرامتر شدن آن حداقل در یک وجه، کمک کند.
وی با اشاره به سختیهایی که پس از توقیف «خانه پدری» کشیده است، افزود:
شش سال طول کشید تا پس از خانه پدری دوباره بتوانم فیلم بسازم و باز هم میسازم، اما بعد از «کاناپه» دیگر هیچ نقش زنی را در خلوت یا در حضور محارمش با روسری نشان نخواهم داد، یعنی اصلاً به سمت گرفتن چنین صحنه هایی نمیروم، همه یا در مکان عمومی خواهند بود یا حذف میشوند.
عیاری در پاسخ به اینکه با این اوصاف آیا به اکران فیلم «کاناپه» امیدی دارد با بیان اینکه صد در صد امیدوار است، به انگیزه هایی که باعث ساخت این فیلم شدند اشاره و اظهار کرد:
همیشه از اینکه زن را در خلوت خودش با حجاب نشان دهم خجالت میکشیدم وخجالت میکشم. هنگام ساخت سریال «روزگار قریب» هم همین حس را داشتم و وقتی فرح پهلوی و شمس را در سال ۵۳ با حجاب تصویر کردم دیدم این یک دروغ خیلی جدی و دامنهدار است، چون سینمای مدعی واقعگرایانه ایران در قدم اول واقعیت را تحرف میکند، به همین دلایل بود که در کاناپه آنچه را به آن اعتقاد داشتم اجرا کردم.
بخش پایانی این گفتوگو که به سینمای رها و رهاشدگی خود عیاری ختم شده بود، با حسرت ها و آرزوهای این فیلمساز ادامه پیدا کرد. او گفت:
بزرگترین حسرت من این است که سال های زیادی را به خاطر مسائل بی ارزش از دست دادم. مثلا در انجمن تهیه کنندگان سینما عضو بودم و رئیس آنجا شدم، آن هم جایی که عباس شباویزها یا میثاقی ها حضور داشتند و نمی دانم آدمی که هنوز هم فیلمساز آماتور است چرا باید رئیس انجمن تهیه کنندگان سینمای ایران شود؟ درواقع اینها دورانی بود که به نظرم به بطالت گذشت و حتی به نظرم بصیرتی را که به خاطر حضور در این مجامع داشتم ارزشی ندارد درحالی که می توانستم فیلم بسازم. البته حسرت نمی خورم که ای کاش نوع فیلمسازی دیگری را در پیش گرفته بودم ولی ای کاش اولین دعوتی را که از یک فیلمساز ایرانی برای کار داشتم دنبال میکردم. این دعوت زمانی که در سال ۶۸ از کن به پاریس بر می گشتیم از سوی انجمنی فرانسوی به من پیشنهاد شد تا با سرمایه گذاری دولت فرانسه یک فیلم سینمایی بسازم اما فقط یک قول پیشپاافتاده به نماینده ای از "آراز فیلم ارومیه" برای ساخت دو نیمه سیب باعث شد این کار را نکنم و این اشتباه به همین راحتی سرنوشت خودم و حتا بُعدی از سینمای ایران را تحت تأثیر قرار داد.