مخملباف:
من هنوز
سينما را نميشناسم
«محسن
مخملباف» گفت:
من هيچگاه
گمان نكردهام
كه همه چيز را
درباره سينما
آموختهام و
يادگرفتن
سينما براي
من يك كار
ابدي است. به
گزارش
خبرگزاري
فارس، «محسن
مخملباف» كه
به عنوان
رئيس آكادمي
فيلم آسيا در
كره جنوبي به
سر ميبرد در
گفتوگو با
يك مجله
سينمايي اين
كشور، گفت: من
خودم را عضو
خانواده
جشنواره
پوسان ميدانم
اما ترجيح ميدادم
در پوسان به
عنوان يك
دانشجو حضور
داشتم تا باز
هم ميآموختم
چرا كه
يادگرفتن
سينما براي
من يك كار
ابدي است.
وي افزود:
هر روز صبح از
نو بايد كمي
آموخت، بعد
كار را شروع
كرد. هيچگاه
گمان نكردهام
كه همه چيز را
درباره سينما
آموختهام؛
از طرفي
سينما دانش
ثابتي نيست.
سينما هر روز
ابعاد تازهاي
مييابد و
اهل سينما ميبايد
هر روز، دانش
خود را بهروز
كنند.
مخملباف
گفت: من
معمولا وقتي
با دانشجويان
هستم، از
آنها تشنگي
دانستن و
حقيقتجويي
را از نو ميآموزم.اما
چرا ميگويم
دانشجويان
واقعي، براي
آن كه امروزه
دانشگاههاي
جهان پر از
كساني است كه
بيشتر به
دنبال مدرك
هستند تا
دانش.
مخملباف
در ادامه گفت:
اين مسؤليت
سختي است.
دوره آموزش
كوتاه است و
من نميدانم
آنچه را در 20
سال آموختهام،
چگونه ميتوانم
در چند روز به
ديگران آموزش
دهم.
وي ادامه
داد: آموزش
سينما دو وجه
دارد: جنبه
تكنيكي و
جنبه خلاقيت
هنري.آموزش
تكنيك آسان
است، اما
هيچكس جنبه
شاعرانه هنر
را، نميتواند
به كس ديگري
آموزش دهد.
براي درخت
شدن بايد
ابتدا گياه
بود. كسي كه
وجودش از سنگ
است، براي
درختشدن به
يك دگرديسي
احتياج دارد
و دگرديسي را
نميتوان
آموزش داد.
اين
كارگردان
اظهار داشت:
در ايران
هرساله
دانشكدهها
تعداد زيادي
سينماگر
بيرون ميدهند،
اما
سينماگران
بزرگ ايران
معمولا فارغالتحصيل
دانشكدههاي
سينمايي
نيستند. در
پوسان هم اگر
دانشجوياني
كه انتخاب ميشوند،
داراي
استعداد هنري
باشند، روشهاي
كار را ميتوانند
بياموزند.
وي
همچنين گفت:
در بسياري از
كشورهاي
آسيايي فيلمي
توليد نميشود.
مثل اكثر
كشورهايي كه
پس از
فروپاشي
شوروي مستقل
شدهاند و
مشكل آنها
بودجه فيلم
است. در
كشورهاي
آسياي ديگري
مثل هند كه
بيش از هزار
فيلم سينمايي
در سال توليد
ميشود، فيلمهاي
مؤلف كمي
وجود دارد
اما در اين
ميان، ميشود
به سينماي
چند كشور
آسيايي مثل
ژاپن، كره،چين
و ايران در
دهه گذشته دل
بست.
محسن
مخملباف
همچنين نامهاي
را به عنوان
رئيس آكادمي
فيلم آسيا به
جشنواره
پوسان ارائه
كرده است كه
در آن آمده
است: «نهتنها
سينماگران كه
شعرا و
نويسندگان
مشهور جهان
معمولا
هنرشان را از
دانشكدهها
نياموختهاند.
مثلا همينگوي
كه در گوشه
خيابان مينشست
و ميكوشيد
مثل يك عكاس
آنچه را ميبيند
ثبت كند، هنر
نويسندگي را
از «شوق
فراوان به
نوشتن»، «تجربيات
سخت زندگي» و «نگاه
شخصي خود»
آفريد. قلم و
كاغذي كه
همينگوي بر
روي آن مينوشت
در هر خانهاي
يافت ميشد؛
اما استعداد
و شوق او به
نوشتن ناياب
بود. امروزه
به مدد
دوربين
ديجيتال،
فيلمسازي
چيزي شبيه
قلمزني است.
اما همان طور
كه به تعداد
قلمهاي
ساخته شده در
كره زمين
همينگوي يا
ماركز نداريم،
همان طور هم
به تعداد
دوربينهاي
موجود در كره
زمين فليني و
كوروساوا و
جيتراي
نخواهيم داشت.»
مخملباف
در بخش ديگري
از اين نامه
آورده است: من
ميپندارم
براي ساخت
فيلم 5/8 ، ابتدا
بايد فليني
بود. اگر كسي
بتواند در
درون خود
هنرمند در
انتظار تولدش
را به دنيا
بياورد،
آنگاه، همه
زندگي به
دانشكده
سينما و
ادبيات و هنر
تبديل خواهد
شد. آن چنان كه
گوركي گفته
بود: دانشكده
من زندگي من
بوده است.
|
|
|
|
|
|