وليد مثل گوسفند همانند انسان است...

ما از شير...

گوشت...

پشم...

پوست ...

و حتي فضله آن ...

آن استفاده مي كنيم...

گوسفند حيواني مهربان است...

من اين حيوان را دوست دارم...

اگر به اين حيوان علف بدهيم ...

او هم ما را دوست خواهد داشت ...

ببيي گفتن گوسفند دلنشين است...

غذاي گوسفند علف است...

يونجه هم مي خورد...

گاهي...

پوست خربزه را هم مي خورد...

او نشخوار هم مي كند...

من نمي دانم كه...

آيا او از زندگي چيزي هم مي فهمد...

زندگي گوسفندي ...

شايد...

شايد زيبا باشد...

من فكر مي كنم...

نهايت آرزوي آن...

خوردن يك شكم سير يونجه تازه باشد...

به گوسفند شاخ دار قوچ مي گويند...

من از قوچ مي ترسيدم...

اما...

قوچ هم مهربان است...

وقتي كه به او علف دادم...

اون هم اجازه داد از شيرش استفاده كنم...

به بچه گوسفند بره مي گويند...

من از نگاه گوسفند به قصاب ناراحت مي شوم...

او اعتراضي به بريدن سرش به قصاب نمي كند...

من موقع سر بريدن گوسفند...

چشمهايم را مي بندم...

نمي خواهم چشمهايم خون ببينند...

من شنيده ام كه حضرت ابراهيم ...

گوسفند به جاي فرزندش قرباني كرده است...

ما هر سال عيد قربان ...

گوسفند قرباني مي كنيم...

مادر کله پاچه را خیلی خوشمزه درست می کند...

من كله پاچه گوسفند خيلي دوست دارم...

من گوسفند را دوست دارم...

چون به انسان سود مي رساند...