لاكاني:
18 ساعت
مقابل
دوربين
بودم
_ از كجا
شروع كنيم؟
لاكاني:
به مانند
تمامي
مصاحبهها
از
بيوگرافي،
در سال 1351 در
تهران به
دنيا آمدم.
فرزند
چهارم
خانواده
لاكاني
هستم و در
محله سعادتآباد
زندگي ميكنم.
تحصيلات من
هم تا
ليسانس
كارگرداني
سينماست.
_ پــس
شـــايد به
اين دليل
است كه
روبـــهروي
دوربـــيــــــن
خيـــلي
راحـــت
بــــــازي
ميكنيد،
يعني
تحصيلات
دانشگاهي
داريد؟
لاكاني:
تنها دليلش
اين نيست،
تجربه هم
نقش مهمي
در بازي يك
هنرمند
دارد.
_ چـــه
شد رو به
بازيگري
آورديـــد؟
لاكاني:
خب، از
آنجا كه در
دانشگاه در
رشته
كارگرداني
تحصيل
كردم، با
اهالي
سينما پس
از مدتي
آشنا شدم،
همين امر
هم باعث شد
رو به
بازيگري
بياورم...
_ يعني
ميخواهيد
بگوييد از
همان
ابتـــداي
تحصيـــل،
بازيگري
براي
شمــــــا
جذابيت
داشت؟
لاكاني:
مهمترين
جذابيت
بازيگري
براي من
سفرهاي
شگفتانگيز
به درون
خودم است.
دنياي ما
پر از فيلم
است، يعني
همه ما به
عنوان يك
بازيگر هر
روز در
صحنههاي
زندگي بازي
ميكنيم،
اما زماني
كه در يك
فيلم بازي
كرده و نقشهاي
گوناگون را
تجربه ميكنيد،
خب براي
شما جذابيت
ديگري دارد.
_ غير از
بازيگري
هنر ديگري
داريد
يا نه؟
لاكاني:
گاهي شعر
ميگويم و
براي دلم
مينويسم.
_ تنها
منبع درآمد
شما
بازيگري
است؟
لاكاني:
نه؛ ورزش،
مربي
بدنسازي
هستم...
_ با اينكه
خيلي زود
وارد اين
حيطه
شدهايد،
اما كم
كاريد؟
لاكاني:
شايد به
خاطر وسواس
در انتخاب
فيلمنامه
است.
_
بازيگر شدن
براي <مينا
لاكاني>
چه
هزينههايي
در برداشت؟
لاكاني:
سالها طول
كشيد تا
متوجه شدم،
هيچچيز در
اين دنيا
ارزش اينو
نداره كه
شادي رو از
من بگيره...
_ چه شد
كه از بازي
در سينما
سر
از
تلويزيون
در آورديد؟
لاكاني:
وقتي سينما
را از من
گرفتند!
تلويزيون
امنترين
جا براي
ادامه
فعاليت
هنري بود.
_ به اين
سئوال صريح
پاسخ دهيد،
در
سينماي
ايران <مافيا>
وجود دارد،
با توجه
به
پاسخ پرسش
بالا؟
لاكاني:
مثل همه
جاي دنيا،
بله...
_ به نظر
شما چرا
نسل جديد
بازيگران
بيپروا
عمل ميكنند؟
لاكاني:
به نظر من،
بيپروايي،
خصلت رشد
كردن است،
اگر منظور
از بيپروايي
جسارت ميباشد،
به نظر من
خيلي هم
خوب است.
نسل جديد
در سايه
اين جسارت
است كه ميتوانند،
راهشونو
پيدا كنند!
_ دوست
داريد
بيشتر چه
نقشهايي
را
تجربه كنيد؟
لاكاني:
همه نقشها
به جز
انسان
معتاد،
يعني كسي
كه رو به
مواد مخدر
آورده است.
_ چه چيز
هنر هفتم،
شما را به
خود
جـــلب
كـــرده
شهرت، سر
در
سينمـــاهـــا،
عكس
روي جلد يا
نه دليلي
ديگر؟
لاكاني:
هيچكدام؛
هيچكدام
از اين
دلايلي را
كه گفتيد
من تجربه
نكردم، من
تنها
همواره به
معني
بازيگري
فكر كردم.
_ از
كدام يك از
بازيگران،
آموختههاي
زيادي
كسب كرديد؟
لاكاني:
از همه
كساني كه
در كنارشان
بودم، يك
چيز ياد
گرفتم، به
خصوص
افرادي كه
شرايط و
موقعيت را
براي من
هموار
كردند، در
طول دنياي
بازيگري
سعي كردم
تنها
بياموزم...
_ بارها
ديده شده
كه در
مجموعههايي
بازي
كرديد كه
به يك
دنياي ديگر
ارتباط
دارد. <دنيا
ماوراء>
چندي پيش
با بازي
شما و
ساخته <مسعود
آبپرور>
پخش
شد،
چرا؟
لاكاني:
باور كنيد،
كاملا
تصادفي بود.
_ از
آينده
بگوييد، به
عنوان يك
بازيگر
چه
برنامههايي
براي آينده
خودتان در
نظر
گرفتهايد؟
لاكاني:
راستش را
بخواهيد،
هيچگاه
عادت ندارم
كه به
آينده فكر
كنم. آينده
هميشه خودش
به سراغم
ميآيد،
آن هم با
دستي پر...
براي من
هميشه همينطور
بوده است.
_ در
دنياي
سينما فقط
بازيگر
خواهي
ماند،
با توجه به
اين كه درس
كارگرداني
خواندي؟
لاكاني:
دغدغه
كارگرداني
ندارم، پس
بنابراين
تا اطلاع
ثانوي،
بازيگر ميمانم.
_
برگرديم به
آخرين گناه؟
از كجا
آغاز و
به كجا ختم
شد؟
لاكاني:
<آخرين
گناه> با يك
فكر آغاز
شد و با
واژههايي
توسط
نويسنده
روي كاغذ
آمد و با
خلاقيت يك
فرد موفق
در مقام
كارگردان
به نام
حسين سهيليزاده،
به تصوير
كشيده شد و
با يك
خاطره خوب
و موفق به
پايان رسيد.
_
خودتان
نسبت به
گناه چه
عقيدهاي
داريد؟
لاكاني:
اعتقاد
خاصي
ندارم،
معتقدم هيچ
گناهكاري،
يك گناهكار
واقعي نيست
و هيچ فرد
بيگناهي،
بيگناه
واقعي نيست...
اما درستش
اين است كه
انسانها
از تاريكي
به نور
برسند، نه
برعكس... اگر
هم كسي
گناهي
انجام داد
بايد در
صدد جبران
آن برآيد.
_
خودتان چه
نوع فردي
هستيد،
گناهكار
يا بيگناه؟
لاكاني:
هيچوقت
احساس گناه
در زندگيام
نكردم، چرا
كه دل كسي
را به درد
نياوردم؛
اطمينان
دارم كه
تمامي خصلتهاي
خوب در من
است، چرا
كه به خدا
ايمان دارم
و توكلم
هميشه بر
اوست.
انسانهايي
كه هميشه
در هر كاري
خداوند را
در نظر ميگيرند،
مطمئن
باشيد كه
از گناه
دوري ميكنند.
_ از
نقشتان در
اين مجموعه
راضي
هستيد؟
لاكاني:
بسيار
عالي، نقشي
كه بسيار
خوب درباره
آن نوشته و
پرداخته و
از همه مهمتر،
خوب به
تصوير
كشيده شد،
نقشي بسيار
پيچيده كه
تمامي
تاريكيهاي
مينا
لاكاني را
به روشنايي
رساند.
_ روزي
چند ساعت
بازيگري را
مقابل
دوربين
سهيلزاده
تجربه
كرديد؟
لاكاني:
گاهي اوقات
به 18 ساعت در
روز هم ميرسيد...
تمام اين
كار، سرشار
از خاطره
بود، چرا
كه تيم
آخرين
گناه، يك
تيم صددرصد
حرفهاي و
البته جوان
بود.
گروهي
يكدست كه
انگيزههاي
سالم
انساني در
آن موج ميزد
و همه به
موفقيت
ديگري ميانديشيدند
و همه براي
بهتر شدن
كار ميكردند
و اين يك
ايدهآل
صددرصد ناب
و شگفتانگيز
بود.
_
بهترين
بازيگر زن
و مرد
ايران؟
لاكاني:
نميتوانم
نام ببرم،
چون كه همهشان
به نوبه
خود در نقشهايشان
خوب ظاهر
ميشوند.
_
بهترين
فيلمي كه
ديدهايد،
چهطور؟
لاكاني:
شايد وقتي
ديگر.
_
بدترين
ساعات
زندگي شما،
چه
زمانهايي
هستند؟
لاكاني:
شايد
بخنديد،
اما ساعات
شلوغي.
_
منفورترين
آدمهاي
دنيا؟
لاكاني:
آنها كه به
شما حسادت
ميكنند،
حتي حاضرند
براي منافع
خود از روي
شما رد
شوند.
_ دوست
داشتنيترين
موجود جهان؟
لاكاني:
بدون اغراق
مادر،
مادرم همه
چيز من است.
_ اهل
مطالعه
هستيد؟
لاكاني:
در تنهايي
و خلوتم،
كتاب
بهترين يار
و ياورم
بوده و است
و خواهد
بود.
_ از چه
چيزي واهمه
داريد؟
لاكاني:
باوركنيد،
از هيچچيز...
هر چه خدا
بخواهد.
_
باارزشترين
چيز دنيا؟
لاكاني:
تنها عشق
كه گاهي
اوقات آدما
قدرش را
نميدانند.
_ چه
خصلت و
ويژگي در
مينا
لاكاني
است كه
در اولين
برخورد به
چشم ميآيد؟
لاكاني:
مهربان و
دوست
داشتني.
_
فوتبال
نگاه ميكنيد؟
لاكاني:
بله، تمام
بازيهاي
تيم ملي را
اگر در
منزل باشم
ميبينم،
همينطور
بازيهاي
استقلال
را، چون من
طرفدار اين
تيم آبيپوش
هستم.
_ از هنر
چه درسي در
زندگي
گرفتهايد؟
لاكاني:
درس عشق را
آموختم...
پگـــاه:
من هـــم
گناهكـــارم
_
بيوگرافي
كاملي از
خودتان
بگوييد؟
پگاه:
در يازدهم
دي ماه سال 1350
در تهران
به دنيا
آمدم. پدرم
كارمند
بازنشسته و
مادرم خانهدار
است. سه
خواهر و دو
برادر
فرزندان
خانواده
پگاه را
تشكيل ميدهند.
كه من
فرزند دوم
خانواده
هستم. هم در
محله شرق
تهران (خيابان
پيروزي) و
هم در محله
غرب تهران (خيابان
جيحون)
زندگي كردم
و در حال
حاضر هم در
غرب تهران
زندگي ميكنم.
_ چه شد
كه بازيگر
شديد و به
اين
حرفه
روي آورديد؟
پگاه:
كاملا
تصادفي
بود؛ در
اوايل دهه
هفتاد به
عنوان
دستيار
تهيه كننده
فعاليت ميكردم،
در آنجا با <مسعود
فروتن>
همكاري
داشتم، در
مجموعهاي
كه براي
شبكه دوم
تهيه ميكرديم،
فروتن به
من گفت:
فيزيك بدنيات
به بازيگري
ميخورد،
بيا مقابل
دوربين و
همان شد كه
در مجموعه <ضلع
ششم> در سال
72 به
بازيگري
روي آوردم
و پس از آن
مدت 13 سال
همچنان
ادامه دارد.
_ يعني
تحصيلات
دانشگاهي
نداشتيد؟
پگاه:
نه. بازيگر
شدن من
تصادفي
بود، اما
پس از آن
ديگر با
علاقه
وافري اين
حرفه را
ادامه دادم.
_ پس از
سال 72 در چه
فيلمها و
سريالهايي
بازي كرديد؟
پگاه:
از كارهاي
مهم در
تلويزيون
ميتوان
به شنهاي
كنار
رودخانه،
به سوي
زندگي،
تفنگ سرپر،
شبي از شبها
و با من
بمان،
اشاره كرد.
در
عرصه سينما
هم در فيلمهاي
اين زن حرف
نميزند،
چند تار
مو، منو
ببخش،
شبانه،
پرونده
هاوانا،
صحنه جرم،
ورود ممنوع
و مواجهه،
كه اين چند
تاي آخري
هنوز پخش
نشده است.
_
حميدرضا
پگاه براي
پگاه شدن
چه
هزينــــههايي
را
پرداخــــت
كرد و
آيــــا از
زندگيات
راضي هستي؟
پگاه:
نه من،
بلكه تمامي
هنرپيشهها
وقت و
انرژي خود
را صرف ميكنند،
حال گاهي
بيشتر و
گاهي كمتر،
از زندگيام
بايد خدا
راضي باشد،
ما چه كارهايم.
_ بـــه
نظر
خـــودت با
كـــدام يك
از
كارهايت
چهره شدي؟
پگاه:
كار <حميد
لبخنده> با
نام <با من
بمان> و
همچنين <تفنگ
سرپر>، فكر
كنم اين دو
كار در
چهره شدن
من بيشتر
نقش داشت.
_ به نظر
شما مجموعههاي
تلويزيوني
در چند
سال اخير
رشد داشته
است؟
پگاه:
هر چيزي
خوبش، خوب
است؛ اين
كه انتظار
داشته
باشيم،
تمام
كارهاي
توليدي فوقالعاده
باشد،
انتظار
بيهودهاي
است. از
طرفي تعداد
شبكهها
زياد است و
خوراك،
شبكهها كمتر
ميشود يا
به عبارتي
بهتر دست
زياد است،
سوژه شبيه
هم ميشود،
در ايامي
چون محرم،
رمضان و
نوروز
مجموعههاي
مناسبتي
بايد در
مدت كوتاهي
به پخش
برسد؛ همين
امر باعث
ميشود كه
كارها سرعت
بيشتري به
خود بگيرد،
اما از
طرفي شايد
سرعت در
كار، باعث
شود كيفيت،
افت كند.
_ به طور
معمول نقشهايتان
مثبت
است،
نه منفي؟
پگاه:
به نظر من
نقش آنچنان
مهم نيست،
مهم اين
است كه
انتخابت
درست باشد.
_ راستي
صدايتان
خيلي
زيباست،
به كار
مجريگري
روي ميآوريد.
پگاه:
نظر لطفتان
است، خيليها
به من ميگويند،
حتي
پيشنهادهايي
هم براي
اجرا به
عنوان مجري
داشتم، اما
انتخاب
نكردم؛ از
طرفي اين
فرهنگ در
ايران جا
نيفتاده،
اگر
بازيگري به
مجريگري رو
بياورد ميگويند،
كه پيشنهاد
براي فيلم
نداشته است.
_ راستي
نگفتي چه
طور وارد
حيطه
هنر
شدي، البته
پيش از
بازيگري؟
پگاه:
در يك شركت
تبليغاتي
كار ميكردم،
در آنجا به
عنوان
دستيار
تهيهكننده
وارد اين
حيطه شدم و
سپس رو به
بازيگري
آوردم.
_ و سپس
بازيگري؟
پگاه:
از آنجا كه
تحصيلات
آكادميك
نداشتم،
سعي كردم
پس از
بازيگر
شدن، هر
طور كه شده
به معلومات
خود اضافه
كنم؛ تمامي
كتابهايي
كه در مورد
سينما به
چاپ رسيده
را ميخواندم،
فيلمهاي
زيادي را
ديدم، از
طرفي به
كلاسهاي
فن بيان
فهيمه
راستكار
رفتم،
همچنين
مدتي در
كلاسهاي <گلاب
آدينه> هم
شركت جستم
و از اين
طريق بيشتر
به معلومات
و تجربيات
خود اضافه
كردم.
_ از
آخرين گناه
بگو؟
پگاه:
فيلمنامه
ده قسمت
حاضر بود
كه تصويربرداري
آغاز شد.
تصويربرداري
از 15 تير
كليد خورد
و تا بيست
مهر در
لوكيشنهاي
مختلفي
ادامه يافت.
_ شما
گناه را به
چه تعبير
ميكنيد؟
پگاه:
كاري كه
خلاف عرف
جامعه
باشد، به
آن گناه ميگويند،
به خصوص
اين كه
بخواهي <حقالناس>
را از بين
ببري،
خداوند از
حق بندهاش
نميگذرد.
_ خودت،
آدم
گناهكاري
هستي؟
پگاه:
به طورحتم
من هم
گناهكارم.
_ با
بازي در
اين مجموعه
به خودتتان
گفتيد
كه ديگر
گناه نكنيد.
پگاه:
ما هر روز
به خودمان
ميگوييم
كه ديگر
گناه نكنيم.
_ اما ميشود
يا نه؟
پگاه:
آن ديگر به
خود فرد
بستگي دارد.
_ از
لحظات سخت <آخرين
گناه>
بگو؟
پگاه:
اغراق
نباشد، در
اين كار
مقابل
دوربين در
هر فيلم و
مجموعهاي
ظاهر شوي،
سخت است.
آخرين گناه
هم از اين
حيث مستثني
نبود.
_ به
استانداردهاي
لازم در
بازيگري
رسيدهايد؟
پگاه:
نه، اما
سعي ميكنم؛
ضمن اين كه
بينندگان
در مورد
اثرهايم
بايد نظر
بدهند.
_
حميـــــدرضـــــا
پگــــاه
از آن
دســـــــت
هنرمنداني
ميباشد
كه از
حاشيه
بيزار است
و با
اين كه سالها
در بازيگري
است، حاشيه
از او
ديده نشد،
چهطور
آدمي هستي؟
پگاه:
همين حاشيهها
باعث ميشود
ناخواسته،
انسان به
ماجراهايي
كشيده شود
كه او را از
هدف اصلي
خود دور ميكند
و اين يكي
از بزرگترين
دشمنان
انسان است.
از طرفي
بايد
پاسخگوي
سئوالاتي
باشي كه
هيچ علاقهاي
به آن
نداري...
_ چرا آنقدر
شخصيت
آرامي داري؟
پگاه:
شايد به
نوع تربيت
من بستگي
داشته... من
اصولا از
جار و
جنجال
بيزارم و
سعي ميكنم
از آن دوري
كنم، آرامش
را به همه
چيز ترجيح
ميدهم.
_ بحث را
عوض كنيم،
دوستان
سابـــقت
را مــــيبينــــي،
بـــه
خصــــوص
همكلاسيهايت
را؟
پگاه:
بله، با
تعدادي از
آنان هنوز
ارتباط
دارم.
_ بچه
بودي، مثل
خيلي از
بچهها
به
فوتبال
علاقه
داشتي؟
پگاه:
بله خيلي،
هميشه
شلوارهايم
پاره بود،
عشق به
فوتبال در
وجودم هست،
هنوز هم
فوتبال را
دنبال ميكنم.
بچه كه
بودم دوست
داشتم
فوتباليست
شوم.
_ در سطح
باشگاهي چهطور؟
پگاه:
در
نونهالان
راهآهن،
در
نوجوانان
پاس و در
جوانان
پرسپوليس
به عنوان
دروازهبان...
_
طرفدار
كدام
بازيكن
بودي؟
پگاه:
حميد
درخشان،
الگوي من
در فوتبال
بود.
_ كدام
بازي ملي
در خاطرهات
مانده
است؟
پگاه:
ايران -
استراليا و
ايران -
آمريكا هيچگاه
از ذهن
ايرانيان
خارج نميشود،
اما جامجهاني
1978 را كاملا
به ياد
دارم، به
خصوص ديدار
فينال
آرژانتين و
هلند كه
آرژانتين
قهرمان شد،
شايد به
همين خاطر
طرفدار تيم
آرژانتين
هستم.
_ چه
آرزويي
براي
سينماي
ايران
داري؟
پگاه:
اميدوارم
همه تلاش
كنند، تا
سينماي
ايران را
به روزهاي
اوج
برسانيم...
_ به نظر
شما سينماي
ايران به
استانداردهاي
لازم رسيده
است؟
پگاه:
به اين
پرسش بدون
فكر نميتوان
پاسخ داد،
اگر درحد
خودمان و
نسبت به
گذشته
سينماي
ايران
بخواهيم آن
را مقايسه
كنيم، بايد
بگويم بله،
سينماي
ايران به
پيشرفت
قابل
ملاحظهاي
دست يافته
است؛ گر چه
در عرصه
مديريتي،
همچنان با
مشكلات
مواجه
هستيم. در
برنامهريزي
براي امور
فرهنگي
همچنان
مشكل داريم.
اگر برنامهريزي
در امر
مديريتي
مناسب
باشد، ميتوانيم
به راحتي
به تمام
خواستههايمان
برسيم...
_ به نظر
شما سينماي
ايران از
مسير
اصلي
خود منحرف
نشده است؟
پگاه:
نميشود
در مورد
اين مبحث
كلي صحبت
كرد.
_ كار
بعدي؟
پگاه:
هنوز تصميم
نگرفتم.
_ دوست
داري بيشتر
در سينما
فعاليت
كني يا
تلويزيون؟
پگاه:
تفاوتي نميكند،
مهم اين
است كه دو
طرف انتخاب
صحيحي از
يكديگر
داشته
باشند،
براي مثال
اگر يك
كارگردان
سينمايي از
من دعوت ميكند،
انتخاب او
صحيح باشد
و هم من، پس
از اين كه
موقعيت را
ديدم،
انتخاب
درستي براي
بازي داشته
باشم.
سريال اخرين گناه
|
||