يکي ديگر
از دلخوشي
هاي
دانشجويي
،
دانشگاهي
است که فرد
در آن
تحصيل مي
کند. ابتدا
نوع
دانشگاه
يعني
سراسري ،
آزاد،
روزانه ،
شبانه ،
پيام نور،
غير
انتفاعي و...
محل
مناقشه
قرار مي
گيرد.
دانشجويان
دولتي
همواره
خود را
شايسته تر
از ديگران
مي دانند و
در اين
ميان
دانشجويان
روزانه
نسبت به
شبانه ها
احساس
برتري مي
کنند، پس
از اين
نوبت به
دانشگاه و
شهر محل
تحصيل مي
رسد.
دانشجويان
مستقر در
تهران خود
را بالاتر
از
دانشجويان
مثلا
علامه
طباطبايي
مي دانند،
همچنين
رشته
تحصيلي به
عنوان يکي
از
مهمترين
عوامل
رقابت
بويژه در
ترم اول
تبديل مي
شود، به
فرض
دانشجويان
پزشکي يک
سر و گردن
خود را
بالاتر از
بقيه مي
بينند يا
مثلا در
علوم
انساني
دانشجويان
حقوق چنين
حسي دارند.
در شب
نشيني هاي
خوابگاه ،
بازار
رقابت هاي
رشته اي
داغ است و
هر کس
امتيازات
و برتري
هاي رشته
خود را به
رخ ديگران
مي کشد،
دامنه اين
کشمکش ها
گاهي تا
تيپ و
قيافه
استادها و
همکلاسي
ها و شکل
دانشکده و
مسائل
ديگر نيز
کشيده مي
شود.
دلخوشي
هايي که
بويژه پس
از فارغ
التحصيلي
و در فراز
و نشيب
کاريابي
به بهانه
طنز و
پوزخند
خود
دانشجو
تبديل مي
شود و اين
که به واقع
دلشان به
چه
چيزهايي
خوش بود.
وقتي در
جامعه اي
همواره
اين ظواهر
و
روبناها،
معيار و
ملاک
قضاوت
قرار مي
گيرد
دلخوشي
هاي
دانشجويان
اين قشر
نخبه و
ممتاز نيز
از اين
ظواهر
فراتر نمي
رود.
دل
خوش ،سيري
چند؟
جالب است
به جاي
اين که
مطالعه و
تحقيق
بيشتر
معيار
ارزشيابي
قرار
گيرد، شب
امتحاني
بودن و يک
شبه درس
را پاس
کردن
ارزشمند
مي شود.
آنهايي
که تجربه
دانشگاه
و
خوابگاه
را پشت سر
گذاشته
اند، مي
دانند که
پس از
گذراندن 2
تا 3 ترم
دانشجو
به قول
سهراب
سپهري
همواره
مي پرسد
دل خوش
سيري چند؟
زماني
همه ذوق و
شوقها و
احساس
شيرين
دانشجو
بودن رو
به زوال
مي گذارد
و واقعيت
هاي تلخ
تحصيل و
شغل و
آينده از
پشت پرده
هاي غفلت
خارج مي
شود،
ديگر آن
بهانه
هاي ساده
خوشبختي
حتي لحظه
اي مايه
دلخوشي
دلي قرار
نمي گيرد.
ناگفته
نماند
دلتنگي
هاي
دانشجويي
هم کم
نيست.
دوري از
شهر و
ديار و
خانواده
و دشواري
هاي
زندگي
جديد،
بهانه
هاي
هميشگي
براي
دلتنگي
هاي
دانشجويان
است
بويژه
دختران
که
هرازچندگاهي
چشمانشان
قرمز مي
شود و
دلهاي
نازکشان
به درد مي
آيد،
غروب هاي
جمعه و
روزهاي
تعطيل در
خوابگاه
دلگيرتر
از جاهاي
ديگر است.
سختي هاي
زندگي در
خوابگاه
از يک طرف
و دوري از
خانواده
از سوي
ديگر
بهانه
اين همه
دلتنگي
است.
بيماري و
مريضي در
غربت و بي
پولي
دوره
دانشجويي
نيز
همواره
بر ساحت
تراژديک
اين
دوران
حاکم است.
اتفاقات
تلخ
اما
زندگي در
خوابگاه
دشواري
هاي
همزيستي
را نيز به
دنبال
دارد.
درگيري و
دعوا و
کشمکش
هاي هم
اتاقي ها
يکي از
اتفاقات
تلخ
دانشجويي
است. آثار
سوئ اين
حوادث
گاهي تا
سالهاي
سال بر
زندگي
دانشجو
سايه مي
اندازد و
همواره
او را
آزار مي
دهد و اما
يکي از
دلتنگي
هاي
قدرتمند
و
اثرگذار
در اين
دوران
قصه عشق و
عاشقي
دانشجويان
است.
شرايط
سني و
صنفي به
اين بحث
دامن مي
زند و کم
تجربگي و
جوان
بودن بر
قصه
پرغصه
عاشقي در
دوران
دانشجويي
مي
افزايد.
اين
دلخوشي
ها و
دلتنگي
ها و
اثرپذيري
عاشقانه
گاهي آن
چنان
عظيم و
قدرتمند
است که
سرنوشت
علمي و
عملي و
زندگي
اجتماعي
و فردي
افراد را
تحت
الشعاع
خود قرار
مي دهد،
چه بسا
دانشجوياني
که به
دليل
شکست در
اين
واقعه ،
ترک
تحصيل
کرده اند
و چه بسا
افراد
ديگري که
به اين
بهانه ،
قله هاي
ترقي
علمي را
طي نموده
اند. به هر
حال
دوران
دانشجويي
تجربه
کوتاهي
از همه
زندگي
است و با
همه تلخي
ها و خوشي
هايش يکي
از
بهترين
دوران
عمر آدمي
است.
دلخوشي
ها و
دلتنگي
هايي که
در فضاي
غيررسمي
دانشگاه
، آنچه که
زيست
دانشجويي
ناميده
مي شود
تبلور
دارد و در
طول
زندگي
همچون يک
مانيفست
خاطرات
بر جهان
آدمي
حاکم است.
دلخوشي
ها و
دلتنگي
هايي که
هميشه
دوستشان
داريم.