اصفهونيه
و رشتيه و
تركه با
هم يكجا
كار
ميكردن.
يك روز
ساعت
ناهار,
اصفهونيه
ظرف
غذاشو
باز
ميكنه،
ميبينه
قورمهسبزيه,
ميگه:
اااي
بازم
قرمه
سبزيِس!
اگه فردا
باز
قورمهسبزي
باشه، من
خودمو از
اين برج
پرت
ميكنم
پايين!
بعد
رشتيه
ظرف
غذاشو
باز
ميكنه،
ميبينه
كله ماهي
داره ..
اونم
شاكي
ميشه،
ميگه:
ااووو!
اگه
فردام
همين
باشه منم
خودمو
پرت
ميكنم
پايين!
آخري
تركه ظرف
غذا رو
باز
ميكنه،
كوفته
داره..
حالش به
هم
ميخوره،
ميگه:
ايلده
اگه منم
اين ظرفو
فردا باز
كنم
ببينم
كوفتهس..
خودمو
پرت
ميكنم
پايين!
خلاصه
فردا سه
نفري
ميان سر
كار و در
غذاها رو
باز
ميكنند و
از قضا هر
سه تا
تكراري
بوده،
اينها هم
خودشون
رو پرت
ميكنند
پايين!
باري،
پليس
مياد
واسه
تحقيقات
و بازجوه
خِـرِ
زناشون
رو
ميگيره
كه نقصير
شماهاست!
زن
اصفهونيه
ميگه:
جناب
سروان من
نميدونستم,
تو خونه
هم هروقت
قورمهسبزي
درست
ميكردم
ميخورد
غر نميزد!
زن رشتيه
ميگه:
اووو! تو
رشت همه
كله ماهي
ميخورن،
من روحمم
خبر
نداشت
اين دوست
نداره. زن
تركه
ميگه:
جناب
سروان به
ولله من
يه هفته
بود خونة
مادرم
بودم, اين
خودش
واسه
خودش غذا
درست
ميكرد!!!
|