۱۵ پدر فراموش نشدنی سینمای هالیوود!! (+عکس)
او در بیشتر این فیلمهای طنز حضور داشته و همین نقش او را در حد ستارههای سوپراستار معروف کرد. نقش جذاب او در فیلم و رفتارهای جالب او در ارتباط با پسرش…
در این مطلب قصد داریم به منظور تجلیل از مقام پدران، پدران سینمایی که نقشی به یادماندنی در فیلمها داشته اند را معرفی کنیم. اینها پدرانی بودند که خاطره شان از ذهنمان پاک نمیشوند!
تماشای «رادنی دانگرفیلد» نه در نقش یک کمدین یا یک آدم ساده پر سر وصدا، بلکه در نقش متجاوز کودک، و مرد مستی که همسرش را کتک میزد، بین تمام نقشهایش، نقشی فراموش نشدنی محسوب میشد. شاید نتوانیم او را «پدر سال» بمانیم. اما او برای همیشه در ذهن من ماندگار خواهد شد.
«آتیکوس فینچ» به خاطر آنچه که فکر میکند درست است ایستادگی میکند و از اینکه فرزندانش این را ببینند هراسی به دل راه نمیدهد. اهمیتی ندارد که این موضوع در آن زمان چطور از نظر اجتماعی مورد قبول نبوده، من فکر میکنم که اکثر پدارن ما میتوانند از شخصیت «گرگوری پک» در این فیلم درس بگیرند.
«الراند» برای اینکه دخترش بتواند با مردی که دوست دارد ازدواج کرده به او دروغ میگوید؛ البته او با این کار دخترش را از دست میدهد چرا که باید او را ترک کند. مطمئنا این کار احمقانه است، اما او یا باید دخترش را پیش خود و با ناراحتی نگه میداشت یا دروغ بزرگی بهش میگفت. همه ما میدانیم که ترک کردن پدر برای دختران هم خیلی سخت است.
این مرد عصبانی است! عصبانی در مقابل هنری فندا! عصبانی در مقابل جک کلاگمان! حتی او یکبار نزدیک بود از دست پسری که صدای بچه خوک در میآورد دیوانه شود! اما در واقع او میفهمد که به خاطر عدم موفقیت در وظایف پدری دیوانه شده است. او یک نفر را هم به مسند ریاست میفرستد تا عصبانیتش را معالجه کند.
«لستر بورنهام» به همه ما درسی ارزشمند میدهد. دقیق تر نگاه کنید. شما احساس ناراحتی و نارضایتی میکنید و آماده اید که همسرتان را ترک کنید؟ دقیق تر نگاه کنید. به زندگی جهنمی خود فکر کنید و شما فقط میخواهید در هر صورتی به آن پایان دهید؟ دقیق تر نگاه کنید. زندگی حقیقتا چیزهای زیبایی هم دارد که ما فقط باید وقت بگذاریم و آنها را نظاره کنیم.
آقای شگفت انگیز یک قهرمان است، اما با ناراحتی خودش را تنها حس میکند با معدود آدمهای پیر که روزهای شکوه و افتخار گذشته او را یادشان میآید. روزهای افتخاری که او نمیتواند به احیا کردن آن روزها فکر نکند. و بالاخره او متوجه میشود که چه چیز در زندگی اش مهم است، بله آن چیز خانواده اش است. سرانجام او دوباره تبدیل به قهرمانی واقعی میشود، البته همراه با دیگر اعضای خانواده اش.
«جک تارنس» در هتل دور افتاده ای به سمت جنون و دیوانگی میرود. او پسری با نیروهای خاص دارد که هم پسر و هم همسر ناراحتش را به خطر انداخته و قتل عامی خونین راه میاندازد. این فیلم کابوسهای جدی یک بچه را به یادآوری میکند. بله و البته خوشبختانه مادر و بچه نجات پیدا کردند.
چهره «رابرت دووال» به طور حیرت انگیزی در نقش آدم پست فطرت بی دینی است که من بهتر از هرکس دیگری میتوانم در ذهنم مجسم کنم. در ۴ یا ۵ دقیقه فیلم من میتوانستم کاملا سوءاستفاده وحشتناک از کارل بیچاره را در رویاهایم ببینم.
یک مرد دوست داشتنی و مهربان اما فوق العاده ساده. با دستگاه کنترل گشتش در سرعت ۳۵ مایل بر ثانیه. او وقتی آماده روبرویی با موقعیتی جدید و دلهره آور یعنی کالج میشود، به نحو احسن شجاعت و دلیری اش را به لوئیز تزریق میکند. او حتی همه تلاشش را برای کمک کردن به گیلبرت بیچاره میکند؛ کسی که شاید در فیلم ذکر نشده باشد، اما میفهمیم که پدرش را خیلی زود و در سن کم از دست داده است.
موفاسا مسئولیتهای خیلی زیادی داشت. او وظیفه نگهداری و رهبری گله شیران، دور نگه داشتن کفتارها، و نگه داشتن تمام حیوانات جنگل در یک مسیر را بر عهده داشت. بله با این حساب او همچنان برای بازی کردن با بچه اش وقت داشت. حتی زمان مرگ، او بازگشت تا توصیه ای بکند. کیتی دوست داشتنی.
جورج نمونه و الگو است. آرزوهای بزرگی که که به فنا میروند، چراکه اگر آرزوهایش را تعقیب کند خانواده اش به سختی خواهد افتاد. پس او ازدواج میکند، بچه دار شده و صاحب خانه و زندگی میشود. بله این مرد میتواند بگوید که زن و بچه دست و پای او را بسته است. در حقیقت، جورج حتی آرامش و خونسردی اش را نیز از دست میدهد و تقریبا شروع میکند به خراب کردن ذات و جوهره اش و داد و فریاد کردن. او با زمانهایی روبرو میشود که گویی در حبس است و به هرحال تحت فشار استرسهای زیاد قرار دارد. در پایان فیلم برای اینکه دوستان و خانواده اش را داشته باشد، یاد میگیرد چگونه دیگران را بخشیده و به آرامش برسد.
«دون» مورد اصابت گلوله قرار گرفت، زیرا دغدغههای او در مورد مواد او را تبدیل به دشمن خطرناکی کرده بود. او به سختی نجات پیدا کرده و کارهایش را به پسرش واگذار کرده و وظیفه حمایت کردن از خانواده را برعهده گرفت. وظیفه ای که پسرش مایکل آن را نمیخواست.
او در بیشتر این فیلمهای طنز حضور داشته و همین نقش او را در حد ستارههای سوپر استار معروف کرد. نقش جذاب او در فیلم و رفتارهای جالب او در ارتباط با پسرش از او پدری فراموش نشدنی ساخت و این شخصیت به ما نشان داد که چقدر ساده ایم، زیرا پدرانمان همیشه و در هر شرایطی ما را دوست دارند.
قطعا این مورد به یادماندنی ترین پدر سینمایی تمام دورانهاست. لوک، من پدرتم! او در پایان هم ترتیبی میدهد که عشق خود به پسرش را نشان دهد.