یک اکشن رمانتیک رایانهای!
در باره فیلم شوالیه و روز با حضور تام کروز و کامرون دیاز
شوالیه و روز اثر جیمز منگولد، آنقدر جذابیت بواسطه حضور ستارگانش داشت که بتواند فیلمیموفق به لحاظ گیشه از کار دربیاید.
فیلمیکه با بودجه ای معادل ۱۲۰ میلیون دلار ساخته و از اواخر ژوئن به اکران در آمده بود؛ در نهایت به فروش ۲۳۰ میلیون دلاری دست پیدا کرد. در این میان اگرچه خوش ساختی فیلم و بازی خوب تام کروز و کامرون دیاز مورد توجه منتقدان قرار گرفته بود، برخی از آنها نیز از گسترش بیش از حد صحنههای دیجیتالی و رایانهای در فیلمهای اکشن ابراز نگرانی کردند.
تا حدی که راجر ایبرت منتقد و مورخ سینما، این گونه فیلم ها و این روش فیلمسازی را حذف سینما از انسان ها نامید. آنچه در پی میاید نقد راجر ایبرت در باره اکشن رمانتیک شوالیه و روز است:
واقعیت این است که اگر چه “شوالیه و روز” به عنوان یک کمدی اکشن رمانتیک در سبک فیلمهایی مانند “معما” (به کارگردانی استنلی دانن) و یا Romancing the stone” ” (رابرت زمه کیس) اکران شده ، اما با استفاده کمتر و محدودتر از صحنه های اکشن خشن میتوانست موفقیت بیشتری کسب کند.
در این فیلم همانند دیگر فیلمهای اکران شده در فصل تابستان، برای جذب مخاطب از صحنه های بازسازی شده رایانه ای (CGI) بوفور استفاده شده ولی من بشخصه ترجیح میدهم بجای دیدن هنرپیشگان در لابلای صحنه ها و نماهای پر از جلوه های رایانه ای و انیمیشنی، آنها در صحنههای اکشن واقعی بازی کنند.
در باره فیلم شوالیه و روز با حضور تام کروز و کامرون دیاز
شوالیه و روز اثر جیمز منگولد، آنقدر جذابیت بواسطه حضور ستارگانش داشت که بتواند فیلمیموفق به لحاظ گیشه از کار دربیاید.
فیلمیکه با بودجه ای معادل ۱۲۰ میلیون دلار ساخته و از اواخر ژوئن به اکران در آمده بود؛ در نهایت به فروش ۲۳۰ میلیون دلاری دست پیدا کرد. در این میان اگرچه خوش ساختی فیلم و بازی خوب تام کروز و کامرون دیاز مورد توجه منتقدان قرار گرفته بود، برخی از آنها نیز از گسترش بیش از حد صحنههای دیجیتالی و رایانهای در فیلمهای اکشن ابراز نگرانی کردند.
تا حدی که راجر ایبرت منتقد و مورخ سینما، این گونه فیلم ها و این روش فیلمسازی را حذف سینما از انسان ها نامید. آنچه در پی میاید نقد راجر ایبرت در باره اکشن رمانتیک شوالیه و روز است:
واقعیت این است که اگر چه “شوالیه و روز” به عنوان یک کمدی اکشن رمانتیک در سبک فیلمهایی مانند “معما” (به کارگردانی استنلی دانن) و یا Romancing the stone” ” (رابرت زمه کیس) اکران شده ، اما با استفاده کمتر و محدودتر از صحنه های اکشن خشن میتوانست موفقیت بیشتری کسب کند.
در این فیلم همانند دیگر فیلمهای اکران شده در فصل تابستان، برای جذب مخاطب از صحنه های بازسازی شده رایانه ای (CGI) بوفور استفاده شده ولی من بشخصه ترجیح میدهم بجای دیدن هنرپیشگان در لابلای صحنه ها و نماهای پر از جلوه های رایانه ای و انیمیشنی، آنها در صحنههای اکشن واقعی بازی کنند.
با دیدن اینگونه فیلمها سئوالات جالبی به ذهن انسان خطور میکند: مانند اینکه آیا تنها راه جذب مخاطبان سینما خصوصاً در این فصل، تحت تاثیر قرار دادن آنها با نماهای سرسام آور و پر سر و صدایی است که برآمده از جلوه های ویژه رایانه ای هستند یا آنکه میتوان از طریق دیگری هم به جلب مخاطب پرداخت ؟ آیا ممکن نیست با تمرکز بر روی قدرت تفکر مخاطب و همه آن چیزهایی که به واسطه روحی او را دستخوش تغییر میکنند ، به جذب آنها پرداخت ؟ آیا لازم است برای ساخت یک فیلم کمدی رمانتیک از این همه اسلحه استفاده کرد؟ و بالاخره حضور ستارگانی نظیر کروز و دیاز و همینطور کارگردانی مانند منگولد با کارنامه ای پربار برای موفقیت فیلم کفایت نمیکند؟
“شوالیه و روز” فیلمی سرگرم کننده است اما میتوانست بسیار بهتر ساخته شود. این تریلر اکشن کمدی را جیمز منگولد کارگردانی کرده که دو فیلم اخیرش “راه رفتن روی خط” و “سه و ده دقیقه به یوما” بوده است. او پیشتر در ژانر های دیگر نیز جولان داده. به گمانم فیلم بر اساس سناریویی از پاتریک اونیل ساخته شده، فیلمنامه ای که بیشتر به سبک و سیاق کمدی رمانتیکهای کری گرانتی نوشته شده و سپس برای ساخت فیلم تصمیم گرفتند به کمک جلوه های ویژه مثلا به ارزش و جذابیت آن اضافه کنند. آنونسهای فیلم هم به سبب تمرکز بیش از حد بر نماهای اکشن، بیشتر از هر چیز به آنونسهای آثار “مایکل بی” شبیه اند، آثاری مانند “تغییر شکل دهندگان” که مملو از صحنههای اکشن عجیب و غریب است.
دیاز و کروز اینقدر خوب و پخته نقش خود را بازی میکنند که با وجود آن همه هیاهوهای پیرامونشان تحت الشعاع قرار نگیرند. آنها بازی در این فیلم را پذیرفته اند چرا که میدانند موقعیتهای چرند و بی معنی که در آن گیر کرده اند فقط برای لذت بردن است. در جایی خواندم که دیگر صرف حضور ستارگان در یک فیلم نمیتواند تضمینی برای موفقیت تجاری آن باشد و مخاطبین برای مفهوم و محتوای فیلم، نام شرکت تولید کننده و از این قبیل است که حاضر به پرداخت هزینه میشوند. اگر به این منوال باشد، که البته من شک دارم، پس به همین علت است که فیلمها جذابیت خود را در خلق و شکل گیری شخصیت ها از دست داده اند و کارگردانان از چهره های ستارگان فقط بصورت نماهایی در صحنه های بازسازی شده رایانه ای استفاده میکنند و اصولاً پذیرش چنین موضوعی به معنای پذیرش پیروزی تکنولوژی بر بشر و پذیرش یک سینمای انسان زدایی شده است.
در داستان فیلم از مک گافین هیچکاکی و عنصر تعلیق به عنوان بهانه ای برای خلق هیجان استفاده پر زرق و برقی شده است. “روی میلر” (با بازی تام کروز) چیز مهمی به مراه دارد که همه شخصیتهای فیلم بدنبال آن هستند. میتوانم لو بدهم که آن چیست ولی چه فرقی میکند؟ ندانستن این موضوع میتواند باعث تداوم ماجراهای داستان و جذابیت آن شود. . فیلم با برخورد اتفاقی “روی” و “جون” (با بازی کامرون دیاز) در فرودگاه آغاز میشود و بخش عاشقانه و کمدی فیلم درست از همین جا شکل میگیرد. آنها مدام سر راه هم سبز میشوند تا جاییکه در نهایت از یک خط هوایی و یک هواپیما سر در میآورند که بجز تعدادی محدود، مسافر دیگری ندارد. “جون” به دستشویی هواپیما میرود و در این فاصله “روی” دخل همه آدمهای بد را میآورد و حتی دو خلبان هواپیما را میکشد! سپس مسافران مرده را سر جای خود مینشاند. دیاز بدون اینکه حتی صدای شلیک گلوله را شنیده باشد، از دستشویی بیرون میآید . سپس “روی” هواپیما را در یک مزرعه مینشاند و “جون” را مجبور میکند در ادامهی ماجرای فرار از دست ماموران FBI او را همراهی کند.
در اینجا باز هم سئوالاتی مطرح میشود: آیا هیچ راه دیگری برای ایجاد تعلیق نبود بجز اینکه شخصیت اصلی کنترل هواپیمای از قبل برنامه ریزی شده را در دست بگیرد؟ ماموران FBI از کجا میدانستند هواپیمایی سقوط کرده و این اتفاق کجا افتاده؟ دنبال کردن همه این سرنخها را که فقط برای پیشبرد داستان نمایش داده میشوند دیوانه کننده است. واقعاً قصد گله و شکایت ندارم. هم کارگردان و هم شخصیتهای فیلم میدانند که این صحنه ها غیر معقول و باورنکردنی هستند. شخصیتهای داستان در سراسر کره زمین به تعقیب و گریز یکدیگر میپردازند و به این طرف و آن طرف پرتاب میشوند. لوکیشن فیلم ماساچوست، کالیفرنیا و یک دوجین جای دیگر است ولی آیا واقعاً فیلم در تمام این مکانها فیلمبرداری شده است؟
در این فیلم واقع گرایی اصلا رعایت نشده است. کروز و دیاز تمام مدت با شوخی ها و مسخره بازیهای بی وقفه دیده میشوند و در حالیکه نیمیاز لحظات با خطرات جدی دست و پنجه نرم میکنند، هرگز به طور جدی درباره موقعیت خود صحبت نمیکنند. هر لحظه هزاران گلوله از بیخ گوشششان عبور میکند، بدون اینکه کوچکترین آسیبی ببینند.
کامرون دیاز در نقش یک دختر مطیع همه جا بدنبال “روی” است و به هر چیزی که او میگوید اعتقاد دارد. اما چرا باید همه جا همراه او باشد؟ سرنخ همه ماجراها در دست “روی” است ، پس “جون” میتواند شاهد او باشد ولی به نظر من، چون ژانر فیلم کمدی اکشن رمانتیک است و کروز و دیاز ستاره های آن هستند، پس باید همراه هم باشند.
در هر صورت، این فیلم را پذیرفتم و در جاهایی حتی آن را تحسین میکنم، اما اساساً انتظارم این نبود. شاید اگر از دیالوگهای کری گرانتی بیشتری در آن استفاده میشد فیلم بهتری از آب در میآمد. برخلاف بقیه، من معتقدم که باید بر شخصیت ستارگان فیلم تاکید بیشتری میشد زیرا آنها نقش بسیار مهمیدر ساختار فیلم ایفا میکنند.