یادداشت ویژه:خداداد چکیده نسل طلایی
آنها نسل طلایی فوتبال ایران بودند. فقط کافیست اسم تیمهایی که در آن بازی کردهاند را لیست کنیم. کلن،بایرن مونیخ،بوخوم،هامبورگ،هرتا برلین،فرانکفورت و البته نشستن روی سکوهای بایر لورکوزن. نسل قبلترشان از باشگاههای عربی فراتر نرفت و فخر نسل بعدی در اوساسونا خلاصه میشود.
علی پروین در مصاحبهی اخیرش گفته اگر در زمانی دیگر فوتبال بازی میکرد، خیلی راحت به بهترین تیمهای اروپایی میرفت. این ادعا را دربارهی خیلیهای دیگر میشود تکرار کرد. ناصر حجازی، حسن روشن، پرویز قلیچخانی و نسل بعدی و بازیکنانی نظیر ناصر محمدخانی،چنگیز،شاهرخ بیانی، حمید علیدوستی و دیگران. نسلهای قبل از نسل طلایی، مغلوب شرایط شدند و نتوانستند با بازی در لیگهای مطرح اروپایی طلایی بشوند.
چند سال پیش سردبیر یکی از روزنامههای ورزشی میگفت اعتقاد دارد از درون نسل طلایی مربیان بزرگتری از نسل قبل بیرون میآید. و استدلالش حضور این جمع در لیگهای اروپایی و بودن در شرایط حرفهای و کار با مربیان بزرگ بود. نسل طلایی شاید به خاطر طلایی بودنش، به خاطر فخر بیانکار بازی در لیگهای اروپایی، همیشه طلبکار بوده. با اینکه بیشتر از تمام نسلها از فوتبال سود برده، اما هنوز و همچنان طلبکار است.
آنقدر که نسل طلایی در ظاهر لااقل برای فوتبال دل میسوزانند و گاها به زور میخواهند به این فوتبال کمک کنند، نسلهای قبل سودا و هوای فوتبال را ندارند. تیترها یک و جنجالی روزنامهها و سایتها را مرور کنید.
آنها نسل طلایی فوتبال ایران بودند. فقط کافیست اسم تیمهایی که در آن بازی کردهاند را لیست کنیم. کلن،بایرن مونیخ،بوخوم،هامبورگ،هرتا برلین،فرانکفورت و البته نشستن روی سکوهای بایر لورکوزن. نسل قبلترشان از باشگاههای عربی فراتر نرفت و فخر نسل بعدی در اوساسونا خلاصه میشود.
علی پروین در مصاحبهی اخیرش گفته اگر در زمانی دیگر فوتبال بازی میکرد، خیلی راحت به بهترین تیمهای اروپایی میرفت. این ادعا را دربارهی خیلیهای دیگر میشود تکرار کرد. ناصر حجازی، حسن روشن، پرویز قلیچخانی و نسل بعدی و بازیکنانی نظیر ناصر محمدخانی،چنگیز،شاهرخ بیانی، حمید علیدوستی و دیگران. نسلهای قبل از نسل طلایی، مغلوب شرایط شدند و نتوانستند با بازی در لیگهای مطرح اروپایی طلایی بشوند.
چند سال پیش سردبیر یکی از روزنامههای ورزشی میگفت اعتقاد دارد از درون نسل طلایی مربیان بزرگتری از نسل قبل بیرون میآید. و استدلالش حضور این جمع در لیگهای اروپایی و بودن در شرایط حرفهای و کار با مربیان بزرگ بود. نسل طلایی شاید به خاطر طلایی بودنش، به خاطر فخر بیانکار بازی در لیگهای اروپایی، همیشه طلبکار بوده. با اینکه بیشتر از تمام نسلها از فوتبال سود برده، اما هنوز و همچنان طلبکار است.
آنقدر که نسل طلایی در ظاهر لااقل برای فوتبال دل میسوزانند و گاها به زور میخواهند به این فوتبال کمک کنند، نسلهای قبل سودا و هوای فوتبال را ندارند. تیترها یک و جنجالی روزنامهها و سایتها را مرور کنید. همهی تیترهای تخریبگری را به یاد بیاورید که با پوشش دل سوزاندن برای فوتبال، خود را به نمایش گذاشتهاند.
جلو کدام یکی از جملات بولد و بزرگ شده و پر از ادعای اصلاح و کمک به فوتبال، اسامی افرادی نظیر حمید درخشان، حمید علیدوستی، کریم باوی، محمد پنجعلی، شاهرخ بیانی، محسن عاشوری و … درج شده؟ احتمالن آمار مربوطه نزدیک به صفر درصد است. چون تمام آن جملات ظاهرا دلسوزانه در هواداری فوتبال و از بین بردن چسبیدههایش و به میان آوردن چکیدههایش متعلق به خداداد عزیزی، علی دایی، حمید استیلی، محمد خاکپور، پیروانی و … است.
حالا شاید لازم و ضروری باشد که با هم نتایج این نسل طلایی و بازنشسته را روی نیمکت مربیگری به یاد بیاوریم. شکست تیمملی با علی دایی، سقوط تیمهای مشهدی و اهوازی با عزیزی، نتیجه نگرفتن ستارههای استیلآذین با استیلی، به بنبست رسیدن پرسپولیس با افشین پیروانی و … همه به ما میگویند نسل طلایی زمین فوتبال، آنور خطکشی فنی و روی نیمکتها در زبان استعاره و تمثیل، حلبی و مسی هم نیستند. به خصوص وقتی به یاد بیاوریم که حمید درخشان با پرسپولیس به تیمهایی نظیر استقلال و پاس، سه تا و پنج تا میزد و امیر قلعهنویی دو بار با استقلال قهرمان لیگ برتر شده است و حتی محمد مایلیکهن لااقل یک مقام سومی در کارنامهاش دارد و کسانی نظیر حمید علیدوستی هم وقتی جا و مکانی برای کار پیدا کردند، توانستند موفق باشند و همین روزها از همان نسل، مجید جلالی را داریم که موفق است و نتیجه میگیرد.
حالا شاید باید بار دیگر، از سردبیر روزنامهی ورزشی پرسید که کدام نسل، مربیان بهتری دارد. کاش خیل خبرنگارها وقتی صدای خداداد عزیزی و باقی مدعیان فوتبال ایران را از پشت خط میشنیدند، به چیزی بیشتر از یک تیتر درشت و چرب فکر میکردند. آنوقت شاید در میان انبوهی از سوالات تیترآور، این سوال هم از خداداد عزیزی پرسیده میشد که استاد! غزال تیزپا! عصارهی فوتبال ملی! رهآورد حضورت در بوندسلیگا و کار با بزرگی به نام شوستر، چه چیزی بوده به غیر از کشف سیاهکار بودن آن مربی نامآور؟
واقعا کجا این فوتبال گویا به ته خط رسیده و مفلوک، باید بخشی از سواد علمی شما را به درون خود بکشد و خون تازهای در رگهایش جریان پیدا کند؟ کجا در بازی تیمهای شما، شاهد آموزههای هیتسفیلد و شوستر و دنیزلی و دیگران خواهیم بود؟ بلاژویچ و برانکو و دیگران، شارلاتان و فراری و سیاهکار، شما چرا در تیمهایتان بخشی از نگرش و علم مربیان بزرگی که زیر دستشان کار کردهاید را وارد نمیکنید؟
یعنی بپذیریم اینجا هم چسبیدهها و اجنبیها و دشمنان، حق شما را خوردهاند و به شما چکیدههای فوتبال ایرانی، اجازهی کار و سودرسانی ندادهاند؟ سود! بگذارید کمی به این همه دلسوزی شک کنیم و فکر کنیم که دلسوختهگان معمولا سوز دارند و نه دود. دلسوختهگانی نظیر باوی و سلطانی و عباس کارگر و نعلچگر و مختاریفر و اکبریان و … که هیچوقت سودی از این فوتبال نبردند و بعد از اتمام دوران بازیشان، به گوشهی فراموشی خزیدند تا صحنهگردانها و شومنهایی به روی صحنه بیایند و تمام شکستها و کمبودها را بگذارند به پای نبودن خودشان در صحنه و صدر. کسانی که مهمترین دستاوردشان از بازی فوتبال، نه در آموزههای مربیان بزرگ و لیگ مطرح آلمان، که در مارک لباسهایشان خلاصه میشود. مارک لباسی که آقای عزیزی در تمام برنامههای تلویزیونی سعی در نمایشش دارد و مارک دیگری که مکمل سابق ایشان در خط حملهی تیمملی، آن را به لباس هر تیمی سرمربیاش میشود، سنجاق میکند.