گفتوگو با محمود پاکنیت بازیگر سریال پشت کوههای بلند
جنگ بین سیاهی و سپیدی
حسامبیک را که احتمالا هنوز به یاد دارید؛ همان راهزن سریال روزی روزگاری که تکهکلامش هم «التماس نکن» بود. او این بار و پس از سالها با ظاهری متفاوتتر دوباره پایش به یک روستا باز شده، البته حالا دیگر راهزن نیست بلکه شاه شده است حتی اسمش را هم عوض کرده و به جای حسامبیک به او سامشا میگویند.
محمود پاکنیت که حالا ید طولایی در کارها و نقشهای تاریخی دارد، این بار نیز در سریال تازه امرالله احمدجو با نام پشت کوههای بلند در نقشی متفاوت حضور پیدا کرده است.
بازی در سریال پشتکوههای بلند را به خاطر همکاریهای گذشتهتان با امرالله احمدجو پذیرفتید یا از فیلمنامه و نقش سامشا خوشتان آمد؟
خب همان طور که خودتان هم اشاره کردید، من سالهاست که با امرالله احمدجو آشنا هستم و با هم کار میکنیم. قبل از این که سریال پشت کوههای بلند ساخته شود، احمدجو با من تماس گرفت و گفت فیلمنامهای است که دوست دارم نقش اصلی آن را تو بازی کنی. برای همین هم فیلمنامه را برایم فرستاد و من آن را خواندم و بسیار از متن آن لذت بردم. چون در نوع خودش کار متفاوت و جذابی بود. برای همین قبول کردم که نقش سامشا را بازی کنم.
سامشا تا چه حد از حسامبیک در سریال «روزی روزگاری» فاصله داشت؟
خب قرار بود که حسامبیک در این کار شاه باشد، اما در اینجا سامشا یا همان حسامبیک، زورگویی و قلدری بیشتری دارد. در واقع سامشا، نمادی از غرور و نفس انسان است که او را به انحطاط میکشد. سامشا شخصیت سرکشی دارد و بشدت دچار جاهطلبی و غرور شده است و هر چیزی را که یک انسان نباید داشته باشد، در او وجود دارد. حسامبیک در روزی روزگاری فقط یک راهزن بود و تا این حد جاهطلب نبود. به هر حال بین سامشا و حسامبیک تفاوت زیادی وجود دارد. سامشا حتی کودنتر و نابلدتر از حسامبیک است. این را از حرف زدن و رفتار او میتوان متوجه شد.
شما با کدام شخصیت راحتتر بودید و بیشتر توانستید با او ارتباط برقرار کنید؛ حسامبیک یا سامشا؟
با هر دو نقش راحت بودم. چون به عنوان یک بازیگر باید بتوانم در هر نقشی بازی کنم و آن را مال خودم کنم. بنابراین بازی در نقش حسامبیک و سامشا کار سختی برایم نبود.
لهجه سامشا بیشتر شبیه لهجه کدام منطقه از ایران است؟
لهجه سامشا بیشتر متعلق به میمه اصفهان است. برای همین از ادبیات میمه در دیالوگهای این سریال بسیار استفاده شده است.
اساسا میشود گفت کارهای آقای احمدجو ملی و ایرانی است. چون از تمامی لهجههای ایران استفاده میکند. از اصفهانی گرفته تا شیرازی و آذری. در این مورد چه نظری دارید؟
خب این مساله یکی از خصوصیات بارز کارهای این کارگردان است. او به گویشها و لهجههای ایرانی علاقهمند است و به آنها احترام میگذارد. بخصوص لهجه اصلی خودش که اصفهانی است و در پشت کوههای بلند هم بسیار از آن استفاده کرده است. یادم میآید حتی وقتی خود بازیگران اصفهانی دیالوگهایشان را میگفتند، آقای احمدجو سعی میکرد لهجه آنها را اصلاح کند.
به نظر شما استفاده از لهجه چقدر به بازیگر و شناخته شدن بهتر او کمک میکند؟
خب به نوع کار بستگی دارد. مثلا من ۱۵ سال است که از شیراز بیرون آمدهام و سعی میکنم کمتر هم از این لهجه استفاده کنم مگر در موارد خاص مثل سریال در چشم باد. چون نقشم در این سریال ایجاب میکرد که شیرازی حرف بزنم، اما در کل به نظر من یک بازیگر نباید لهجه داشته باشد چون در این صورت میتواند نقشهای بیشتری را امتحان کند.
در سریال پشتکوههای بلند، بعضا کلماتی گفته میشود که برای مخاطب امروز تلویزیون خیلی آشنا نیست. آیا خودتان این مساله را قبول دارید؟
بله، اما نوع کار به گونهای بود که نمیشد بدون لهجه صحبت کرد، به هر حال این مساله در این سریال وجود دارد مثلا کدخدا میگوید قاچانک برو… که قاچانک همان پدرسوخته خودمان میشود و این را فقط خود میمهایها متوجه میشوند.
از گریمتان در این کار بگویید چون گریم خاص و زیبایی دارید.
آقای روناسی کار گریم این سریال را انجام داد که بسیار برای آن زحمت کشید و با عشق و علاقه زیادی هم کار کرد. ۱۴ ماه تمام او روی گریم من کار کرد ولی متاسفانه بعد از گذشت ماهها هیچکدام از عوامل سازنده این سریال به حق خودشان نرسیدهاند و دستمزدشان را دریافت نکردهاند.
آیا این مساله شامل شما و همسرتان (مهوش صبرکن) هم میشود؟
بله. و از این بابت من و همسرم از مسوولان شبکه ۳ گلهمند هستیم و حتی توقع داشتیم که حداقل یکی از مدیران این شبکه طی ۱۴ ماهی که ما در بیابان کار میکردیم، میآمدند و از نزدیک مشکلات ما را میدیدند، اما این اتفاق هرگز نیفتاد و جالب اینجاست که سریال دارد پخش میشود ولی ما هنوز دستمزد خودمان را نگرفتهایم و من نمیدانم چه کسی باید پاسخ ما را بدهد؟
اما تا جایی که من اطلاع دارم، مسوولان شبکه ۳ خیلی مشتاق بودند که این کار هر چه زودتر به آنتن برسد و برای همین با شتاب زیادی این کار ساخته شده است. این طور نیست؟
بله. دقیقا همینطور است. برای همین هم یک کار ۵۳ قسمتی که باید طی مثلا سه سال ساخته میشد، در عرض یک سال به اتمام رسید. آن هم با بودجه بسیار اندک، بودجهای که متعلق به سریالهای آپارتمانی بود و نه یک سریال تاریخی.
فیلمنامه و اساسا قصه این مجموعه به نوعی تلفیقی از افسانه، طنز و فانتزی است. با توجه به این مساله آیا میتوان گفت با یک کار متفاوت روبهرو هستیم؟
بله. به هر حال مردم ما قصه را دوست دارند. اسم این کار هم از قبل اوسنه پادشاهی بود که به پشت کوههای بلند تغییر کرد. اوسنه همان افسانه است، من یادم هست که در قدیم بزرگترها برای بچهها قصه میخواندند؛ از شاهنامه گرفته تا کلیله و دمنه. به هر حال قصه گفتن در فرهنگ ما وجود دارد.
اما در پشت کوههای بلند سعی شده است شخصیت انسانها به نمایش گذاشته شود. برای همین از یک طرف ما رفتار و کردار پادشاه، وزیر و حاکم را میبینیم و از طرف دیگر، شاهد مهربانی آدمهایی مثل ریش قرمزی و مردم عادی هستیم.
قصه پشت کوههای بلند در واقع جنگ بین سیاهی و سفیدی است. شاید این نوع کارها واقعی نباشند و تنها زاییده ذهن یک نویسنده باشد اما به هر حال این حقیقتها همیشه وجود داشته است.
شما بر خلاف بازیگران دیگر که کمتر از بازی در کارهایی که در شهرستان ساخته میشود، استقبال میکنند، در این گونه کارها بازی میکنید، دلیل خاصی برای این انتخابها دارید؟
دیگر مثل گذشته دوست ندارم در این گونه کارها بازی کنم. در ابتدا هم قرار بود پشت کوههای بلند در تهران تصویربرداری شود و نه در اصفهان، به هر حال تقدیر اینگونه برایم رقم خورد، اما سعی میکنم از این به بعد کمتر از تهران برای کار خارج شوم چون حالا دیگر به سنی رسیدهام که دوست دارم شبها در خانه خودم بخوابم و نزدیک خانوادهام باشم.
درباره تکیه کلام سامشا برایمان بگویید؛ «این دروغهایی که میگویی راستند»؟
در طول روز آدمها دروغهای زیادی به هم میگویند. طنز این کار هم در این است که شاه خودش دروغهای زیادی میگوید و برای همین هم به گفتههای اطرافیانش دائم شک میکند.
مثلا در روزی روزگاری حسام بیک چون یک راهزن بود، میگفت التماس نکن، یعنی نخواه که اموالت را به تو پس بدهم. شاه هم در اینجا به هر حال همه را مثل خودش دروغگو میداند.
سامشا و تلخک در این کار ارتباط خوبی باهم دارند و سکانسهای این دو شخصیت در کنار هم بسیار خوب از کار درآمده است. آیا این مساله به حضور شما و آثار فیلمی در سریال روزی روزگاری برمیگردد؟
شاید. چون تلخک هم در واقع همان بسیم بیک است که حالا آمده و برای شاه طنازی میکند. به هر حال بیارتباط با یکدیگر نیست.
جای زندهیاد خسرو شکیبایی را حین تصویربرداری این مجموعه چقدر احساس کردید؟
بسیار زیاد، نهتنها جای مرحوم خسرو شکیبایی، بلکه جای همه آنهایی که قبلا پیش ما بودند ولی امروز نیستند، خالی بود. دوستانی مثل مرحوم جمشید لایق، منوچهر حامدی و البته جای خانم ژاله علو (عمه لیلا) هم در این کار بسیار خالی بود. امیدوارم که خداوند طول عمر با عزتی به ایشان عطا کند.
به نظر شما آیا پشت کوههای بلند میتواند ماندگاری و موفقیت روزی روزگاری را به دست آورد؟
من نمیتوانم در این باره نظری بدهم، چون قضاوت نهایی به عهده مخاطبان این مجموعه است، اما شاید چون به نوعی این سریال ادامه روزی روزگاری است، این اتفاق بیفتد.
در آینده چه کاری از شما خواهیم دید؟
در مجموعه قصههای «مرد ناتمام» بازی میکنم که یک کار تاریخی است و به ترور شاه میپردازد. کارگردانی این مجموعه به عهده صادق کرمیار و استاد علی اکبری تهیهکنندگی آن را به عهده دارند. من هم در این کار نقش یک عطار را ایفا میکنم.
پس باز هم در یک کار تاریخی ظاهر شدهاید؟
بله، البته این مساله اصلا اتفاق بدی نیست، چون تاریخ بسیار شیرین است و به واسطه خواندن آن میتوانیم درسهای بزرگی بگیریم.
و شما با انتخابهایتان تاکنون علاقهتان به تاریخ را نشان دادهاید.
بله، کارهای تاریخی را دوست دارم، چون هر شخصیت تاریخیای که جلوی دوربین میرود، میتوان الگوی مناسبی به جوانان نشان داد. از آنجا که تاریخ روی کاغذ آورده شده و آمار کتابخوانها در کشور ما کم است، آثار نمایشی تاریخی میتواند در بالا بردن اطلاعات عمومی مردم در این زمینه موثر و الگویی مناسب برای جوانها باشد.
فکر میکنید با توجه به کارهای زیاد تاریخی که تا به حال بازی کردهاید، آیا مردم هم حالا شما را در کارهای تاریخی پذیرفتهاند؟
نمیدانم، اما این را خیلی خوب میدانم که هیچگاه با نقشهایم سطحی برخورد نکردهام و تا زمانی که از شخصیتی که میخواهم آن را بازی کنم، شناخت پیدا نکردهام، هرگز مقابل دوربین نرفتهام. در اصل من با نقش زندگی میکنم، حالا برای من فرقی نمیکند که این نقشها مثبت باشد یا منفی یا حتی تاریخی.
فکر نمیکنید حضورتان در مجموعههای تاریخی باعث میشود از کارهای دیگر و حتی بازی در سینما جا بمانید؟
چرا، این مساله را قبول دارم، اما چارهای نیست. وقتی درگیر کارهای تاریخی میشوم، دیگر نمیتوانم در کارهای دیگری بازی کنم. به هر حال تا الان نتوانستهام این مساله را حل کنم.
صبوری یک بازیگر
خوششانسی، صبوری، استعداد، خلاقیت یا…؟ کدامیک از اینها میتواند این امکان را برای یک بازیگر فراهم کند تا او برخی از بهترین نقشهای تلویزیونی را به نام خود به ثبت برساند؟ با نگاهی به کارنامه کاری پاکنیت و مرور گفتوگوهایی که او تاکنون انجام داده، میتوان به این نتیجه رسید که همه عوامل ذکرشده، دست به دست هم دادهاند تا این بازیگر بتواند ایفاگر نقشهای ماندگار در تلویزیون شود.
خوششانس از این جهت که لهجهاش باعث شد تا در سال ۷۰، امرالله احمدجو یکی از نقشهای اصلی سریال روزی روزگاری را به او بسپارد.
نقش حسامبیک باعث شد تا پاکنیت امکان نمایش توانمندیها و خلاقیتهای خود را پیدا کند. خوششانسی او بود که روزی روزگاری در زمانی روی آنتن رفت که شبکههای تلویزیونی و سریالهای تولیدی محدود بودند و این سریال توانست مخاطبان زیادی را پای خود بنشاند.
پاکنیت صبور بود که بعد از روزی روزگاری، سه سال منتظر ماند تا بازی در نقش یکی از پسران «پدرسالار» به او پیشنهاد شد و او در نقش یک راننده تاکسی خوش درخشید.
اما بعد از پدرسالار هم باز راه صبوری را در پیش گرفت تا حسن فتحی از میان همه بازیگرانی که در تلویزیون و سینمای ایران حضور داشتند، روی او انگشت گذاشت و نقش «شاهعباس» را در سریال روشنتر از خاموشی (ملاصدرا) به او سپرد.
پاکنیت با بازی در این نقش نشان داد که تجربیات زیادی کسب کرده و حالا میتواند مدعی باشد که یکی از بهترینهاست. گریم، لباس و صحنه هم کمک کردند تا او در نقش شاهعباس جلوه بیشتری پیدا کند.
سریال «پساز باران» اما از این بازیگر محبوب چهرهای تقریبا منفی ساخت. پس از باران یکی از پرمخاطبترین سریالهای تلویزیونی است که سعید سلطانی آن را کارگردانی کرده است.
در ادامه سلطانی با سپردن نقش منفی سریال «خانهای در تاریکی» به پاکنیت کمک کرد تا نشان دهد بازی در نقشهای منفی هم تبحر خاص خود را میخواهد.
این تبحر را پاکنیت در سریالهای «شب دهم» به کارگردانی حسن فتحی و «وارث» ساخته کاظم بلوچی بار دیگر به نمایش گذاشت.
پاکنیت را این روزها در هیبت «سامشا» میبینیم که از افسانهها و تاریخ به شبکه ۳ سیما آمده است. حالا دیگر همه میدانند که اگر شانس یک بار در خانه پاکنیت را به صدا درآورد و حسامبیک را به او داد، بعد از آن این بازیگر هرچه به دست آورد، نتیجه خلاقیت و تبحرش در اجرای نقشهایی بود که این بازیگر توانست آنها را به یادماندنی کند.