گفتوگو با علی غفاری، کارگردان فیلم «چراغ قرمز»
کارگردان باید به فکر گیشه هم باشد
علی غفاری متولد سال ۱۳۴۶، فعالیت سینمایی خود را با حضور در پشت صحنه فیلم هراس با کارگردانی شهریار بحرانی آغاز کرد و پس از سالها فعالیت در سمتهای مختلف در پروژههای سینمایی و تلویزیونی، دومین فیلم خود را با عنوان «چراغ قرمز» روانه پرده سینماها کرده است. چراغ قرمز، داستان جوانی سادهدل است که ناخواسته درگیر ماجرای یک قتل میشود. فیلم ساختارشکنی زیادی دارد و یکی از نکات بارز و برجسته آن حضور پوریا پورسرخ، الناز شاکردوست و رضا شفیعیجم در نقشهایی متفاوت است. چراغ قرمز را میتوان اثری ملودرام در قالب سینمای معمایی همراه با مایه طنز دانست.
فیلم چراغ قرمز را مدتها پس از اولین تجربه سینماییتان (شاهرگ) ساختهاید. چرا بین این دو فیلم ۱۳ سال فاصله افتاد؟
سال ۷۶ شاهرگ را ساختم. آن موقع ورود به عرصه حرفهای کارگردانی کار بسیار دشواری بود و مشقت زیادی به همراه داشت. من سالها در سمتهای مختلف در سینما کار کردم، مدیر تولید، مجری طرح، دستیاری کارگردان و خیلی کارهای دیگر. قبل از فیلم شاهرگ، سریالی را برای تلویزیون به نام سفر به سرزمین ملائک کار کردم که کار بسیار سنگینی بود و بازیگران زیادی داشت. بعد از آن برای سیمافیلم یک تلهفیلم ۹۰ دقیقهای کار کردم که آن موقع به قولی جزو نسل اول تلهفیلمهای تلویزیونی بود.
کارگردان باید به فکر گیشه هم باشد
علی غفاری متولد سال ۱۳۴۶، فعالیت سینمایی خود را با حضور در پشت صحنه فیلم هراس با کارگردانی شهریار بحرانی آغاز کرد و پس از سالها فعالیت در سمتهای مختلف در پروژههای سینمایی و تلویزیونی، دومین فیلم خود را با عنوان «چراغ قرمز» روانه پرده سینماها کرده است. چراغ قرمز، داستان جوانی سادهدل است که ناخواسته درگیر ماجرای یک قتل میشود. فیلم ساختارشکنی زیادی دارد و یکی از نکات بارز و برجسته آن حضور پوریا پورسرخ، الناز شاکردوست و رضا شفیعیجم در نقشهایی متفاوت است. چراغ قرمز را میتوان اثری ملودرام در قالب سینمای معمایی همراه با مایه طنز دانست.
فیلم چراغ قرمز را مدتها پس از اولین تجربه سینماییتان (شاهرگ) ساختهاید. چرا بین این دو فیلم ۱۳ سال فاصله افتاد؟
سال ۷۶ شاهرگ را ساختم. آن موقع ورود به عرصه حرفهای کارگردانی کار بسیار دشواری بود و مشقت زیادی به همراه داشت. من سالها در سمتهای مختلف در سینما کار کردم، مدیر تولید، مجری طرح، دستیاری کارگردان و خیلی کارهای دیگر. قبل از فیلم شاهرگ، سریالی را برای تلویزیون به نام سفر به سرزمین ملائک کار کردم که کار بسیار سنگینی بود و بازیگران زیادی داشت. بعد از آن برای سیمافیلم یک تلهفیلم ۹۰ دقیقهای کار کردم که آن موقع به قولی جزو نسل اول تلهفیلمهای تلویزیونی بود. در کل شرایط تولید فیلم در آن موقع بسیار متفاوت از الان بود و سینمای حادثهای و پرتحرک طرفدار زیادی داشت که شاهرگ هم از این حیث مستثنی نبود و با توجه به شرایط بد اکران آن موقع، فروش خوبی داشت.
پس چرا آن موفقیت را دنبال نکردید؟
اتفاقی که در سینمای ایران میافتد این است که در ژانری که کار کنی در همان هم تثبیت میشوی و این شد که بعد از شاهرگ همه پیشنهاداتی که داشتم در همان گونه حادثهای جای میگرفت، آن موقع خیلی شرایط اکران برایم مهیا و ایدهآل نبود و این شد که کار مدیریت برنامهریزی را دنبال کردم، تلهفیلمهای زیادی هم ساختم و ماحصل آن حضور در پروژههای سنگینی مثل نردبام آسمان، یوسف پیامبر، در چشم باد و شهرآشوب بود تا این که فیلمنامه چراغ قرمز با تغییراتی که به آن وارد شد به مرحله تولید و نهایتا ساخت رسید.
چرا برخلاف کار اولتان، به سراغ یک فیلم کمدی آمدید؟
دلم میخواست با سلیقه مخاطب حرکت کنم. احساس میکردم سینما همچنان به مفهوم سرگرمی شناخته میشود و چون محتوای فیلمنامه چراغ قرمز در همین راستا بود، تصمیم به ساخت آن گرفتم. با این حال سعی کردم در محتوای کار حرفهایی هم نهچندان گل درشت بزنم. چراغ قرمز یک فیلم ساده و جمع و جور است و ادعای خاصی ندارد. از همه مهمتر فیلم شریفی است چرا که سعی نمیکند به هر بهانه تماشاگر را بخنداند. لازم به ذکر است که یک جاهایی از فیلم اصلا طنز نیست و معمایی و حادثهای میشود. در یک کلام سعی کردم ساختار جدیدی ایجاد کنم.
و به همین جهت هم همه ابزار و ساختار مناسب جذب مخاطب اعم از موسیقی، تیپسازی و… استفاده کردید تا مخاطب را همهجور با فیلم همراه سازید.
اگر در کل به سراغ ژانری با این محتوا رفتم تنها ۲ دلیل داشت، یکی این که سعی کردم با این سینما حرفی را زده باشم؛ هرچند خفیف و کمرنگ. دیگر این که احساس کردم در شرایط فعلی اکران، تماشاگر این نوع سینما را دوست دارم.
فیلم آمیزه و ملغمهای از طنز ـ معما ـ ملودرام و کشمکشهای جوانپسندانه است و این تعیین ژانر فیلم را سخت میکند.
چراغ قرمز از این نظر فیلم جدیدی است؛ یک اثر معمایی در قالب کمدی. کمدی چراغ قرمز فانتزی نیست و اتفاقا خیلی هم قابل فهم است. من سعی کردم با کمدی موقعیت پیش بروم، نمیدانم چقدر موفق بودهام، چون همیشه نگاه فیلمساز به فیلمش با نگاه مخاطب به فیلم متفاوت است. در پایان اکران فیلم است که میتوان به یک جمعبندی نهایی رسید. یادمان باشد هر چیز که برای من و عوامل سازنده جذاب است، شاید برای مخاطب فیلم جالب توجه نباشد و این است که قضاوت در زمان ساخت فیلم بسیار مشکل است. من سعی کردم در پلان به پلان فیلم خودم را به جای تماشاگر بگذارم که اگر من جای او بودم چه دریافتی داشتم.
گفتید نخواستهاید حرف و پیام گل درشت بزنید، اما با این حال کمی شعاری است. قبول دارید؟
نه. حرف چراغ قرمز نقد سوءظن در جامعه امروز است. یعنی رسیدن به یک قضاوت عادلانه درباره آدمها. سعی ما این بود که با زبان طنز به بیننده بفهمانیم که همه نشانهها نمیتواند ملاکی برای قضاوت درباره آدمها باشد. گفتن این حرف به شکل نصیحتوار و جدی راه به جایی نمیبرد، پس سعی کردیم با روایت قصه مفهوم اصلی آن را هم بیان کنیم. من فیلم مفهومگرایی نساختم ولی با تحقیقی که داشتیم به این نتیجه رسیدیم که سوءظن در خانوادههای امروزی بسیار وجود دارد و باید به آن پرداخته شود. این حرف را در قالب لایههای زیرین یک فیلم طنز بیان کردیم.
در این مورد، تماشاگران هم تا آخرین لحظات به شخصیت فهیم سوءظن دارند که خوب از کار در آمده است.
این کار فقط از عهده رضا شفیعیجم بر میآید. چون جنس بازی باید به گونهای میبود که نقش را به این سو ببرد. شما میبینید که در نماهای اول معرفی فیلم، شفیعیجم خیلی جدی ظاهر میشود و رفتهرفته شخصیت فهیم به سمت یک کاراکتر نیمه فانتزی سر میخورد. من خیلی راجع به انتخاب بازیگر برای این نقش فکر کردم و فکر میکنم شفیعیجم خیلی خوب از ارائه آن برآمد. در نسخه ابتدایی فیلمنامه شخصیت فهیم حضور پررنگتری داشت.
بر خلاف نظر شما فکر میکنم تماشاگر، شفیعیجم و پوریا پورسرخ را در نقشهای متفاوتشان خیلی نمیپذیرد.
باید دید آیا این واقعا نظر تماشاگر است یا نگاه شما. پوریا پورسرخ در چند فیلم اخیری که بازی کرده بود چهره سرد و تلخی داشت، اتفاقا طی صحبتی که با او داشتم به این نتیجه رسیدیم که باید نقش را به سمتی ببرد که از همان ابتدا تماشاگر او را دوست داشته باشد. اتفاقا بهروز به نظر من شخصیتی دوستداشتنی درآمده و پوریا خیلی خوب نقش را قدم به قدم به سمت یک تیپ قابل قبول پیش برده است. بهروز موتور پیشبرنده چراغ قرمز است و بار اصلی قصه را به دوش میکشد. به گفته شما مخاطب عادت کرده که مثلا همیشه رضا شفیعیجم را در قالب یک نقش طنز ببیند. این انتخابها ریسک بزرگی را به همراه داشت چون این باور برای بیننده شکل گرفته بود. این اتفاق در مورد الناز شاکردوست هم افتاد و حضور او در ۲ نقشی که بازی کرد، اتفاق جدیدی در کارنامه بازیگری او بود.
اما شخصیت بهروز با بازی پورسرخ خیلی غلو شده است.
اتفاقی که افتاد این بود که پوریا خیلی دیر به کار ما وارد شد و آمدن او دقیقا زمانی بود که فردای آن روز کار کلید خورد. قبل از این انتخاب جدیترین کسی که به حضور او در این نقش فکر میکردم، رضا عطاران بود که نهایتا درگیر بود و این اتفاق نیفتاد. پوریا پورسرخ هم آن موقع سفر بود و فرصتی برای حضور در کار ما نداشت. خوشبختانه هماهنگی لازم انجام گرفت و نقش بهروز به او محول شد. اگر شما فکر میکنید و به نظر میآید در نوع بازی او اغراق شده شاید به دلیل زمان کمی بود که بازیگر ما برای رسیدن به نقش داشت، پورسرخ مجبور بود یک شبه کلی مسیر را بپیماید، چون فرصتی در اختیار او نبود. برای خودش هم کار سنگینی بود ولی خب تلاش زیادی کرد و نقش را بخوبی ایفا کرد.
خیلی از نماهای فیلم به نوعی تقلید از فیلمهای چند دهه گذشته است؛ اتفاقاتی که با توجه به جامعه امروز خیلی برای مخاطب قابل هضم نیست مثل سکانس خواندن و ابراز محبت بهروز به مادرش.
ابتدا راجع به این سکانس بگویم که چون این صحنه در حقیقت اولین معرفی بهروز به تماشاگر بود خواستم خیلی قابل قبول و ساده به نظر بیاید و این فقط ابراز محبت و علاقه یک فرزند به مادرش بود که با توسل به یکسری از ابزارهای موسیقی و… پیش رفت. من نیتی نداشتم که تقلید یا کپیبرداری داشته باشم و فکر نمیکنم چنین اتفاقی هم افتاده باشد. شاید این ذهنیت برای این به وجود آمده که راه دیگری برای معرفی طبقه زندگی بهروز وجود نداشت.
با توجه به این که خودتان هم یکی از سرمایهگذاران فیلم هستید، چقدر در کارگردانی به گیشه نگاه کردهاید؟
بدون رودربایستی بگویم که این فیلم نگاه به گیشه داشته و صادقانه بگویم که فروش آن برایم مهم بوده است. من سالهاست که در این سینما فعالیت دارم و مطمئن هستم که چراغ قرمز فروش خوبی خواهد داشت.
البته نگاه به گیشه برایم به این معنا نبود که با هر ترفندی تماشاگر را روی صندلی بنشانم. گفتم چراغقرمز برای من فیلم بیادعایی است. باید بگویم که اگر من کارگردان یا حتی من سرمایهگذار به فکر گیشه نباشم، پس چرخ صنعت این سینمای فعلی چگونه باید بچرخد. تهیهکننده و کارگردان باید به فکر گیشه باشند. من برای مخاطب فیلم میسازم و هیچ وقت این ادعا با من نبوده که خاص بسازم و خاص حرف بزنم. میخواستم فیلمی در کارنامه من باشد که وقتی با در نظر گرفتن هزینهها خانوادهای به قصد تفریح و سرگرمی به سینما میروند فیلم من آنها را راضی نگه دارد. سینما نیاز به ترغیب تماشاگر دارد. این نفس تماشاگر است که سینما را زنده نگه داشته است.
اسم فیلم به نوعی هشداردهنده و تمثیلی است. انتخاب نام چراغ قرمز بر چه مبنایی بود؟
چراغ قرمز یعنی توقف در برخی لحظههای زندگی، یادمان باشد در هر پیشنهاد و وسوسهای توقف کنیم و نگاهی هم به آینده آن داشته باشیم. عدم این توقف ممکن است مسیر زندگی ما را عوض کند. حتی صحنه آخر هم با توقف ماشین عروس پشت چراغ قرمز زندگی تازهای برای کاراکتر اصلی فیلم اتفاق میافتد.