گفتگو با پیرمرد فراموشکار سریال قهوه تلخ!
پنهان شدن پشت گریمی عجیب اما دوست داشتنی
شاید از روی عکس، شناساییاش آسان نباشد اما او جواد عزتی است، همان پیرمردی که این روزها با نقش بامزهاش در سریال قهوه تلخ، حسابی گل کرده. شنیدن نعرههای «چیه؟»، «کی بود؟»، «بعله» و لبخندی که بلافاصله روی لب بقیه میآید. این حرکات و عکسالعملها وجه مشترک آنهایی است که سریال قهوه تلخ را دنبال میکنند. عامل این اشتراک هم کسی نیست جز جواد عزتی. او در سریالهای مدیری معمولا در نقش یک پیرمرد ظاهر میشود؛ پیرمردی که گرچه چندان نقش اصلی نیست اما با این حال بهچشم میآید.
پیشنهاد پیمان قاسمخانی
پیمان قاسمخانی من را به مهران مدیری معرفی کرد. فکر میکنم قبلا از من یک تئاتر دیده بود یا راجع به آن حرف زده بودیم که این اتفاقها افتاد. بعد از آن در نقش یک پیرمرد دیگر در سریال گنج مظفر بازی کردم که پخش نشد اما مدیری آن را خیلی دوست داشت. در حقیقت این پنجمین نقش پیرمردی بود که در کارهایش بازی کردم.
تکهکلامهایی که کنترل میشوند
تکهکلامهای سریال قهوه تلخ، الان همه جا شنیده میشود. زمان شروع سریال، حتی فکرش را هم نمیکردیم جمله یا دیالوگهایی که شاید فقط یک بار هم از زبان بازیگران بیان شوند آنقدر مورد توجه قرار بگیرند که مردم چند بار فیلم را عقب بزنند تا تکرار سکانس یا پلانش را ببینند. نکتهای که ما اصلا به آن توجه نکرده بودیم همین بود. نکته دیگر این بود که آنهایی که تلویزیون نمیبینند، این سریال را میبینند.
پنهان شدن پشت گریمی عجیب اما دوست داشتنی
شاید از روی عکس، شناساییاش آسان نباشد اما او جواد عزتی است، همان پیرمردی که این روزها با نقش بامزهاش در سریال قهوه تلخ، حسابی گل کرده. شنیدن نعرههای «چیه؟»، «کی بود؟»، «بعله» و لبخندی که بلافاصله روی لب بقیه میآید. این حرکات و عکسالعملها وجه مشترک آنهایی است که سریال قهوه تلخ را دنبال میکنند. عامل این اشتراک هم کسی نیست جز جواد عزتی. او در سریالهای مدیری معمولا در نقش یک پیرمرد ظاهر میشود؛ پیرمردی که گرچه چندان نقش اصلی نیست اما با این حال بهچشم میآید.
پیشنهاد پیمان قاسمخانی
پیمان قاسمخانی من را به مهران مدیری معرفی کرد. فکر میکنم قبلا از من یک تئاتر دیده بود یا راجع به آن حرف زده بودیم که این اتفاقها افتاد. بعد از آن در نقش یک پیرمرد دیگر در سریال گنج مظفر بازی کردم که پخش نشد اما مدیری آن را خیلی دوست داشت. در حقیقت این پنجمین نقش پیرمردی بود که در کارهایش بازی کردم.
تکهکلامهایی که کنترل میشوند
تکهکلامهای سریال قهوه تلخ، الان همه جا شنیده میشود. زمان شروع سریال، حتی فکرش را هم نمیکردیم جمله یا دیالوگهایی که شاید فقط یک بار هم از زبان بازیگران بیان شوند آنقدر مورد توجه قرار بگیرند که مردم چند بار فیلم را عقب بزنند تا تکرار سکانس یا پلانش را ببینند. نکتهای که ما اصلا به آن توجه نکرده بودیم همین بود. نکته دیگر این بود که آنهایی که تلویزیون نمیبینند، این سریال را میبینند. بعضی از دوستان من به دلیل مشغلههای کاری فرصت نمیکنند سریالهای تلویزیونی را ببینند اما برای قهوه تلخ، زمان خودشان را تنظیم میکنند و کار را میبینند. خیلی از سکانسها و پلانهایی که بازی کردهایم در اینترنت برای دانلود پیدا میشود. حتی صدای گفتن بعضی از تکهکلامها، زنگ موبایل و اساماس هم شده و این لطف مردم را میرساند. من همیشه دوست داشتم از این مسائل دوری کنم. چون این جور مسائل، معمولا به روند کاری بازیگر ضربه میزند. مخصوصا برای کسی که هم کار کمدی میکند و هم کار درام. من هم که هیچوقت در یک ژانر خاص بازی نمیکنم. این لطف مردم در واقع کمی کار من را سخت میکند.
تجربه خوب تئاتر خیابانی
بیشتر دوستانم معمولا سراغ نقشهای اصلی کار میروند. اگر هم نقش فرعی بپذیرند فقط برای دستمزد خوبی است که نصیبشان میشود. در واقع برای نقش، وقت زیادی نمیگذارند اما من از همان ابتدا که وارد کار بازیگری شدم هیچ وقت به طولانی بودن و درجه یک بودن آن فکر نکردم. دوست دارم هر کاری را درست انجام دهم. چنین وسواس و طرز تفکری در مورد نقش را در کار تئاتر به دست آوردم. زمان طولانی تئاتر خیابانی کار میکردم. در خرابهها برای بچههایی نمایش اجرا میکردیم که حتی تلویزیون نداشتند. در آنجا هم حتی باید نقشهایمان را به نحو احسن بازی میکردیم. برای اینکه بچهها تنها چیزی که میدیدند، نمایشی بود که ما اجرا میکردیم. این مسئله هنوز هم روی کارم تاثیر دارد در حقیقت ما نمایش را برای مردمی اجرا میکردیم که ما را انتخاب نمیکردند و ما با بازی که داشتیم باید کاری میکردیم تا بدون اینکه انتخاب شویم، با ما ارتباط برقرار کنند. این شد عادت من.
برای این پیرمرد، مایه گذاشتم
کاراکتر پیرمرد را قبل از آماده شدن متن نویسندهها، در آورده بودم. چون مهران مدیری قبل از اینکه حتی نویسندهها بخواهند متن را بنویسند، به من و هادی گفته بود قرار است نقش یک پیرمرد را بازی کنیم. ما کاراکتر را ساختیم و بعد از اینکه آقای مدیری این تیپها را دیدند به نویسندهها جزئیات نقشها را گفتیم. اما کاری مانند سریال «مثل هیچکس»، این شکلی نبود. البته کلیت کار «مثل هیچکس» هم با این شکل کار فرق داشت چون میتوانستم وجوه شخصیتی مختلفی را نشان دهم. در خیلی از کارهای کمدی، تیپ را به ما میدهند. برای اینکه در روند قصه فرق ایجاد میشود. اما در قهوهتلخ چنین اتفاقی نیفتاد چون بهلحاظ قصهپردازی دراماتیک تاثیر چندانی نداشت. برای همین دست نویسندهها کمی بازتر بود و میتوانستند با سلایق ما راه بیایند اما در بعضی قصهها چنین اتفاقی نمیتواند بیفتد، چون کاراکتر در روند قصه تاثیر میگذارد.
الگوبرداری در تیپسازی
الگوبرداری در تیپسازی خیلی مهم است، برای همین همیشه سعی میکنم تا خصوصیات منحصر به فرد افراد را حفظ کنم و در جایی خرجشان کنم. تکهکلامهایم را در این کار خیلی دوست دارم. مثلا «کیه» را از خاطرات یکی از دوستانم و تکه کلام «بله» را هم از مصاحبهای که یک نفر در تلویزیون انجام میداد و این کلمه را به کار میبرد برداشتم. چون بهنظرم خیلی بانمک ادا میشد. اینکه حرفها را گوش نمیکند و مدام سوال میپرسد را از آدمی که او را کاملا میشناختم تقلید کردم. یادم هست سر مرد هزار چهره خاطرهام را از همین آدمها برای سیامک (انصاری) تعریف کردم و او هم خوشش آمد. همانجا به او گفتم که حتما یک روز اینها را بازی میکنم. این نقش، در حقیقت از سه آدم مختلف برداشت شد. البته این را هم باید بگویم در بعضی از نقشها و خیلی از قصهها نمیتوان کاراکتر را با نوع بازی آن شناخت. دیالوگهای کار، نقش را معرفی میکند.
من و باباشاه همدیگر را تحت تاثیر قرا نمیدهیم
من و هادی کاظمی میتوانستیم در طول کار، تحتتاثیر هم قرار بگیریم اما نکتهای که وجود دارد این است که در کار آقای مدیری فرصت کم است. چون تمام بازیگران، برای خودشان استاد هستند و باید گلیم خود را از آب بیرون بکشند. برای همین ما قبل از اینکه سر صحنه برویم به کارمان فکر میکردیم. من و هادی با هم حرف میزدیم اما کاراکترهایمان را با هم در نیاوردیم. خوشبختانه با اینکه آقای مدیری اصرار داشت که گریمهایمان شبیه به هم باشد، شخصیتهایمان شبیه به هم نشد. الان دیگر نزدیک به ۵۱ قسمت کار گرفته شده. حالا باید ببینیم که برای بقیهاش چه میتوان کرد. دوست داشتم این کاراکتر برای خودش قصه داشته باشد و در کل روند داستان تاثیر بگذارد اما خب تا الان چنین اتفاقی نیفتاده است. با نویسندهها که صحبت میکردم میگفتند شاید این اتفاق هم افتاد ولی تا قسمت ۳۵ که ما آماده داریم اوضاع کار به شکل قبل است.
پشت گریم عجیب
دوست داشتم گریمم شلوغ باشد. چون قرار بود تیپ بازی کنم و دلم میخواست از چهره خودم خیلی دور باشم. تا وقتی گریمم را ندیده بودم نمیتوانستم برای این کاراکتر صداسازی کنم. نوع صدا، نوع رفتار، طرز حرف زدن، شکل راه رفتن، همه و همه پس از گریم بیشتر شکل خودش را پیدا کرد. برای همین فکر میکنم گریم در کارم تاثیر زیادی داشت. معمولا با مهرداد شکرابی هم خیلی راجع به این موارد، بده بستان داریم و با هم حرف میزنیم و به نتیجه میرسیم. در حقیقت بعد از گریم بود که رفتارهای بیرونی و اکتهایش بیشتر شکل گرفت. آلزایمر، توهمها و دیدن آدمهای خیالی هم با اینکه از قبل برایش فکر کرده بودم در بسیاری مواقع مثل اینکه کجاها ابروهایم را بالا بزنم و بعد نگاه کنم طبیعتا بعد از گریم شکل گرفت. مردم تشخیص که میدهند، اما ترجیح من این است. شهرت بد نیست اما من دوست ندارم که چیزی در ذهن تماشاگر ثابت شود، سعیام را کردهام که این اتفاق نیفتد.
عینک ناخوانده
عینک هم یکباره و بدون مقدمه به من اضافه شد. چون تا قبل از اینکه سکانس را بگیریم عینک را ندیده بودم و از قصه هم خبر نداشتم. متن را گرفتم و خواندم و بعد در حین فیلمبرداری که عینک را دادند و من به چشمانم گذاشتم، همانجا بازی با آن هم شکل گرفت. سعی میکنم از عکسالعمل عوامل سر صحنه، درست همانجا و همان لحظه فیلمبرداری و تماشای کار استفاده کنم و مطمئنم که در قسمتهای جدید که به زودی فیلمبرداریاش را شروع خواهیم کرد، نکات جدید دیگری را در بازیام رو خواهم کرد.
نمایش هسه کارلسون
تئاتر را دوست دارم و سعی میکنم خودم را وفق دهم و هرگز نمیتوانم ترکش کنم. در حقیقت موقعیت طوری بود که نمیشد دوستان نمایش هسه کارلسون (به کارگردانی مسعود رایگان) را تنها گذاشت. یک هفته به اجرا مانده بود. واقعا اگر آن شب اول بعد از تمرین به خانه بر میگشتم و تصمیم میگرفتم کار نکنم، نمیتوانستم خودم را ببخشم. چون بچهها در شرایط بدی بودند.
از این انتخاب راضیام و هیچوقت از تئاتر دلسرد نمیشوم. چه زمانی که نقش هفت ساله را ایفا کردم چه زمانی که در نقش یک آدم ۷۰ساله قرار گرفتم. طبیعتا برای ما هم خوب میشد اگر کارگردان بالای سرکار میایستاد اما خب او هم سر فیلمبرداری بود و مشکلات خودش را داشت. در غیاب او رویا تیموریان سرکار میآمد و بهعنوان مشاور کارگردان بر کار نظاره میکرد.
حسين
ارسال در ۱۴ دی ۱۳۸۹
1
سایتتون واقعا برام جالب بود . من اولین بار بود به سایت تون مراجعه کردم ولی خیلی ازش خوشم اومد . امیدوارم همیشه موفق باشین.
پاسخ به کامنتفقط اگه میشد یه صفحه از کل تصاویر درست میکردین تا راحت بشه آنها را نگاه کرد خیلی خوب میشد .
از سایت جالبتون ممنون