رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

گفتگو با سعید نیکپور از امیرکبیر تا خانه بی پرنده

نسل ما چهره او را با امیرکبیر به یاد می‌آورد. با رعنا و چند سریال دیگر؛ سریال‌هایی که به قول خودش در آن زمان مردم برای دیدنشان، وقت خود را تنظیم می‌کردند.
با سعید نیکپور به گفتگو نشسته‌ایم. با او که از سیستم کارکردن و فیلم ساختن در این روزها ناراحت است. اما با این همه اعتقاد دارد در این نسل ظرفیت‌هایی به مراتب بیشتر نسبت به نسل خودش وجود دارد. می‌گوید این نسل اگر شرایط رشدشان فراهم شود، می‌توانند کارهای بزرگ‌تری تولید کنند.
گفتگوی ما را با سعید نیکپور تلویزیون بخوانید.
سعید نیکپور را از امیرکبیر به یاد می‌آوریم. با آن هیبت سپهسالاری و آن دیالوگ‌ها و کارگردانی درخشان. مدت‌ها گویی در دورانی از فترت به سر می‌بردید و چهره‌های درخشانی از نسل شما در سیما و سینما حضور نداشتند. مایلم برای فتح باب این گفتگو از این دوران غیبت و فترت سخن بگویید؛ از امیرکبیر و رعنا تا مسافر ری که اولین کار شما پس از غیبتی ۸ ساله بود.
بعد از کارهای زیاد در دهه ۶۰ این غیبت پیش آمد. در تلویزیون سریال‌هایی بود که اگر نگوییم تنها کارهای قابل دیدن بودند اما لااقل می‌توان ادعا کرد که مردم برای دیدن این برنامه‌ها وقت خود را تنظیم می‌کردند. نمونه‌های آن را هم‌نسلان ما به یاد دارند. سریال‌هایی مثل سربداران، شاه شکار،امیرکبیر، کوچک جنگلی، هزار دستان و… اینها کارهایی بود که در دهه ۶۰ جایگاه و تماشاچی داشت. این ماجرا ادامه داشت تا حدود اوایل سال ۷۰٫

نسل ما چهره او را با امیرکبیر به یاد می‌آورد. با رعنا و چند سریال دیگر؛ سریال‌هایی که به قول خودش در آن زمان مردم برای دیدنشان، وقت خود را تنظیم می‌کردند.
با سعید نیکپور به گفتگو نشسته‌ایم. با او که از سیستم کارکردن و فیلم ساختن در این روزها ناراحت است. اما با این همه اعتقاد دارد در این نسل ظرفیت‌هایی به مراتب بیشتر نسبت به نسل خودش وجود دارد. می‌گوید این نسل اگر شرایط رشدشان فراهم شود، می‌توانند کارهای بزرگ‌تری تولید کنند.
گفتگوی ما را با سعید نیکپور تلویزیون بخوانید.
سعید نیکپور را از امیرکبیر به یاد می‌آوریم. با آن هیبت سپهسالاری و آن دیالوگ‌ها و کارگردانی درخشان. مدت‌ها گویی در دورانی از فترت به سر می‌بردید و چهره‌های درخشانی از نسل شما در سیما و سینما حضور نداشتند. مایلم برای فتح باب این گفتگو از این دوران غیبت و فترت سخن بگویید؛ از امیرکبیر و رعنا تا مسافر ری که اولین کار شما پس از غیبتی ۸ ساله بود.
بعد از کارهای زیاد در دهه ۶۰ این غیبت پیش آمد. در تلویزیون سریال‌هایی بود که اگر نگوییم تنها کارهای قابل دیدن بودند اما لااقل می‌توان ادعا کرد که مردم برای دیدن این برنامه‌ها وقت خود را تنظیم می‌کردند. نمونه‌های آن را هم‌نسلان ما به یاد دارند. سریال‌هایی مثل سربداران، شاه شکار،امیرکبیر، کوچک جنگلی، هزار دستان و… اینها کارهایی بود که در دهه ۶۰ جایگاه و تماشاچی داشت. این ماجرا ادامه داشت تا حدود اوایل سال ۷۰٫ سازمان رادیو و تلویزیون تغییر مدیریت داد و امکان کار کردن ما فراهم نبود. من مدتی بعد از آن به هلند رفتم و ۸ سال بعد همان طور که شما گفتید با سریال مسافر ری باز هم به تلویزیون برگشتم.
سخنی را از مسعود کیمیایی به یاد می‌آورم که در یک گفتگوی تلویزیونی درباره تفاوت نسل خودش و نسل جدید گفته بود «که در زمان ما تماشای عکسی که حرکت می‌کرد، رایگان نبود. اما امروز دیدن عکسی که حرکت می‌کند، مجانی است. از تلویزیون بگیرید تا سینما و اینترنت.» در نسل شما به گمانم این احساس وجود داشت که باید قدر این عکس متحرک و کارهای پیرامون آن را دانست.
چه اتفاقی در نسل شما افتاد که در اخلاق شخصی و حرفه‌ای‌تان این عمق و غیرت و تعصب به وجود آمد؟
نظر آقای کیمیایی که آن تعریف را درباره نسل خود و نسل جدید کرده بود، از آنجا که ایشان با تصویر سر و کار داشته و دارند و با سینما و تجارت و ضایعاتی که به سینمای ما وارد شد و مدتی نسبتا طولانی سینما خاموش بود، نظر درستی است. اما درباره من و نسل من کمی ماجرا متفاوت است. ما وقتی شروع به کار کردیم که در سال ۱۳۴۳ دانشکده هنرهای دراماتیک تاسیس شد. ما جوانانی که تازه دیپلم گرفته بودیم در اولین دوره در یک گروه ۳۰نفری وارد این دانشگاه شدیم. من خیلی دلم می‌خواهد شما اسامی استادانی که ما را تعلیم می‌دادند و ما ۴ سال در خدمت آنها بودیم را درج کنید، تا دانشگاه فعلی ببیند که چه کسانی تدریس هنر و تئاتر و سینما می‌کردند و آن کادر دانشگاه در چه سطوحی بودند، شاید نتیجه‌ای بگیرند. استادانی که من نام آنها را به یاد دارم، دکتر پروفسور محسن هشترودی بود که از ریاضیدانان بزرگ جهان محسوب می‌شد و به ما پرسپکتیو در تئاتر تدریس می‌کرد. دکتر محمدحسین آریان‌پور، جامعه‌شناس و نویسنده کتاب معروف «زمینه جامعه‌شناسی» که یک کتاب پایه است به ما جامعه‌شناسی هنر تدریس می‌کرد. دکتر محمد جعفر محجوب که دکتری ادبیات و متخصص در ادبیات عامیانه ایران بودند، درسی که خیلی به درد کار ما می‌خورد. دکتر محمد اسلامی ندوشن، ادیب و حماسه‌شناس ایرانی، دکتر محمد باستانی پاریزی، استاد تاریخ، دکتر مهدی فروغ استاد و دکتر در ادبیات دراماتیک از رویال آکادمی انگلستان، استاد حمید سمندریان که تازه از انگلستان برگشته بود و یک گلوله آتش بود برای تدریس کردن و با انرژی بسیار تدریس می‌کرد. استاد ایرج انور، فارغ‌التحصیل رشته هنرپیشگی از رویال آکادمی انگلستان که یکی از زیباترین بیان‌های شکسپیری را به زبان انگلیسی داشت.
دکتر پرویز ممنون استاد هنرپیشگی، استاد منوچهر شیبانی دیزاینر و طراح صحنه و لباس، استاد مصطفی پورتراب که معلم موسیقی ما بود. فرد دیگری که بسیار در حرکات به ما کمک کرد، سروان زرنگار بود که عضو تیم ملی شمشیربازی بود و به ما نیز تعلیم می‌داد. همچنین رالف شاره که آلمانی بود و در کنار مارسل مارسو و ژان لویی بارو ۳ نفر از استادان بزرگ «میم» در جهان بودند. وزارت فرهنگ و هنر این فرد را استخدام کرده بود و به ما پانتومیم درس می‌داد. شما خودتان فکر کنید که جمع این استادها چه نتیجه‌ای خواهد داد. ما از حضور اینها و از اطلاعات و نزاکت و تربیت اینها استفاده کردیم. برای این‌که در کار تئاتر باید به هنرپیشه هم دانش آموخت و هم نزاکت و ادب این کار را.
با توجه به شرایطی که الان وجود دارد، چرا این آثار در این ابعاد دیگر ساخته نمی‌شود. از امین تارخ شنیدم که تعریف می‌کرد در زمان فیلمبرداری «بوعلی سینا» یا «سربداران» (تردید از من است) او روی دیالوگ و صحنه و چیزهای دیگر حساسیت به خرج می‌داد. تارخ می‌گفت که کیهان رهگذار او را صدا زده و گفته: امین جان! اینقدر سخت نگیر! ما داریم این کارها را می‌کنیم برای دست‌گرمی تا بتوانیم کارهای اصلی و بهترمان را بسازیم. آقای تارخ با حسرت می‌گفت ما نمی‌دانستیم که روزی این کارها به اسطوره تبدیل می‌شوند. چرا این اتفاقات در آن دوران می‌افتاد؟
یکی از دلایل آن این است که بازیگران، کارگردان‌ها و همه عوامل در کار خود آزادی عمل داشتند. ما غیرت و تعصب برای کار داشتیم. یعنی در امیرکبیر من به یاد دارم که همه بازیگران، کادر پشت صحنه، کارگردان و… کار همدیگر را بررسی می‌کردند. خود من یک هفته‌ای ۲ ساعت قبل از پخش، کار را بسته بودم و برای بازبینی به سازمان داده بودم. ساعت حدود ۱۹ که به خانه رسیدم. سریال ساعت ۹ شب چهارشنبه شب پخش می‌شد. من ۲ پسر دارم که پسر کوچکم در آن زمان حدود یک سال یا یک سال و نیم داشت. در صحنه‌ای از سریال من فریاد زدم و دیدم که این پسر من بلند شد و با هیجان و ترس دوید و به آغوش من آمد. من تعجب کردم و هیجان زده به همسرم گفتم نگاه کن! این بچه راه رفت! همسرم خونسرد گفت این بچه خیلی وقت است راه می‌رود. من گفتم پس چرا من ندیده ام؟ همسرم جواب داد که تو مگر اصلا در خانه هستی؟ تو فقط در تلویزیون هستی و تصویر مرا روی صفحه تلویزیون نشان داد. یعنی واقعا برای کار دل سوزانده می‌شد.
گفتید آزادی عمل. اما اگر امروز آزادی عمل وجود داشته باشد، فکر می‌کنید امکان خلق آثاری مثل رعنا، امیرکبیر، آینه و… وجود دارد؟
بله. من معتقدم وجود دارد. به هر حال هرنسلی نخبگانی دارد.
امروز کیهان رهگذار پیدا می‌شود؟
بله. اما کار آکادمیک البته مقدم است و این را باید اضافه کرد به علاقه و غیرت و تعصب و عشقی که هرکدام از ما در زمینه کار خودمان باید داشته باشیم.
از پشت صحنه امیرکبیر گفتید و این‌که همه همدیگر را ادیت می‌کردند. موارد مشخصی به یاد دارید که برایمان تعریف کنید؟
بله. مثلا عبدالله اسکندری کارش طراحی گریم بود. منوچهر شمسایی کارش نورپردازی بود. امروز هرکسی کار خودش را می‌کند. اما اینها سر صحنه می‌آمدند و مواظب بازی من بودند. مثلا من امیرکبیر را بازی می‌کردم و خانم خوروش مهد علیا را. آنها خود را در کار، دخالت می‌دادند. کار را از خودشان می‌دانستند و فکر می‌کردند که تمام فعالیت ما در قالب بازی بازیگر تبلور دارد. بنابراین مواظب او بودند. من این وضع را امروز نمی‌بینم. الان سیستم کار، اصلا درست نیست. گویی هرکسی باید کار خودش را بکند و بنشیند و چای بخورد. در حالی که این جمع باید از طریقی که می‌تواند، تهیه کننده یا کارگردان باشد به هم کمک کنند. کارگردان باید همه نیروی موجود را بسیج کند تا همه مراقب باشند پلانی که گرفته می‌شود به بهترین شکل گرفته شود.
این اتفاق‌ها در امیرکبیر می‌افتاد؟
دقیقا. امکان نداشت پلانی را بگیریم و تمام جمع در آن شرکت نداشته باشند. گرچه کارگردان حرف آخر را می‌زند اما نگاهش به همه هست که آیا نورپرداز و گریمور و صدابردار این تصویر را دیده‌اند. تا نمی‌دیدیم که در چهره‌ها رضایت هست کار را تمام نمی‌کردیم.
من به طور کامل پاسخ سوال قبلی‌ام را نگرفتم. شما درباره نسل‌ها صحبت کردید که کار خود را می‌کنند. اما من نمی‌توانم قانع شوم که آیا کسانی مانند نویسنده بوعلی‌سینا در شرایط امروز بتواند وجود داشته باشد. درباره این بخش کمی توضیح می‌دهید؟
هر نسلی آدم‌های خودش را با خود می‌آورد. امکان ندارد که مثلا در دهه ۶۰ آن آدم‌ها، نویسنده خوب و کارگردان خوب و عوامل خوب داشته باشند اما ۲ یا ۳ دهه بعد نویسنده خوب و عوامل خوب پیدا نشود. همه اینها هستند. شاید تعداد آنها هم بیشتر شده باشد. چون تجربه‌ای ۳۰ ساله را پشت سر گذاشته‌اند و محصول کار دیگران را هم دیده‌اند و هم تجربه کرده‌اند، حتما هست و من تردید ندارم.
پس اینهایی که می‌گویید، کجا هستند؟
شاید شرایط رشدشان نیست.
شرایط رشد چه چیزهایی است؟
فکر می‌کنم یکی از این شرایط، مسائل اقتصادی است و این بسیار مهم است. مهم است که نویسنده زودتر قصه را بنویسد و پولش را بگیرد. الان این کارها در عرض ۳ یا ۴ ماه تولید می‌شود. الان من قراردادی بسته‌ام که برنامه‌ریزی آن ۳ ماه است. یعنی شب و روز کارکردن. تصمیم گرفته‌ام از این به بعد در قرارداد بنویسم که من تنها ۱۲ ساعت کار می‌کنم. مگر می‌شود یک آدم بیشتر از این در روز کار فکری کند؟ در کجای دنیا این کار را می‌کنند. بازیگری یک کار فکری است. اینجا آنقدر برای کم کردن هزینه‌ها زمان تولید کم شده که آدم‌ها خرد می‌شوند و بعد از یک کار، گروه مضمحل می‌شود و تا خود را جمع کند و وارد کار دیگری شود، مدت‌ها طول می‌کشد.
تجربیاتی که در دوران دانشگاه و کارهای گذشته داشته‌اید، امروز به دردتان می‌خورد؟
حتما همین طور است. اینها را البته نمی‌شود توضیح داد که هنرپیشه چگونه آنها را استفاده می‌کند و نمی‌توان برایش فرمولی ارائه کرد. اما چیزی در وجود هنرپیشه هست به نام تجربه. این تجربه کمک می‌کند وقتی متنی را می‌خوانم، حس کنم که باید این نقش را به فلان صورت بازی کرد تا نقش‌ها شبیه هم نشوند.
نقش حاج عباس مودت در خانه بی پرنده چه تمایزی با دیگر نقش‌های شما دارد؟
اولین تمایز این است که آدم صاف و ساده و بی‌غل و غشی نیست. اشتباهاتی در زندگی کرده، دروغ‌هایی گفته و خطاهایی کرده که حالا تاوان آن را می‌دهد و همین نقش را زیبا می‌کند.
در حالی که ما تصویری که در قسمت‌های اول از این شخصیت دیدیم، شخصیتی به ظاهر موجه بود. چنین تلقی‌‌ای که شما می‌گویید، نقش به بیننده نمی‌دهد؟
بله خیلی‌ها را می‌بینیم که به ظاهر موجه هستند. ما برخوردی کوتاه می‌کنیم و می‌گذریم. اما همه چیز او را نمی‌دانیم. زمانی می‌توان دانست که در این شخصیت کنکاش کنیم. در سرخوشی او و در غم‌های او.
ظرافت‌هایی که این نقش داشت و شما را برای بازی در آن ترغیب کرد، چه بود؟
اولا از لحاظ پستی و بلندی یا اوج و حضیضی که از یک نقش دراماتیک انتظار داریم، نقشی کامل بود. یعنی به اوج خشم رسیدن و در جایی به اوج خوشحالی رسیدن در این نقش دیده می‌شود. لحظات بسیار تراژیکی دارد که آدمی را به عمق بدبختی و شکست می‌برد و صحنه‌هایی دارد که بعکس آدمی را به اوج خوشحالی می‌رساند. این برای یک بازیگر خیلی خوب است. نقش، دارای نوانسی است که در آن می‌توان حالت‌های مختلف را زندگی کرد. این نقشی ایده‌ال است و وقتی متن را خواندم این را درک کردم.
حاج مودت نماد چیست؟ قرار است چه شخصی را نمایش دهد؟
وقتی زندگی مودت را در این سریال می‌بینیم و شخصیت او را بررسی می‌کنیم، رئیس یک خانواده است که تاریخی پشت سر آنهاست. این فقط یک داستان خانوادگی نیست؛ یک داستان اجتماعی هم هست. یعنی ۳۰ سال گذشته را در زندگی عباس مودت می‌بینیم. اوج و حضیضی را که جامعه ما داشت در زندگی مودت می‌توان دید، اگرچه این از دل جامعه گرفته شده و در قالب یک قصه خانوادگی درآمده اما تاریخی بر این شخصیت گذشته که امروز در بازار تکیه زده و در حال معامله فرش است.
ما این اوج و فرودها را در قالب فلاش بک می‌بینیم یا قرار است در حال یا اتکا به قدرت بازیگری شما این گذشته دیده شود؟
تمام بازی من در زمان حال است. فقط یک فلاش بک دارد. نه با حضور عباس مودت. جایی که زندگی او دگرگون می‌شود.
شما چگونه سعی کردید این کار را انجام دهید؟ یعنی اتفاقات گذشته و بازتاب آن را در قالب شخصیت مودت در زمان حال نمایش دادید؟
مودت گاهی به اوج ذلت می‌رسد و سرش را به دیوار می‌کوبد و گاهی احساس راحتی می‌کند. در خود، جستجو می‌کند. داستان خانه بی پرنده داستان جستجوست و تم اصلی آن است و حاج عباس مودت زندگی خود را می‌کاود و سرانجام می‌فهمد. او در گذشته‌اش جستجو می‌کند اما در زمان حال. مثلا به خانه‌ای که در ۲۰ سالگی در آن زندگی می‌کرده، می‌رود و می‌بیند که به برج تبدیل شده است. جوانی خود را از زبان پیرزنی جستجو می‌کند. پیرزن، جوانی را به یاد می‌آورد که آدم کشته و مردم درباره آن صحبت می‌کردند. مودت می‌رود تا این لکه را پاک کند.
قرار است شما نقش کسی را ایفا کنید که اشتباه هایش را تصحیح می‌کند؟ یعنی ما در این شخصیت به سمت یک تحول مثبت می‌رویم؟ یا آن‌که باید در بازی سعید نیکپور فراز و فرودهای مثبت و منفی و خوب و بد یک شخصیت را ببینیم؟
مودت می‌رود تا ثابت کند که آدم بدی نیست و نبوده. زمانی از خودش فرار کرده و حالا می‌خواهد برای همه بگوید که به این دلایل رفتم و فرار کردم. می‌خواهد زندگی خود را بیابد و سرانجام این کار را هم می‌کند.
عباس مودت قرار است نماد باشد؟ خود شما وقتی این نقش را بازی می‌کردید، احساس نکردید که ممکن است در ذهنیت عموم این نقش شبیه به تیپ یا اشخاصی باشد؟
شخصیت تاریخی نه. اما خیلی‌ها شبیه او هستند. به لحاظ شغلی او تاجر بازار است اما تاجر نبوده و تاجر شده و این خود مساله‌ای است. چگونه تاجر شده؟ با دزدی؟ یا احتکار یا با سوءاستفاده از جنگ؟
به نظرم منفی‌ترین شخصیتی که بازی کردید، نقش فروغی در کار محمدرضا ورزی بود که البته خیلی اعتراض هم شد.
فروغی که شخصیت آنچنان منفی‌ای نبود. او یک شخصیت ویژه تاریخی ایران است. آن طور هم که نشان داده شد، نبود.
نقش منفی دیگری بازی کرده‌اید؟
بله. من یک شخصیت منفی دیگر بازی کرده ام (که البته دیگر این کار را نمی‌کنم) که در سریال «آینه‌های نشکن» بود. در آنجا نقش جاسوسی را بازی کردم که می‌خواهد سایت اتمی ایران را منفجر کند.
چرا دیگر شخصیت منفی بازی نمی‌کنید؟
آخر این شخصیت‌ها بی‌خودی منفی هستند! (می‌خندد) البته آن شخصیت بی‌خودی نبود. اما طی کار تغییراتی کرد. هرکس مرا می‌دید اعتراض می‌کرد.
نقش منفی دوست ندارید؟
چرا دوست دارم. اما نقش‌های منفی ما نقش نیستند. یعنی اینها هستند فقط برای این‌که یک آدم بد هم در سریال باشد. اما در همین خانه بی‌پرنده، آدم‌های بد داریم. اما بی‌خودی بد نیستند.
الان وجهه منفی شخصیت مودت را دوست دارید؟
بله. دوستش دارم. خودم هم جای او بودم همین کار را می‌کردم. مودت خیلی خوب، منفی است.
چطور؟
فرض کنید شخصی در شرایطی قرار می‌گیرد و تهمتی به او می‌زنند که مرتکب نشده، مثلا تیری شلیک می‌شود و کسی می‌میرد. می‌گویند قاتل این شخص است. هرچه می‌کوشد از خودش رفع اتهام کند، نمی‌تواند و متواری می‌شود. من هم بودم فرار می‌کردم، چرا باید بمانم و کشته شوم؟ وقتی تمام شواهد علیه من است، نمی‌توانم چیزی را ثابت کنم. صبر می‌کنم تا یک زمان آن را ثابت کنم. مودت حالا آمده تا ثابت کند کسی را نکشته است. این شخصیت منفی نیست. او می‌رود تا زندگی کند. شاگردی می‌کند و زندگی‌اش را می‌سازد. اما قاتل است و دنبالش هستند. تمام شواهد حاکی از آن است که او زنی را بی‌سیرت کرده و آدم کشته است. اما این‌طور نیست.
با چه کارگردانی کار کرده‌اید که دوست دارید باز هم با وی کار کنید؟
با جعفری جوزانی و با داوود میرباقری هم رعنا را کار کرده‌ام که دوست دارم کارهایی مشابه آن را بازی کنم.
اگر یک نقش منفی و مثبت خوب با شرایط یکسان به شما پیشنهاد شود، کدام یک را می‌پذیرید؟
حساب می‌کنم که کدام یک در پرونده کاری‌ام تاثیر بهتری دارد. امروز دیگر نقش‌ها برایم مهم نیستند. آنقدر نقش خوب مثبت بازی کرده‌ام که دنبال این هستم که یک نقش متفاوت بازی کنم. الان نقش یک بازپرس متهم به قتل به من پیشنهاد شده که دوست دارم بازی کنم.
من پرسش دیگری ندارم. شما اگر مطلبی دارید بفرمایید؟
سخنی با مردم دارم. واقعا ما با مخاطب زنده هستیم و خیلی به این موضوع اعتقاد دارم. فکر می‌کنم اگر کاری مخاطب نداشته باشد، صد در صد تقصیر خودش است. تقصیر خود کار است. هرگز نمی‌شود از مردم ایراد گرفت که نفهمیده‌اند. همیشه حق با جمع است و همیشه مردم حق انتخاب دارند. ما نمی‌توانیم دریچه‌ها را ببندیم تا مردم ما را نگاه کنند. باید تمام دریچه‌ها باز باشد. ما هم کارمان را انجام دهیم. اگر مردم با این حال ما را نگاه کردند، کارمان خوب است. ما منتظر تایید مردم هستیم و تنها خواهشم از آنها این است که عکس‌العمل نشان دهند. اگر کار ما بد است آن را بکوبید. چندان که دیگر نتواند بلند شود. اما اگر خوب است، خیلی تشویق کنید، به هر شکل که می‌توانید. در خانه، خیابان، تاکسی و… به نوعی از خودتان عکس‌العمل نشان دهید! تا ما بفهمیم شما از این کار خوشتان آمده یا خیر. عکس‌العمل، خیلی خوب است. بارها مردم در زمانی که نقش آینه‌های نشکن را بازی کردم، جلوی مرا گرفتند و متهمم کردند که چرا این کار را بازی کرده‌ای. البته آن کار هم برایش زحمت کشیده شده بود. بدترین تماشاچی، تماشاچی بی‌تفاوت است. تماشاچی بی‌تفاوت خطرناک است و جامعه و هنر را از بین می‌برد. آدم نمی‌داند چکار کند. خواهش می‌کنم عکس‌العمل نشان دهید. هیچ کس نمی‌تواند با شما کاری کند. اگر شده به اسم، انتقادهای شدید بکنید. همه باید به حرف شما که تماشاگر هستید، گوش دهند.

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد