رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

گدای اصل و نسب دار! (از کتاب مرد شرقی اثر عزیز نسین)

آخ… آخ… آخ… تمام مشتری هایی که توی قهوه خانه “بیازت” زیر سایه درخت ها نشسته بودند یکدفعه سرشان را به طرفی که صدای گریه می آمد برگرداندند. آنجا یک زن چادری که سفت و سخت خودش را توی چادر پیچیده بود یکریز گریه می کرد و صدایش قطع نمی شد. این موضوع همه را متاثر کرد. صدای تق تق طاس آن هایی که تخته نرد بازی می کردند قطع شد و قلیان ها از قل قل افتاد. زنک خیلی با سوز گریه می کرد . یکی از بازیکن ها سرش را با کمال تاسف حرکت داد و پرسید: -چی شده خانم!؟ چرا گریه می کنی .؟؟! سایر مشتری ها هم ساکت شدند و برای فهمیدن علت گریه و زاری زن سرهایشان را به طرف او بر گرداندند.وقتی دست زن از زیر چادر سیاه بیرون آمد و تقاضای پول کرد همه چیز روشن شد و همه فهمیدند که این زن گدای معمولی است.بلافاصله تمام دلسوزی ها از بین رفت..طاس ها دوباره به صدا در آمد و قلیان ها شروع به دود کردن نمود. در حقیقت هم هیچ چیز قابل تماشا وجود نداشت …مگر می شود گداهای اسلامبول را شمرد؟ اگه آدم بخواهد هر گدایی را که می بیند برایش دلسوزی کند باید صبح تا عصر گریه و زاری کند آنوقت نه می تواند یک دست تخت نرد بازی کند و نه وقت دارد یک دود قلیان بکشد.

آخ… آخ… آخ… تمام مشتری هایی که توی قهوه خانه “بیازت” زیر سایه درخت ها نشسته بودند یکدفعه سرشان را به طرفی که صدای گریه می آمد برگرداندند. آنجا یک زن چادری که سفت و سخت خودش را توی چادر پیچیده بود یکریز گریه می کرد و صدایش قطع نمی شد. این موضوع همه را متاثر کرد. صدای تق تق طاس آن هایی که تخته نرد بازی می کردند قطع شد و قلیان ها از قل قل افتاد. زنک خیلی با سوز گریه می کرد . یکی از بازیکن ها سرش را با کمال تاسف حرکت داد و پرسید: -چی شده خانم!؟ چرا گریه می کنی .؟؟! سایر مشتری ها هم ساکت شدند و برای فهمیدن علت گریه و زاری زن سرهایشان را به طرف او بر گرداندند.وقتی دست زن از زیر چادر سیاه بیرون آمد و تقاضای پول کرد همه چیز روشن شد و همه فهمیدند که این زن گدای معمولی است.بلافاصله تمام دلسوزی ها از بین رفت..طاس ها دوباره به صدا در آمد و قلیان ها شروع به دود کردن نمود. در حقیقت هم هیچ چیز قابل تماشا وجود نداشت …مگر می شود گداهای اسلامبول را شمرد؟ اگه آدم بخواهد هر گدایی را که می بیند برایش دلسوزی کند باید صبح تا عصر گریه و زاری کند آنوقت نه می تواند یک دست تخت نرد بازی کند و نه وقت دارد یک دود قلیان بکشد. زنک هنوز هم همینطور یکنواخت گریه می کرد و اشک می ریخت. -اهو… اهو … اهو … حاجی آقایی که بغل دست یک آخوند نشسته بود حوصله اش از سر و صدای این زن سر رفت: -واه … واه … واه چیز غریبی است.. آدم از دست این گدا های سمج نمی داند چکار کند، تا می آییم خستگی در کنیم و یک ساعتی با رفقایمان حرف بزنیم یک همچه صحنه هایی پیش میاد و اعصاب آدم را بکلی خراب میکنه. سایر مشتری ها هم شروع به اعتراض و غرولند کردند و از هر طرف متلک هایی نیشدار و جملات مسخره آور نثار گدای بخت برگشته شد. لابد پیش خودتان فکر می کنید مردم چقدر سنگدل و بیرحمند چطور ممکنست یک زن بد بخت و رنج دیده را محروم بکنند؟ ولی من شخصآ اینجور فکر نمی کنم اطمینان دارم خیلی ها هم دلشان می خواهد کمک کنند اما وضع مالیشان اجازه نمی دهد. آن آقایی که صورتش را نتراشیده و کفش هایش از بی واکسی خاکستری شده مسلمآ پول ندارد. اگر این مرد لاغر و رنگ پریده که یک بچه کوچک همراهش است پول داشت دو سه قروش گردو برای بچه اش می خرید. یا آن آقای چاق که دائم عرق پیشانیش را با دستمال پاک می کند خیال می کنید چقدر دلش می خواهد یک شربت سرد بخورد ولی افسوس که پول ندارد. باقی مشتری های کافه هم همینطور. گدا بالاخره فهمید که اشک ریختن او هیچ اثری ندارد. به همین جهت پس از مدتی سکوت درست مثل آنکه فکری به نظرش رسیده باشد ناگهان با صدای بلند شروع به صحبت کرد: – آخ که این دنیا چقدر بی وفا است و ما بشر ها چقدر غافلیم آقایون اگه شما می دونستید من از کدوم خانواده ام این قدر به من زخم زبان نمی زدید. دوباره سر ها به طرف او بر گشت و همه گوش هایشان را تیز کردند… زن ادامه داد: – آقایون من بیوه پاشا … هستم. یک اسمی را گفت که معلوم نشد عبدالرحمن- محمد یا چیز دیگری بود. – بله من از یک همچه مقامی به این روز افتادم… ثروت و دارایی مثل چرک روی دست زود پاک میشه. بعد شرح مفصلی از ساختمان ها و غلام و کنیز و صندوق ها پر از طلا و جواهرات مرحوم پاشا داد و در آخر گفت: – با این همه می بینید که برای نان شبم محتاجم. همهم ای از اطراف بلند شد و جملات نا مفهومی به گوش می رسید: – آخ بیچاره .. راستی خیلی مشگله یک زن اشرافی مجبور شه گدایی کنه. موج عظیم دلسوزی نسبت به این گدای اصل و نسب دار از هر گوشه بلند شد در کیسه ها رو باز کردند و پول ها را با صدای جرنک جرنک جلوی پای او ریختند. مردی که کفش هایش واکس نخورده بود بیست قروش بهش داد یارو که برای بچه اش گردو نخریده بود ده قروش داد. حتی حاجی عصبانی که اولش خیلی بد و بیراه می گفت از حرف هایش پشیمان شد و در حالی که چند سکه بزرگ برای او فرستاد گفت: – معلوم بود این گدای معمولی نیست… به بینید چقدر قیافه اش اشرافیه خدا را خوش نمیاد آدم به اینجور اشخاص زخم زبان بزنه هر چه باشه بزرگ زاده ان و از بالا به پایین آمدن. از قیافه بقیه هم معلوم بود که از رفتار چند دقیقه پیش خودشان پشیمان هستند و بزودی مقدار زیادی پول برای این گدای آبرو دار جمع شد و صاحب قهوه خانه تمام پول ها را جمع کرد و با یک نوع علاقه و احترام رو کرد به بیوه پاشا و گفت: – بفرمایید این پول قابل شما رو نداره. حالا دیدید ما راجع به مردمان محترم چه جوری فکر می کنیم؟! همه ی ما بدون این که منظوری داشته باشیم طرفدار اعیان و اشراف،هستیم. حتی گداهای اصل و نسب دار برای ما قابل احترامند. بیوه پاشا از قهوه خانه خارج شد، تا موقعی که به بازار(چله بجی)نرسیده بود هنوز قیافه اش اخمو و گریه آلود بود، ولی وقتی به آن جا رسید با صدای بلند شروع به خنده کرد و زیر لب گفت: ما بیچاره ها از صدقه سر اعیان و اشراف زندگی می کنیم.

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد