رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

نگاهی به فیلم چیزهایی هست که نمی دانی

ضمن تبریک صمیمانه و خالصانه به جامعه سینمای ایران و قدردانی ویژه از عوامل و دست اندرکاران دلسوز فیلم بی نقص “جدایی نادر از سیمین” و خصوصا شخص اصغر فرهادی نازنین خیلی مفتخرم که در این روزهای پایانی سال ۹۰، فرصتی دست داد تا تحلیلی پیرامون نخستین و چه بسا پخته ترین فیلم فردین صاحب زمانی انجام دهیم. شایان ذکر است که پارسال در چنین ایامی درام پست مدرن و ستودنی بهرام توکلی “پرسه در مه” پرده سینماهای ایران را رنگین کرد و صفایی خاطره انگیز به لحظات قبل از تحویل سالِ مخاطب بخشید.

پرواضح است که میدان دادن به کارگردانان جوان و مستعدی چون عبدالرضا کاهانی، بهرام توکلی، مازیار میری، علیرضا امینی و حالا یک نسل جوانتر چون امیر ثقفی، سامان سالور، مانلی شجاعی فرد و همین فردین صاحب زمانی می تواند راه را برای شکوفایی هرچه بیشتر سینمای مستعد ایران باز کند و فرهادی های بیشتری را به سینماهای دنیا معرفی کند. هنوز طعم شیرین و فراموش نشدنی جوایز ارزنده و ستودنی “جدایی نادر از سیمین” و موفقیت های ویژه کارگردان بزرگ اصغر فرهادی زیر دندانهایمان هست و ذره ای کمرنگ نشده حتی اگر عده ای قلیل و انگشت شمار مغرضانه و از روی کینه بخواهند این عظمت ِ هنری را نادیده بگیرند و ارزش های بیشمار آن را پایین بیاورند!

در این شرایط چقدر لذت بخش است که مسئولان محترم سینما و سردمداران عرصه فرهنگ و هنر دست از دشمنی و عداوت بردارند و با کم اثر کردن تیغ زهرآلود سانسور به تعامل بیشتری با هنرمندان و فیلمسازانِ خوش فکر و ریزبین مملکت دست یابند.در این صورت هم فیلمساز دلسوزانه دِین خود را ادا خواهد کرد و هم مخاطب بیدار قطعا از این آزادی فکر، عقیده و بیان استفاده مطلوب را خواهد برد.این بدبینی و بعضا کج بینی در برخورد مسئولین وقت نسبت به هنرمندان دلسوز متاسفانه به بیراهه رفتن ارزش ها و معیار های اخلاقی خواهد انجامید.

نمونه آشکار این بی اخلاقی و چرکی رفتار، عمیقا در برنامه سینمایی “هفت” و بویژه رفتار مغرضانه ی منتقد ثابت آن موج می زند تا آنجا که بی شرمانه و وقیحانه در برنامه زنده بیانیه صادر می کند و از فیلمساز توانمند سینمای ایران تقاضا می کند تا موضعگیری سیاسی در مراسم معتبر اسکار از خود بروز دهد. این عقیده مسموم و بعضا فراگیر آنهم در عرصه ی حساس و زیرذره بین فرهنگ، مسلما دودش در چشمان خودمان خواهد رفت و روز به روز موجبات پسرفت ملت ایران را فراهم می کند.

قدر مسلم جلب اعتماد اهالی هنر و خصوصا اهالی سینما آنهم از جانب مسئولین کشور، مانع رشد این آفت بزرگ خواهد شد و عقاید خرافی و رشدنیافته را در ریشه خواهد سوزاند. در این صورت افتخارات بی شماری از ایرانیان را در تمامی عرصه های سیاسی، فرهنگی، علمی، ورزشی و در مراتب بالاتر در عرصه های اخلاقی شاهد و ناظر خواهیم بود.

این پیش درآمد طولانی بر نقد، تحلیل فیلم خوش ساخت “چیزهایی هست که نمی دانی” را آسانتر از قبل می کند؛ اثری قدرتمند و چندلایه که برای رسیدن به مضامین پیچیده مدنظر خود، فرم و ساختار باشکوهی را اتخاذ کرده است.فردین صاحب زمانی با آن سابقه طولانی در حیطه صداگذاری و کاندیدای سیمرغ بلورین شدن در فیلم “بهشت از آن تو”(علیرضا داودنژاد)، اینک با دستی پُر به کارگردانی روی آورده و بر خلاف بسیاری از کارگردانان پُرکار سینمای ایران که هنوز فرم را نشناخته اند و در فیلمهایشان فقط پیام می دهند اشراف کاملی بر تطبیق دادن فرم و محتوای فیلم خود دارد.این فیلمساز جوان به کمک فیلمبردار باهوش خود هومن بهمنش، هم توانسته تجارب موردپسند خویش را در مکث های متعدد دوربین به تصویر بکشد و هم از انتقال مضامین قصه در لابلای میزانسن های فکر شده و قاب های شکیل فیلم غافل نمانده است.

این در حالی است که موضوع اصلی اثر در لایه های درونی تر آن مستتر شده و فیلمساز جسورانه کوشیده از پیام گرایی خودداری کند به گونه ای که چه بسا عده ای از مخاطبان عادت کرده به قصه های پررنگ، پس از پایان فیلم به دنبال موضوع فیلم می گردند و احساس می کنند هیچ دیده اند و از این حیث دچار سردرگمی می شوند که صدالبته این مسئله با دیدن چندباره فیلم قطعا برطرف خواهد گشت. این همان نیاز آشکاری ست که آثار کاهانیِ جسور از مخاطبان خود طلب می کند.

“چیزهایی هست که نمی دانی” حول یک راننده آژانس روایت می شود و اغلب صحنه های فیلم از دید این راننده کم حرف و خاص رصد می گردد؛ راننده ای که نه در محیط کار، نه نزد معشوقه سابق و نه در برخورد با مسافران متنوع و رنگارنگ خود واکنشگر نیست و به نوعی در غار تنهایی خود فرو رفته است. حالا این تنهایی و کم حرفی نیاز به شکستن دارد که اتفاقا مسافر خانم دکترِ فیلم(لیلا حاتمی) با نحوه حضور، بیان و رفتارش بر این مهم فائق می آید و علی راننده(علی مصفی) را از پیله تنهایی خود خارج می کند.

موقعیت دوگانه و متضاد علی در انتخاب شغلش عیان است؛ آدمی کم حرف که با آدم های بعضا پر حرفی در طول روز برخورد می کند که معشوقه اش سیما(مهتاب کرامتی) هم از همین موضوع در حیران است.در واقع علیِ تنها، تنهایی را اختیار نکرده بلکه تلاش می کند در بین آدمهای متفاوت، به تنهایی و عزلت برسد. نمایش این نوع تنهایی تنهایی مدرن خود به نوعی ساختارشکنی محسوب می شود چرا که مفهوم عمیق “تنهایی در جمع” (تنهایی عارفانه) را به تصویر می کشد که در کمتر فیلمی بدان پرداخته شده است.

یکی از نقاط کلیدی و ستودنی “چیزهایی هست که نمی دانی” که در جشنواره کارلووی واری چک هم افتخارآفرین شد بی آنکه منتقدی بخواهد دلیل سیاسی بر آن بیابد! زبان سینمایی و چندلایه بودن مضامین آن است. در واقع این نوع روایتِ داستان و استفاده ی بجا و اصولی از تکنیک جامپ کات برای حذف زمانهای مرده فیلم بویژه در اتصال پلانِ فنجان خانه ی علی به فنجان قهوه کافی شاپ دنیس، آن را بالاتر از سطح سینمای ایران قرار می دهد. حتی نحوه بکر نورپردازی و تفکیک کردن زمان سپیده دم از صبح با طراحی صحنه ویژه و خیره کننده خود فیلمساز، آنچنان فضای باورپذیری در اثر خلق کرده که مخاطب را تا پایان زمان حقیقی فیلم حتی پس از خروج از سالن سینما نگه می دارد و ذره ای کم فروشی به او نمی کند. نمای بسته از چهره ی در خواب خانم دکتر در اتومبیل راننده آنقدر درخشان است که بیش از پیش بر معصومیت باطنی این صورت زیبا دلالت دارد. این ویژگی بارز در کلوزاپ های متعدد از صورت راننده و همرازش هم کاملا واضح و مبرهن است.

از طرفی قرار دادن عامل تهدیدی همچون زلزله در لابلای کلام آدم های فیلم از جانب فیلمساز، بر این مهم صحه می گذارد که انسان در زندگی باید مراقب خویشتنِ خویش باشد و در درونش انقلاب به پا کند. هیچ عامل بیرونی حتی به قدرت زلزله نمی تواند تاثیر ژرفی بر درون آدمی بگذارد بلکه این خود انسان است که باید به نحوی در دلش زلزله و غوغا به پا کند .

تا کی به انتظار قیامت توان نشست *** برخیز تا هزار قیامت به پا کنم

وقتی علی با مسافران گوناگونی روبرو می شود و از دریچه چشمانش و آینه جلو، رفتار ایشان را رصد می کند گرچه خاموش و خویشتن دار است اما در بطن این روابط تیره و تارِ برخیزیده از لحن تلخ کارگردان و نگاه آسیب شناسانه وی ، حسگرهای ارتباطی اش فعال می گردد؛

خانمی که باردار است اما از رفتن به خانه شوهر طفره می رود، زنی که شوهر مسموم شده خود را به بیمارستان می رساند و در کمال تعجب در سکانس فرودگاه در قالب مسئول انتظار، جلوی چشمان خیره راننده ظاهر می شود، دختر زیبارو وبیماری که از قرار معلوم مورد سوء استفاده ی پزشک معالج و پرمدعای خود قرار گرفته و تصمیم به گریز دارد، جوانی معتاد که به باغی متروک می رود، کارگردانی که به فوبیا (ترس نامعقول و شدید) مبتلاست و با حرف زدن ، ترسش را فروکش می کند، معشوقه سابقش که جایگاهی ویژه نزد راننده دارد و جلو می نشیند و کلیدی ترین مسافر، خانم دکتر تنها و معصوم که هرشب خود را به بالای سر بیمار بیهوش در لواسان می رساند و صبح زود به خانه اش بر می گردد. به راستی که نمایش این همه دغدغه و معضل جز با روایت اپیزودیک مدرن فردین صاحب زمانی میسر نبود و الا همچون سریالهای تلویزیونی و در راس آنها، آثار اخیر سیروس مقدم کاملا وجه نصیحت گونه و اعلامیه خوانی به خود می گرفت و تاثیرات فردی اجتماعی آن رنگ می باخت.

رعایت جزئیات و کد دادن از جانب کارگردان در فیلمهایی نظیر “چیزهایی هست که نمی دانی” خیلی حائز اهمیت است و ذره ای تخطی از رعایت قواعد ژانر و سبک مطلوب فیلمساز، عواقب جبران ناپذیری در پی خواهد داشت که مهمترینِ آن، متهم کردن صاحب اثر به روشنفکرنمایی است.

شخصیت پردازی خوب فیلمساز بویژه کاراکتر اصلی و محوری آن، نشان از تسلط و شناخت وی بر ابعاد فیلمنامه فیلم است. مدل ماشین علی که از سایر اتومبیل های آژانس کاملا متمایز است، قهوه تلخ خوردن او، نوع پوشش و آرایش سر و صورت و …. همه و همه در خدمت تام و تمام این کاراکتر به کار گرفته شده است.وقتی علی که الحق و الانصاف با بازی روان و سیال بازیگر کم کار سینمای ایران، علی مصفی همراه است با خانم دکتر(همسر بیرون از فیلمش) روبرو می شود و خویشتن داری اش را در برابر این زن از دست می دهد، معجزه ی مطلوب در همین لحظه برای راننده فیلم به وقوع می پیوندد؛ معجزه ای که آدم های قصه با اشاره مکررشان به واقعه طبیعی زلزله منتظر رخدادش هستند.

در لحظاتی که مخاطب در چندین نوبت به همراه علی قدم در خانه او می گذارد، هر بار با یک نوع میزانسن متفاوت و به شدت چشمگیر مواجه می شود؛ گاهی دو فنجان روی میز است گاهی یک فنجان، گاهی گربه اش دیده می شود و گاهی به ضرورت فیلمنامه غیب می شود، گاهی پنجره اتاقش را باز می کند و گاهی پنجره ها بسته می مانند. طراحی این لوکیشن و نوع چیدمان آکسسوار صحنه مخاطب را وا می دارد که بدان لوکیشن همچون یک تابلوی نقاشی نظاره کند که در هر بار پلک زدنش به کشف های لذیذ نائل می گردد.این مکان نه تنها در فرم بلکه همچنین در انتقال مفاهیم متعدد فیلم و بازنگری سلیقه و نگاه شخصیت اصلی آن نقش موثری دارد.

زمانی که راننده به همراه خانم دکتر در خانه تاریک لواسان به جستجوی نور می گردد و هر دو در تاریکی مطلق خانه زیر یک سقف قرار می گیرند، کم کم حال و هوای صحنه موجب تغییر حلات درونی روانی علی می شود به گونه ای که خاطراتی از گذشته خود را نزد آن زن غریبه بازگو می کند و این بار آن زن است که ظاهرا به حرفهای او بی توجه است و تمرکز صحنه را می گیرد.این تغییر موقعیت دراماتیک دو کاراکتر؛ تغییر موضع از سکوت به کلام و به عکس خود از مضامین مهم اثر به شمار می آید.

یکی از ابزارهای موثرِ ارتباط بین دو انسان کلام است؛ در واقع گفتن و شنیدن موجب نزدیکی گوینده و شنونده به یکدیگر می شود. حال این نزدیکی جایی به صمیمیت ختم می شود و جایی دیگر به حریم شکنی. این تبدیل شدن سکوت به صحبت و صحبت به سکوت بین علی و خانم دکتر به زیبایی شکل می گیرد و درونیات آنها را بیش از پیش برملا می سازد.به گونه ای که تغییرات ظریف و عمده ای در ظاهر رفتار علی رخ می دهد. مثلا اصلاح موی سر که به سرعت توجه آن زن را جلب می کند، به کارواش بردن اتومبیل، دعوت به خوردن صبحانه دونفره در کافی شاپ تعطیل، حذف یکی از فنجان های روی میز خانه، غذا ندادن به گربه و در نهایت انصراف از آژانس محل کار. تمامی این دگرگونی ها بدون ذره ای گل درشت شدن و صرفا با تغییرات اساسی در میزانسن، دکوپاژ و قاب بندی ها کاملا نمایان است.

این در حالی است که اطرافیان این راننده و به ویژه مسئول آژانس به دلیل عدم شناخت کامل و کافی از وی، مرتبا اذعان می دارند که بداخلاقی اش موجب فرار مسافران می شود.البته اصولا آدم کم حرف را دیر می توان شناخت :

تا مرد سخن نگفته باشد *** عیب و هنرش نهفته باشد

از طرفی دوری جستنِ خانم دکتر از دیدار آن راننده به همان اسارت زنانه بر می گردد؛ زنی که علیرغم تنها بودن و میل مفرطش به هم صحبتی و همنشینی با یک فرد همدرد و همراز خود در اسارت فردی بیگانه است که ظاهرا اسم شوهر را یدک می کشد.همانگونه که به گفته خودش در آخرین لحظات فیلم، او و شوهرش که به تازگی از فرنگ برگشته در دو مسیر متفاوت حرکت می کنند و علیرغم هم بالین بودنشان در قدیم و داشتن فرزند بعنوان تنها نقطه مشترک، مسیر متفاوتی را از یکدیگر برگزیده اند.

به راستی فیلمساز به دنبال یک نوع هم مسیری و همجواری بین آدم های قصه “چیزهایی هست که نمی دانی” است، بعبارتی دیگر یک نوع تفاهم مدرن و ماندگار. فردین صاحب زمانی کوشیده با سبکی نو به شیوه سینمای اروپا و تخطی آشکار از شیوه قصه گویی کلاسیک ، به مفهومی ازلی و ابدی اشاره کند که اتفاقا از این آزمون دشوار سربلند بیرون می آید. اگر اصغر قرهادی در چهارشنبه سوری و درباره الی، مانی حقیقی در کنعان، مازیار میری در سعادت آباد و همچنین بسیاری از فیلمهای جشنواره قجر نامعتبر امسال، بر این همجواری اجباری زناشویی تاکید داشتند، این بار فیلمسازی جوانتر با نگاهی دگرگونه بر این نکته صحه می گذارد که آدم های همسان، همقکر و هم مسیر همچون علی و سیما یا بصورت درونی تر علی و خانم دکتر در لحظات با هم بودنشان به آنچنان حظ و بهره ی معنوی دست می یابند که چه بسا هزاران زن و شوهر و هزاران آدم های هم بالین که تنها نقطه اشتراکشان در اختیار داشتن فیزیک و بدن یکدیگر است ابدا به چنین لذتی دست نخواهند یافت.

به دلیل همین نزدیکی روح علی و سیماست که کارگردان و فیلمنامه نویس اثر جسورانه و بی ملاحظه با تمهیدات بصری فوق العاده و نشانه گذاری های درست و بجا همچون ضبط پیغام صوتی آن خانم دکتر روی هدیه سیما به علی و جامپ کات ستودنی روی بام شهر، این دو زنِ محبوب علی را به یکدیگر تبدیل می کند و انسجامی ناگسستنی و واحد بین آن سه نقر ایجاد می کند. گویی که علی یک معشوق دارد :

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم *** ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما

در این شرایط که معشوقِ انسان همه جا هست، دیگر چه نیازی به در اختیار داشتن فیزیک و جسم اوست! تنها کافیست عاشق، حضور معشوق را پیرامون خود احساس کند و به لحاظ روحانی عرفانی ارضا گردد. شاید بزرگترین تحول و زلزله ی درون آدمی، دستیابی به همین لذتِ باقی باشد که لحظه ای از صاحبش جدا نمی شود؛ این ناپدید شدن و ظاهرشدن گربه ی داستان هم تلویحا به فلسفه حضور و غیبت اشارت دارد. به بیانی دیگر؛ محبوب هرگز در غیبت نمی رود بلکه شکل حضورش تغییر می یابد. این شکل حضورِ محبوب عمیقا به موقعیت و مقام مُحب بستگی دارد.

از دست غیبت تو شکایت نمی کنم *** تا نیست غیبتی نبود لذت حضور

حافظ شکایت از غم هجران چه می کنی *** در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد