رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

نگاهی به فیلم «راه جنگجو» : جدال آخرالزمانی وسترنر شرقی

اگرچه سابقه ساخت و تولید فیلم های موسوم به ورزشی رزمی به اوایل تاریخ سینما بازمی گردد ولی شاید بتوان یکی از اولین فیلم های قابل اعتنا در این باب را «افسانه جودو» ساخته آکیرا کوروساوا در سال ۱۹۴۳ دانست. افسانه سامورایی ها به عنوان اسطوره هایی که هویت خود را در کشاکش فرهنگ های بیگانه حفظ کرده و در هر شرایطی اصالت و ریشه های خود را در مردانگی و کمک به دیگران باز می یابند، مهم ترین عنصری بود که کوروساوا در مجموعه ای از آثار خود به نمایش درآورد، اگرچه در فیلمی همچون «راشومون» اسطوره سامورایی را قربانی نگرش جدیدش کرد. نگرشی که باعث شد تا در جشنواره ونیز پذیرفته شود و علاوه بر کسب جایزه نخست آن، برای اولین بار مورد توجه محافل غربی قرار گرفته و به قول معروف به عنوان یک فیلم ساز مولف و مدعی کشف گردد.
اما ماجرای سامورایی ها در بسیاری از آثار دیگر سینمای ژاپن و شرق تکرار شد، اگرچه دیگر چندان حالت اسطوره ای نداشت. مثلا در «کوایدان» کوبایاشی، آدم فراموش کار و بی معرفتی بود که همسر وفادار خود را در شیفتگی به زرق و برق اشراف از خاطر می برد. یا در فیلم «اوگتسو مونوگاتاری» ساخته کنجی میزوگوچی، سامورایی شدن، آرزوی مردی حریص و شارلاتان است. اما همین سامورایی که کوروساوا به سینمای غرب معرفی کرد با ایتالیاییزه شدن، وسترن اسپاگتی و فیلم هایی مانند «خوب، بد، زشت» و «به خاطر یک مشت دلار» را در تاریخ سینما به وجود آورد و حتی در بازتولیدش در سینمای غرب، آثاری مانند «هفت دلاور» را برگرفته از «هفت سامورایی» و «محاکمه در آفتاب» را ملهم از «راشومون»، بر پرده سینما برد.
درونگرایی و نوعی شبه عرفان سامورایی های کوروساوا در برخی اساتید بروس لی در فیلم هایی مثل «اژدها وارد می شود»، «راه اژدها» و «رئیس بزرگ» نیز به صورت سایه ای کم رنگ رسوخ کرد و در فیلم های مسخره جکی چان و جت لی نیز از حد کاریکاتور فراتر نرفت اما اساسا به شکل رویکرد عرفانی رزمی در آخرین سال هزاره دوم و قرن بیستم میلادی یعنی ۱۹۹۹ از یک فیلم آمریکایی به عرصه سینما آمد به نام «ماتریکس» که زمینه یک تریلر علمی تخیلی با مایه های آخرالزمانی قرار گرفته بود.

اگرچه سابقه ساخت و تولید فیلم های موسوم به ورزشی رزمی به اوایل تاریخ سینما بازمی گردد ولی شاید بتوان یکی از اولین فیلم های قابل اعتنا در این باب را «افسانه جودو» ساخته آکیرا کوروساوا در سال ۱۹۴۳ دانست. افسانه سامورایی ها به عنوان اسطوره هایی که هویت خود را در کشاکش فرهنگ های بیگانه حفظ کرده و در هر شرایطی اصالت و ریشه های خود را در مردانگی و کمک به دیگران باز می یابند، مهم ترین عنصری بود که کوروساوا در مجموعه ای از آثار خود به نمایش درآورد، اگرچه در فیلمی همچون «راشومون» اسطوره سامورایی را قربانی نگرش جدیدش کرد. نگرشی که باعث شد تا در جشنواره ونیز پذیرفته شود و علاوه بر کسب جایزه نخست آن، برای اولین بار مورد توجه محافل غربی قرار گرفته و به قول معروف به عنوان یک فیلم ساز مولف و مدعی کشف گردد.
اما ماجرای سامورایی ها در بسیاری از آثار دیگر سینمای ژاپن و شرق تکرار شد، اگرچه دیگر چندان حالت اسطوره ای نداشت. مثلا در «کوایدان» کوبایاشی، آدم فراموش کار و بی معرفتی بود که همسر وفادار خود را در شیفتگی به زرق و برق اشراف از خاطر می برد. یا در فیلم «اوگتسو مونوگاتاری» ساخته کنجی میزوگوچی، سامورایی شدن، آرزوی مردی حریص و شارلاتان است. اما همین سامورایی که کوروساوا به سینمای غرب معرفی کرد با ایتالیاییزه شدن، وسترن اسپاگتی و فیلم هایی مانند «خوب، بد، زشت» و «به خاطر یک مشت دلار» را در تاریخ سینما به وجود آورد و حتی در بازتولیدش در سینمای غرب، آثاری مانند «هفت دلاور» را برگرفته از «هفت سامورایی» و «محاکمه در آفتاب» را ملهم از «راشومون»، بر پرده سینما برد.
درونگرایی و نوعی شبه عرفان سامورایی های کوروساوا در برخی اساتید بروس لی در فیلم هایی مثل «اژدها وارد می شود»، «راه اژدها» و «رئیس بزرگ» نیز به صورت سایه ای کم رنگ رسوخ کرد و در فیلم های مسخره جکی چان و جت لی نیز از حد کاریکاتور فراتر نرفت اما اساسا به شکل رویکرد عرفانی رزمی در آخرین سال هزاره دوم و قرن بیستم میلادی یعنی ۱۹۹۹ از یک فیلم آمریکایی به عرصه سینما آمد به نام «ماتریکس» که زمینه یک تریلر علمی تخیلی با مایه های آخرالزمانی قرار گرفته بود.
نوع رزم شرقی نیو (منجی آخرالزمانی) که توسط استادش مورفیوس به وی آموزش داده می شد و در تمامی درگیری هایش با عوامل شبکه ماتریکس به کمکش می آمد، با آن نحوه اجرا و نمایش (مثل حرکت های آهسته روی هوا و پرش های خارق العاده) برای نخستین بار در فیلم «ماتریکس»، جلوه ای دیگر از فیلم های رزمی ورزشی ارائه داد که به طور رسمی آن را رزمی عرفانی نامیدند.
از آن پس خیل فیلم هایی که با موضوعات مختلف، نمایش های متعددی از این نوع رویارویی های رزمی شبه عرفانی داشتند در سینمای غرب ساخته و به نمایش درآمدند و در این مسیر کمپانی های هالیوودی سعی کردند تا فیلم سازان شناخته شده شرقی خصوصا ژاپنی و چینی را به آمریکا کشانده تا با ساختار به اصطلاح رزمی عرفانی، فیلم های مورد نظر کمپانی های یاد شده را جلوی دوربین برده و باب تازه ای را برای ترویج افکار و اعتقادات غربی بگشایند.
آثاری مانند «ببرخیزان، اژدهای پنهان» (انگ لی ۲۰۰۰)، «قهرمان» (ژانگ ییمو ۲۰۰۲)، «قول» (چن کایگه ۲۰۰۵) در همین مسیر ساخته شدند و به تدریج فیلم سازان سینمای آمریکا هم وارد گود شدند؛
«آخرین سامورایی» (ادوارد زوییک ۲۰۰۳) و «بتمن آغاز می کند» (کرستوفر نولان ۲۰۰۵) نیز با محوریت صحنه های به اصطلاح رزمی عرفانی به موضوعات آخرالزمانی پرداختند. این چنین بود که ژانر مذکور در تلفیق تفکر شبه عرفانی با موضوعات آمریکایی در کادر پروپاگاندای سینمای هالیوود قرار گرفت.
فیلم «راه جنگجو» نیز در همین دسته آثار سینمای غرب قرار می گیرد. فیلمی پسا آخرالزمانی با مایه های رزمی و شبه عرفانی که در آن به طور علنی نشان داده می شود که تفکر شرقی تنها در غرب و در قالب فرهنگ و استیل زندگی غربی، می تواند وجه انسانی خود را بیابد.
یانگ، جنگجویی است که گفته می شود در مکانی دور و زمانی دور، همه رقبای خود و از جمله افراد قبیله ای که گویا ۵۰۰سال با طایفه اش درگیری داشتند را از دم تیغ گذرانده و حالا بایستی برای کسب عنوان بهترین شمشیرزن جهان، تنها بازمانده قبیله مذکور را نیز بکشد. اما آن بازمانده، یک نوزاد دختر است که سخت دل یانگ را به دست می آورد و وی را از ادامه کشت و کشتار بازمی دارد. از آنجا که یانگ نمی تواند بدون انجام مأموریتش یعنی قتل آخرین بازمانده قبیله رقیب، بدون دردسر در سرزمینش زندگی کند، به ناچار راهی آن سوی دریاها و آمریکا می شود و در این شهر کوچک نیمه ویران با گروهی که انگار بقایای یک سیرک نابود شده هستند، دم خور می گردد. در آنجا به قول نریشن فیلم می آموزد که می توان در زندگی به جای قطع کردن، رشد داد و از این پس، حرفه آدمکشی را به کناری گذارده و به یک زندگی آرام و اجتماعی روی می آورد. باغچه درست می کند، گل پرورش می دهد، به شغل ساده ای (لباسشویی) روی می آورد و…
اما اوضاع به همین آرامی که ذکر شد، پیش نمی رود و دو گروه متخاصم، به آن شهر کوچک هجوم می آورند؛ اول یک گروه یاغی و غارتگر (که شکل و شمایل سواره نظام های قدیم را دارند و رییس شان را هم «کلنل» صدا می زنند) و دوم تیره و طایفه یانگ به سرکردگی استاد وی که برای انتقام و کشتن آخرین بازمانده قبیله دشمن آمده اند. از این به بعد درگیری های رزمی شرقی و هفت تیرکشی های غربی به هم می آمیزد تا در نهایت هر دو دسته جنگجو، یک به یک به هلاکت برسند که آخرین آنها هم همان استاد یانگ است.
فیلم در مضمون و موضوع، بازده مثبت عرفان شرق را در زندگی غربی و آمریکایی به تصویر می کشد. همچنان که در سینمای به اصطلاح رزمی عرفانی هم که پس از «ماتریکس» وارد عرصه هنر هفتم در غرب شد، این اتفاق برای سیستم سینمای غرب و تینک تانک های هدایت گرشان افتاد.
شهر کوچکی که با نام «Lode» یا «پاریس غرب» در فیلم نشان داده می شود، تمامی عناصر یک شهر وسترن را داراست؛ از هتل و بار گرفته تا شهردار و کلانتر و هفت تیرکشی و جشن های شبانه و… ولی آن چرخ و فلک عظیم از کار افتاده، نشانگر آن است که این شهر به قرون ۱۸ و۱۹ و یا دورانی که آمریکا را غرب وحشی می خواندند، تعلق ندارد. در فیلم به جز سرزمین نامشخصی که یانگ زندگی می کرده و شهر کوچک«Lode»، مکان دیگری را نمی بینیم و یا خبری از آن نمی شنویم. قهرمان «راه جنگجو» مانند شخصیت اصلی فیلم «بابل پس از میلاد» (نیک کاسوویتس)، پس از گریز از کشور رو به نابودی خویش، تنها به آمریکا می تواند پناه ببرد و انگار فقط در آمریکاست که تمدن وجود دارد!
همه این عناصر یعنی سرزمین نامعلوم و بی در و پیکری در شرق، شهری نیمه ویران در غرب، بقایای یک سیرک که جایی دیگر برای زندگی ندارند، اسلحه هایی که برای روز موعود در زیر خاک انبار شده اند و دو گروه یاغی و جنگجو که مانعی برای قتل و غارتشان نمی بینند و… همه و همه حکایت از زمانی می کند که جنگ آخر الزمان اتفاق افتاده و همچون فیلم های «کتاب ایلای» (برادران هیوز) و «جاده» (جان هلیکوت)، یک دوران پست آپوکالیپتیکی را نظاره گر هستیم که بقایای جامعه بشری درصدد بازسازی خرابی ها و یا سلطه بر دیگران و بدست آوردن باقیمانده کالاهای خوراکی و پوشاکی هستند.
در واقع فیلم «راه جنگجو» را می توان یک وسترن آخرالزمانی هم تلقی کرد که در آن عناصر کلاسیک وسترن در تجمیع با عنصر جدید رزم شبه عرفانی شرق، معنی می یابد.
یعنی یک شهر وسترن به علاوه یک تیرانداز کهنه کار به نام ران (با بازی جفری راش) که الکلی شده و حالا براثر ضرورت، مجدداً به روزهای اوج برمی گردد و به عنوان تک تیرانداز، جماعتی از یاغیان را ناکار می کند (مثل کاراکتر دین مارتین در فیلم «ریوبراوو» هاوراد هاکس) به اضافه یک زن متکی به نفس که کینه یک انتقام دیرین در سینه دارد به نام لین (کیت بوسورث) و شباهت بسیاری به شخصیت انجی دیکنسون در فیلم «ریو براوو» یا کاراکتر کلودیا کاردیناله در فیلم «روزی روزگاری در غرب» (سرجئو لئونه) دارد و…
اما دراین میان جای کاراکتر خود وسترنر اصلی خالی است. یعنی در شهر یاد شده کسی مثل کلانتر چنس فیلم «ریوبراوو» (هاواردهاکس) یا ایتن ادواردز فیلم «جویندگان» (جان فورد) و یا مارشال ویل کین فیلم «سرظهر» فرد زینه مان وجود ندارد. اما با ورود یانگ به شهر، در واقع جمع کلاسیک وسترنرها کامل می شود. یعنی یانگ همان وسترنر اصلی به شمار می آید که این بار نه مانند ایتن ادواردز فیلم «جویندگان» از جنگ انفصال می آید و نه مثل «شین» از ناکجا آباد بلکه این به اصطلاح آرتیست اصلی یا قهرمان اول گذارده نمی شود، بلکه همه مردم شهر با تمامی امکانات محدودشان به کمک و یاری او می شتابند و تا پای جان در کنارش می ایستند.
یانگ آمده با کوله باری از رزم و جنگ شبه عرفانی (که فقط صدای خارج شدن شمشیرش از غلاف تا دور دست ها آشنایان را به سوی خود می کشد و همین هم باعث لو رفتن مکان اختفایش می گردد)، او آمده تا زندگی و رنگ و بوی فرهنگ غربی را بپذیرد. در صحنه پایانی و جدال یا دوئل آخرین یانگ و استادش، وقتی استاد به وی می گوید که تو به اینجا یعنی غرب تعلق نداری، یانگ پاسخ می دهد که من به همین سرزمین و آدم ها تعلق دارم.
در واقع این همان مفهوم جهانی سازی و یا به عبارتی نظم نوین جهانی است که از ایدئولوژی ماسونی/ آمریکایی یا در اصل همان ایده حکومت جهانی صهیون نشات می گیرد و در فیلم «راه جنگجو» در قالب یک داستان آخرالزمانی جای گرفته است. این همان ایده ای است که در واقع ایالات متحده درطی سالهای سلطه گری اش سعی کرده به انحاء مختلف در عرصه فرهنگ و سیاست و اقتصاد و شیوه زندگی و حتی خواب و خور و مرگ پیاده نموده و همه آدم ها و نژادها و فرهنگ ها را زیرچتر فرهنگ و ارزش های آمریکایی جمع کرده و همه دنیا را در یک کلام وسترنیزه نماید. همان که در فیلم «گنجینه ملی» (یان ترتل تاب)، میراث فرهنگی همه ملل دنیا را از آن آمریکا می دانست و تمامی را در معدنی زیرکوه راشمور جمع کرده بود.
اما شاید ارائه چنین ایده و تفکر ایدئولوژیک از فیلمساز جوانی مانند «سنگمولی» (کارگردان فیلم راه جنگجو») بعید باشد، چرا که چنین فیلمی اولین تجربه بلند سینمایی اوست. اما وقتی دریابیم تهیه کننده فیلم، «بری ام آزبرن» است که فیلم های آخرالزمانی مانند سه گانه «ارباب حلقه ها» و فیلمی همچون «ماتریکس» را تهیه کرده بوده و مشاور او در تهیه سه گانه «ارباب حلقه ها» یعنی اسکات رینولدز نیز فیلمنامه اصلی فیلم را نوشته، بنابراین ساخت چنین اثری را در ادامه فیلم های قبلی منطقی ارزیابی خواهیم نمود.
فیلم «راه جنگجو» اگرچه از ساختار معمول فیلم های رزمی شبه عرفانی و همچنین فضای آثار آخرالزمانی برخوردار است اما در صحنه هایی از آن، ابداعات تصویری قابل توجهی نیز به چشم می خورد که به نظر می آید شاید یکی از خواص فیلم اولی ها باشد، آنگاه که بخواهند مثل «سنگمولی» تکنیک خود را ورای کلیشه های رایج به رخ تولیدکنندگان اثر بکشانند. چنین خلاقیت های تصویری را می توان در همان سکانس نخستین فیلم که یانگ در یک فضای سیاه و سفید به قلع و قمع رقبا مشغول است و نشانه کشتن آنها، تنها به شکل رنگ های قرمزی درآن فضای سیاه و سفید پاشیده می شود و از دور خودنمایی می کند.
کمپوزیسیون های تک رنگ آن شهر وسترن تا پیش از فعالیت یانگ و سپس نمایش رنگ های طبیعی گل هایی که پرورش داده از جمله ابداعات هدف اشاره است که متاسفانه درمیان خیل تمهیدات نخ نما شده این دسته از آثار در سایه قرار می گیرند، تمهیداتی مثل خشونت بی حد و حصر فیلم، جنگ ها و نبردهایی که گویی پایان ناپذیرند و همچنین کاراکترهایی مثل شخصیت مضحک آن شهردار کوتوله یا سبوعیت افسارگسیخته کلنل و یا مردانه بازی های کاریکاتوری لین که عجول است و یا دست و پاچلفتی گری های یانگ در قبال زندگی عادی. ضمن اینکه آخر فیلم نیز از کلیشه ای ترین پایان های مشابه به نظر می آید که انگار جای کار را برای دنباله های دوم و سوم بازگذارده!، گویا این توصیه شخص آزبرن بوده که در ساخت دنباله ها ید طولایی دارد!! وسترنر چشم بادامی و عارف ما، حالا دیگر عازم نقاط دیگر دنیا شده تا آنجا را هم از شر وجود کینه جویان شرقی که انگار همواره در آرزوی انتقام می سوزند، پاک سازد!!!
اما وجه دیگر این نوع فیلم ها که نوعی شبه عرفان رزمی را ترویج و تبلیغ می کند، همانا دور ساختن مخاطبان از معنویت و عرفان راستین و حقیقی است که در ادیان توحیدی به خصوص آیین رهایی بخش اسلام و مذهب پویای تشیع یافت می شود.
ترویج فرقه های شبه معنوی براساس عرفان های شرقی از همان دهه ۹۰ در دسته ای از آثار سینمای هالیوود رخ نمایاند. فرقه هایی که با آمیختن عرفان های سرخپوستی با مکاتب شبه معنوی شرق دور، سعی داشتند تا هرچه بیشتر نسل جوان طالب معنویت را از ادیان حقیقی و مذاهب توحیدی دور کرده، به سوی این دسته افکار شرک آمیز سوق دهند. مانند فرقه هایی که با کتاب های کارلوس کاستاندا در ایران شناخته شد. همچنین نوع دیگر آن که به گرایشهای منسوخ چینی و تبتی منسوب است و از طریق دالای لاما ترویج شد و یا عرفان های ذن بودیستی از دیگر انواع این فرقه های نوپدید هستند و یا عرفان سای بابا و اندیشه و گرایش کریشنامورتی که مستقیماً از درون سازمان ماسونی تئوسوفی و توسط یکی از رهبران شناخته شده آن به نام مادام بلاواتسکی تبلیغ شد. از این دست می توان عرفان های دروغین اوشو و اکنکار را نیز نام برد.
از همین رو پس از ساخت سلسله فیلم هایی در تقدیس و تجلیل از عرفان های شرک آمیزی همچون بودا (که در یک زمان در چند فیلم از چند فیلمساز متفاوت از سرزمین های گوناگون تبلور یافت. مانند: «کوندون» مارتین اسکورسیزی، «هفت سال در تبت» ژان ژاک آنو و «بودای کوچک» برناردو برتولوچی)، خیل فیلم هایی که به ظاهر نوعی ورزش های رزمی شرق دور را در خدمت مدرنیسم و بعضاً تفکرات آخرالزمانی صهیونی قرار می دادند، پرده سینماها را تسخیر کرد، از سری آثار «ماتریکس» گرفته تا فیلم هایی مانند «ببر خیزان، اژدهای پنهان» ساخته انگ لی که ناگهان در سال دو هزار شگفتی مراسم اسکار شد و تا سه گانه ژانگ ییمو یعنی «قهرمان»، «خانه خنجرهای پرنده» و «نفرین گل طلایی». فیلمسازی که تا پیش از آن به ساخت فیلم های سنگین و ساده و به اصطلاح هنری مشهور بود و با فیلم هایی مانند «راهی به سوی خانه» یا «نه یکی بیشتر» و یا «ژودو» فقط می توانست به عنوان کشف جشنواره های جهانی، مشتری کن و برلین و ونیز شود. اما چه اتفاقی افتاده بود که ناگهان سر از هالیوود درآورد و به ساخت به اصطلاح بیگ پروداکشن های حادثه ای و به قول معروف اکشن پرداخت؟
در این جهت حتی برخی از متفکران دست پرورده سازمان CIA مانند میرچاالیاده «که در طی جنگ سرد به قول فرانسیس ساندرس از جمله جنگجویان ناتوی فرهنگی بود) نیز به میدان آمد و باعث شد تا فرانسیس فورد کوپولا براساس کتابی از وی فیلم «جوانی بدون جوانی» را در سال ۲۰۰۹ بسازد.
تولید و پخش این گونه فیلم ها در کنار چاپ و انتشار کتاب هایی امثال اوشو و پائولو کوییلو، به شدت انواع و اقسام فرقه ها و شبه عرفان های نوپدید را در سراسر جهان به خصوص کشورهای غربی گستراند و البته این گسترش به مرزهای آمریکا و اروپا محدود نماند و به دلیل هجمه خیل فیلم های غربی به شرق و از جمله کشور ما به داخل ایران نیز نفوذ کرد و در کمال تأسف تحت عنوان سینمای معناگرا و مانند آن پذیرفته شد.


روزنامه کیهان

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد