نگاهی به سریال «قفسی برای پرواز»
اسارت؛ موقعیت دشوار انسانی
مفاهیم مرتبط با مقوله جنگ، صرفا درآتش و خون و توپ و تفنگ خلاصه نمیشود، بلکه مفاهیم عمیق انسانی و معنوی برخاسته از آن علاوه بر ارزشهای ایدئولوژیک، واجد قابلیتهای دراماتیک بوده و میتواند دستمایه روایت قصههای جذاب شود. درمیان این نظام معنایی شاید ۲ تجربه و اتفاق مرتبط با جنگ بیش از مفاهیم دیگر واجد جذابیت نمایشی باشد؛ یکی شهادت و دیگری اسارت است.
اگر شهادت نقطه عطف این قصه و اوج تراژدی و البته حماسه جنگ باشد، اسارت بستر خوبی برای نمایش مقاومت و پایداری انسانهایی است که برای دفاع از عقیده و سرزمین خود، دشوارترین شکنجهها و رنجها را تحمل میکنند.
«قفسی برای پرواز» سید یوسف سید مهدوی براساس فیلمنامهای از محمدرضا گوهری محور اصلی خود را برمفهوم اسارت قرار داده و داستان جوانی به نام احسان (امین زندگانی) را روایت میکند که در شهریار ساکن است. خواهر احسان (شیرین بینا) در خرمشهر زندگی میکند و احسان در رفت و آمدهایی که به این شهر دارد به دختر همسایه خواهرش به نام عارفه (نفیسه روشن) علاقهمند میشود. با آغاز جنگ و محاصره خرمشهر، احسان که با موانع جدی در رسیدن به عارفه روبهرو است برای پیداکردن عارفه به خرمشهر میرود اما در آنجا توسط نیروهای عراقی به اسارت در میآید. در واقع احسان به ۲ شکل اسیر میشود و همزمان به اسارت عشق و عقیده میافتد.
اسارت؛ موقعیت دشوار انسانی
مفاهیم مرتبط با مقوله جنگ، صرفا درآتش و خون و توپ و تفنگ خلاصه نمیشود، بلکه مفاهیم عمیق انسانی و معنوی برخاسته از آن علاوه بر ارزشهای ایدئولوژیک، واجد قابلیتهای دراماتیک بوده و میتواند دستمایه روایت قصههای جذاب شود. درمیان این نظام معنایی شاید ۲ تجربه و اتفاق مرتبط با جنگ بیش از مفاهیم دیگر واجد جذابیت نمایشی باشد؛ یکی شهادت و دیگری اسارت است.
اگر شهادت نقطه عطف این قصه و اوج تراژدی و البته حماسه جنگ باشد، اسارت بستر خوبی برای نمایش مقاومت و پایداری انسانهایی است که برای دفاع از عقیده و سرزمین خود، دشوارترین شکنجهها و رنجها را تحمل میکنند.
«قفسی برای پرواز» سید یوسف سید مهدوی براساس فیلمنامهای از محمدرضا گوهری محور اصلی خود را برمفهوم اسارت قرار داده و داستان جوانی به نام احسان (امین زندگانی) را روایت میکند که در شهریار ساکن است. خواهر احسان (شیرین بینا) در خرمشهر زندگی میکند و احسان در رفت و آمدهایی که به این شهر دارد به دختر همسایه خواهرش به نام عارفه (نفیسه روشن) علاقهمند میشود. با آغاز جنگ و محاصره خرمشهر، احسان که با موانع جدی در رسیدن به عارفه روبهرو است برای پیداکردن عارفه به خرمشهر میرود اما در آنجا توسط نیروهای عراقی به اسارت در میآید. در واقع احسان به ۲ شکل اسیر میشود و همزمان به اسارت عشق و عقیده میافتد.
اسارت فارغ از تجربههای خاص تاریخی و فلسفهای که پشت هر جنگی پنهان است، یک موقعیت دشوار انسانی است که همواره دستمایه ساخت آثار جذابی در سینمای جهان شده است. درواقع کمتر سریال ایرانی داشتیم که موضوع اسارت را بستر روایت خود قرار دهد. روایت موقعیت پارادوکسیکالی که برخلاف ظاهرش گاهی به رهایی آدمی منجر میشود. وقتی ایمان و اعتقاد به یک آرمان در وجود آدمی مستحکم باشد، آنگاه اسارت به معنی در قفس بودن تعبیر نمیشود. به قول سعدی «من از آن روز که در بند توام آزادم». این همان خاصیت عشق و تجربه عاشقانه است که اسارت و رهایی در آن عین همدیگر است. این مفهوم را ازعنوان این سریال هم میتوان تشخیص داد. اگرچه کارکرد قفس، اسارت است اما اگرپای عشق و ایمان در کار باشد، قفس هم میتواند جایی و راهی برای رهایی و پرواز باشد. اسارت لزوما نمیتواند بالهای پرواز آدمی را ببندد؛ اگر شوق پرواز و پرنده بودن در وی زنده باشد. این مفهوم، هسته معنایی و پیام اصلی سریال است که با ساختار اپیزودیک در فرم با وحدت و یگانگی در قصه به تصویر کشیده میشود. به این معنی که سریال از یک قصه خطی برخوردار است اما آن را در ۶ فاز روایت میکند که در هر فاز یک مرحله از زندگی احسان بازگو میشود. این ساختار روایی موجب شده که در عین وحدت داستانی فضایی فراهم شود تا در هر فاز سریال برخی بازیگران و شخصیتهای تازه به قصه اضافه شده و موجب تنوع و جذابیت بیشتر کار شود.
حال و هوای قصه و شمایل بصری سریال خیلی به فیلم «روز سوم» محمدحسین لطیفی شباهت دارد. بویژه صحنه مربوط به بمبگذاری در بازار خرمشهر که بشدت به سکانس بمبگذاری حامد بهداد در روز سوم شبیه است. در این سریال همچنین تصویر متفاوتی از اعراب خرمشهر بیان میشود. مثلا پدر عارفه جزو عربهایی است که در ارتباط با خرمشهر با عراق و حزب بعث همسوست و احسان دقیقا عاشق دختری میشود که به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک در جبهه مقابل آن قرار دارد.
ساختار شبهاپیزودیک سریال هم فرصتی است تا بازیگران متعددی در آن حضور داشته باشند. ثریا قاسمی، آناهیتا همتی، امین زندگانی، نفیسه روشن، شیرین بینا، هوشنگ توکلی و اردلان شجاعکاوه از جمله این بازیگران هستند که این آخری نقش متفاوتی در سریال بازی کرده و به عنوان برادر احسان بازی قابل قبولی از خود ارائه میکند. اسارت به عنوان مفهوم اصلی قصه در فاز دوم سریال محور کار قرار میگیرد و احسان پس از اسارت در قرنطینهای قرار میگیرد که با کاراکترهای دیگری با بازی حبیب دهقان و رحیم نوروزی همبازی میشود. در واقع در سریال با ۲ موقعیت متفاوت روبهرو میشویم که انسان را در ۲ شرایط اسارت و آزادی به تصویر میکشید و از ظرفیتهای نمایشی این موقعیت دوگانه به نفع قصه خود بهره میبرد. ساختار ۶ فازی قصه علاوه بر امکان حضور بازیگران و تنوع در شخصیتپردازی، فرصتی فراهم میکند تا قصههای مختلفی نیز به تصویر کشیده شود و سریال از یکنواختی و ملالانگیز بودن در درام نجات پیدا میکند. البته کارگردان تلاش کرده تا این تنوع در قصهپردازی انسجام و یکدستی داستان را از بین نبرد و با یک قصه چندپاره و بیهویت مواجه نشویم.
جدای از قصه و سوژه دفاع مقدسی سریال، مکان قصه و لوکیشنهای داستان نیز مجال خوبی است تا با سریالی مواجه شویم که مرکزگرا نبوده و مخاطب با تصاویر متفاوتتری از فضای شهری و ساختار بصری قصه روبهرو شود. به عبارت دیگر این سریال کمک میکند تا یک نوع آشناییزدایی از حیث لوکیشن و فضای بصری کار فراهم شود و با فاصله گرفتن از سریالهای شیک و پرزرق و برق شهری بویژه پایتختگرایی، تصویر متفاوتتری از فضای داستان و موقعیت بصری درام ترسیم شود. خوشبختانه سریال از ریتم و ضرباهنگ مناسبی برخوردار است و در نسبت با سریال دیگری که همزمان به موضوع دفاع مقدس میپردازد، دارای جذابیتهای بیشتری است. واقعیت این است که اگر سوژههای دفاع مقدسی بتواند با روایتی جذاب و قصهای تازه دستمایه سریالسازیهای تلویزیونی قرار بگیرد، همچنان میتوان در این فضا و با ارجاع به وجوه عاطفی و انسانی جنگ، سریالهایی ساخت که برای مخاطب جذاب بوده و بتواند رضایت او را در پی داشته باشد. «قفسی برای پرواز» را میتوان یک تاویل و تفسیر زیباشناسانه از اسارت دانست که برخلاف ظاهر امر، زیباییهای این موقعیت را ترسیم میکند.