نگاهی متفاوت به سریال «حیرانی»
ساختارشکنی در روایت
همیشه قرار نیست وقتی از خلاقیت و نوآوری در سریالهای تلویزیونی صحبت میکنیم از قصههای تازه و مضامین نو سخن بگوییم. قطعا بخشی از این نوآوری باید در فرم و ساختار روایی سریال هم تجربه شود و این اتفاقی است که اکنون در سریال «حیرانی» شاهد آن هستیم. اگر قبلا تماشاگر فیلم شبانه و شبانهروز کیوان علیمحمدی و امید بنکدار بوده باشید با این شکل از روایت و تصویرسازی آشنایی پیدا کردهاید، اما بیشتر مخاطبان تلویزیون آن فیلمها را ندیدهاند و شاید تماشای این سریال برای آنها کمی سخت و عجیب به نظر برسد. اما کافی است با نوع نگاه و شیوه روایت این دو کارگردان جوان آشنا بشوی و عادت کنی، آنگاه از تماشای این مجموعه متفاوت نیز لذت خواهی برد.
کیوان علیمحمدی و امید بنکدار جزو فیلمسازانی هستند که با فیلمهای کوتاه و مستندشان در عرصه سینمای تجربی، چهرههای شناختهشدهای به شمار میآیند. مهمترین وجه فیلمهای این دو فیلمساز، ساختار بصری پیچیده و نوآوریهای تکنیکی آنان است. داستان سریال درباره جوانی به نام پولاد مرزبان است که برای همراهی مادربزرگ بیمارش (مهربانو) پس از سالها به ایران برمیگردد. دیدن دوباره آشنایان قدیمی و مواجهه با جامعهای که سالها از آن دور بوده است او را با ماجراهای مختلفی روبهرو میکند. در واقع ناگفتههای مادربزرگش و آشنایی وی با خانواده، او را به ورطه حیرانی میکشاند. سریال حیرانی به تهیهکنندگی رضا جودی در ۳۱ قسمت ۴۰ دقیقهای و به صورت شبانه از شنبه تا چهارشنبه روانه آنتن میشود. از جودی در سالهای گذشته آثار پرمخاطب و مطرحی چون صاحبدلان، اغما و دوران سرکشی را از تلویزیون دیدهایم. آنچه در قصه بیش از هر چیز برجسته میشود روایت موازی شخصیتهای مختلفی است که قرار است سرنوشتشان به هم گره بخورد. در واقع سرنوشت مشترک آنها گرهگشایی میشود. به همین دلیل تعلیق قصه نیز پررنگتر شده و نوع تدوین و مونتاژ خاص تصاویر و پلانها نیز این حس معمایی را برجستهتر میکند. قبلا فریدون جیرانی در سریال «مرگ تدریجی یک رویا» چنین تدوینی را تجربه کرده بود، اما اینجا کلیت ساختار اثر در بستر تدوینی بصری و فرمگرایانه سر و شکل هویتمندتری پیدا میکند و مثل یک فیلم سینمایی، ماهیت و اصالت تصویر و زیباییشناسی بصری قصه نیز اولویت مییابد.
امروزه با وجود مانیتورهای بزرگ و به اصطلاح سینمای خانگی، مدیوم سینما و تلویزیون به هم نزدیکتر شده و تمهیدات سینمایی از حیث تکنیکی و ساختار بصری در سریالسازی هم کاربرد یافته و جواب میدهد. حتی اگر متوجه قصه این سریال نشوید یا از مناسبات و روابط شخصیتهای آن سر در نیاورید بازهم میتوانید از ساختار بصری آن لذت ببرید. اتفاقا یکی از شخصیتهای اصلی قصه یعنی پولاد با بازی حمیدرضا پگاه یک عکاس حرفهای است که به نوعی دغدغههای زیباییشناختی و بصری این دو کارگردان را در قصه بازنمایی و نمایندگی میکند.
نوع نگاه و زاویه دوربین و قاببندی تصاویر که اشیای پیرامونی و بظاهر کماهمیت در آن برجسته شده و بهرهگیری از تصاویر مات یا حرکتهای اسلوموشن دوربین بخشی از این ساختار و فرم بصری سریال را شامل میشود که در نوع خود بیسابقه است. بدون شک تلویزیون ما در بخش سریالسازی، دستکم به تجربه این شیوه از سریالسازی نیازمند بود تا هم ذائقه مخاطب ایرانی را بسنجد و هم در مرحله بالاتر آن را تربیت کند و پرورش دهد. خود این تصاویر و فرم بصری سریال واجد حیرانی برای مخاطب است که اگر با قصه همراه شوند این حیرانی با گرهگشایی اتفاقاتی که پولاد را با موقعیتهای تازه و عجیب مواجه میکند، برجستهتر شده و میتواند حس تعلیق و پیگیری قصه در مخاطب را برانگیزد. البته به دلیل حجم بالای نماها و پلانها در یک سریال تلویزیونی ممکن است این شکل تصویربرداری و روایت برای برخی مخاطبان خستهکننده باشد و مثلا آنقدر درگیر شکل و بازیهای فرمی اثر شوند که خط داستانی را گم کنند و متوجه قصه نشوند، لذا این شکل از سریالسازی ریسک بزرگی برای این کارگردانان بود که مخاطبان عام در سینما هم نتوانست با شیوه آنها ارتباط برقرار کند و کنار بیاید، اما در حیرانی ماهیت خود قصه هم واجد جذابیتهای لازم برای پیگیری مخاطب بوده و سویه معمایی آن دستکم میتواند کشش لازم را برای همراهی تماشاگر با قصه داشته باشد. مطمئنا این سریال میتواند درک بصری مخاطبان را افزایش دهد و کمی از مضمونزدگی رها کند. شبکه یک سیما جسارت بالایی از خود به خرج داده که به سراغ تجربه ساختهای تازه و خلاقانهای در سریالسازی رفته است.
حیرانی از بازیگران زیادی هم استفاده کرده که تعدادی از آنها در آثار سینمایی این دو کارگردان نیز حضور داشتند. حضور بازیگران جوانی مثل بابک حمیدیان و مهرداد صدیقیان که اتفاقا بازی خوبی از خود ارائه کردند در کنار نقش متفاوتی که مریم بابویی و فرخ نعمتی دارند این سریال را از حیث بازیگری نیز جذاب کرده است.
فرم و ساختار بصری و شکل روایتی سریال نیز موقعیت تازهای برای بازیگران ایجاد کرده تا بازی متفاوتی داشته باشند، مثلا بازیهای حرکتی و استفاده از میمیکهای صورت و ریاکشنهای فیزیکی در اینجا برجستگی و نمود بیشتری یافته است. در عین حال نقطه اتکا و مرکز ثقل سریال با اینکه قصهای شخصیتمحور دارد، بازیگران نیستند، بلکه شکل روایت و فرم بصری سریال است که بیش از هر چیز توجه مخاطب را به خود جلب میکند، حتی اگر مخاطب نتواند آن را بپذیرد و درونی کند. رمزآلودبودن قصه و تنیدهبودن چند داستان و درهمآمیختگی چند شخصیت که به موازات هم پیش میرود با پیش رفتن قصه و نزدیک شدن آنها به نقطه مرکزی درام بتدریج جذابیت آن را بیشتر کرده و اگر بتوانید با فرم آن ارتباط برقرار کنید قطعا از تماشای حیرانی لذت خواهید برد.