ناگفتههای رسول صدرعاملی از «زندگی با چشمان بسته»
نماینده برلین گفت صحنه تصادف را حذف کن تا فیلم را به برلین ببریم اما نپذیرفتم/ عاطفه رضوی از اواسط فیلمبرداری سر کار نیامد!/ از همایون ارشادی به خاطر کم شدن نقش اش عذرخواهی میکنم!
رسول صدرعاملی در گفتگویی از دردسرهایی که به خاطر کارگردانی «زندگی با چشمان بسته» متحمل شده، ممیزیهای وارده به این کار، دلایل پایان بندی پرسش برانگیز فیلم و کم شدن نقش برخی بازیگران فیلم سخن گفته است!
رسول صدرعاملی که پس از دو سال پشت خط اکران ماندن بالاخره توانست از حدود دو هفته قبل «زندگی با چشمان بسته» را روی پرده بفرستد، به تازگی در گفتگویی مفصل درباره ممیزی وارده بر این فیلم و به خصوص کم شدن نقش برخی بازیگران نظیر همایون ارشادی و فرهاد قائمیان صحبتهای جالبی مطرح کرده است. صدرعاملی همچنین پیرامون نظرات متفاوتی که درباره تازه ترین ساخته اش در محیط مجازی شکل گرفته ابراز تعجب کرده است. بخشهایی از گفته های صدرعاملی را به نقل از شرق میخوانید:
اعتراضهای جعفری جلوه
فیلمنامه «زندگی با چشمان بسته» توسط محمود اربابی نوشته شد و اربابی هنوز مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی بود که فیلمنامه برای دریافت مجوز به شورای پروانه ساخت رفت، وقتی آقای جعفریجلوه، معاونت سینمایی وقت ارشاد، فیلمنامه را خوانده بود، به دو نکته اعتراض داشت، یکی اینکه چرا مدیرکل اداره آن را نوشته و دیگر اینکه حالا چرا چنین فیلمنامهای نوشته است.
نماینده برلین گفت صحنه تصادف را حذف کن تا فیلم را به برلین ببریم اما نپذیرفتم/ عاطفه رضوی از اواسط فیلمبرداری سر کار نیامد!/ از همایون ارشادی به خاطر کم شدن نقش اش عذرخواهی میکنم!
رسول صدرعاملی در گفتگویی از دردسرهایی که به خاطر کارگردانی «زندگی با چشمان بسته» متحمل شده، ممیزیهای وارده به این کار، دلایل پایان بندی پرسش برانگیز فیلم و کم شدن نقش برخی بازیگران فیلم سخن گفته است!
رسول صدرعاملی که پس از دو سال پشت خط اکران ماندن بالاخره توانست از حدود دو هفته قبل «زندگی با چشمان بسته» را روی پرده بفرستد، به تازگی در گفتگویی مفصل درباره ممیزی وارده بر این فیلم و به خصوص کم شدن نقش برخی بازیگران نظیر همایون ارشادی و فرهاد قائمیان صحبتهای جالبی مطرح کرده است. صدرعاملی همچنین پیرامون نظرات متفاوتی که درباره تازه ترین ساخته اش در محیط مجازی شکل گرفته ابراز تعجب کرده است. بخشهایی از گفته های صدرعاملی را به نقل از شرق میخوانید:
اعتراضهای جعفری جلوه
فیلمنامه «زندگی با چشمان بسته» توسط محمود اربابی نوشته شد و اربابی هنوز مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی بود که فیلمنامه برای دریافت مجوز به شورای پروانه ساخت رفت، وقتی آقای جعفریجلوه، معاونت سینمایی وقت ارشاد، فیلمنامه را خوانده بود، به دو نکته اعتراض داشت، یکی اینکه چرا مدیرکل اداره آن را نوشته و دیگر اینکه حالا چرا چنین فیلمنامهای نوشته است.
از من تعهد گرفتند که چنین و چنان نکنم
آقای اربابی وقتی فیلمنامه را مینوشت، میدانست میخواهد به سینما برگردد و نمیخواهد در ارشاد بماند، پس دوست داشت با یک کار خاص برگردد. بههرحال به فیلم پروانه ساخت ندادند و بعد از آن من و آقای تختکشیان پیش آقای جعفریجلوه رفتیم و من فیلمی را که در ذهن داشتم، برایشان تعریف کردم و با شنیدن آن به ما پروانه ساخت دادند. جالب اینجاست با اینکه تهیهکننده فیلم شخص دیگری بود از من تعهد گرفتند تا چنان و چنین نکنم.
مجیدی به محجوب گفت چرا میخواهی این قصه چرک و کثیف را بازی کنی؟
مجید مجیدی زمان ساخت فیلم ذ همسایه حسین محجوب بود و فیلمنامه را از ایشان گرفته و خوانده بود، به نقل از خودش میگویم، ساعت دو صبح رفته بود در خانه محجوب و گفته بود چرا میخواهی این قصه چرک و کثیف را بازی کنی. سالی که «من ترانه ۱۵سال دارم» در جشنواره فجر به نمایش درآمد، آقای مجیدی رییس هیات داوران بود و فیلم جایزههای اصلی را گرفت.
نقدهای اینترنتی حیرت انگیز است
مطالبی که درباره «زندگی با چشمان بسته» در اینترنت مینویسند حیرتانگیز است، یکی مینویسد بعد از پایان فیلم نمیتوانستم بلند شوم و میخواستم خودم را بغل کنم و دیگری هزارتا فحش و بد و بیراه نوشته است. میخواهم بگویم ساختن «زندگی با چشمان بسته» یک تجربه بود که شاید یک ذرهگران تمام شود ولی تعمدا دوست داشتم که این شیوه را تجربه کنم.
سکانس ابتدایی فیلم ممیزی شد
در مقدمه فیلم ما یک سکانس طولانی داریم که ممیزی شد و فقط بخشی از آن باقی مانده است. پدر پرستو سراغ مقدم میرود و او را امر به معروف میکند و به او میگوید وجودش در آن محله سم است و بچهها را آلوده میکند. حتی ما در ادامه صحبتهای مادر را میبینیم که میگوید چرا با داد و بیداد حرفت را زدی. یعنی دقیقا اتفاقی که بعدها برای خانواده خودشان میافتد. او در آن صحنه توضیح میدهد که چرا آن زن را پناه داده است و در جواب حرفهای پدر پرستو میگوید من میشم آشغال جمع کن محله، تو هم آبروی محله باش و اصلا درگیری آنها از همین جا شروع میشود.
قصه ای وجود ندارد
در «زندگی با چشمان بسته» قصهای وجود ندارد و تماشاگر منتظر است قصه شروع شود در حالی که ما تا یک سکانس مانده به آخر فقط طرح سوال میکنیم.
چه اشکالی داشت فیلم در جشنواره به نمایش درمیآمد؟
داوودنژاد، عیاری، من و کارگردان جوان دیگری در فاصلهای اندک روی تمی مشترک کار کردهایم، حالا یک مدیر فرهنگی باید چه کار کند؟ باید نگاه بازدارنده میداشت یا آنها را جدی میگرفت؟ چه اشکالی داشت این چهارفیلم در جشنواره بخش ویژه به نمایش درمیآمد؟
تکیه بر دیالوگ را از بهداد گرفتم
حامد بهداد جزو بازیگرهایی است که تکیهشان بر دیالوگ است، این را از او گرفتیم و آن آقایی و متانت و صبوری خودش را نشان داد. پولاد کیمیایی در این فیلم شاید کمرنگ باشد اما معتقدم آن چشمها و آن صورت در این فیلم جا افتاد و جواب داد و چشمهایش هیچ ربطی به آنچه در فیلمهای پدرش میبینیم ندارد.
عاطفه رضوی از وسطهای فیلمبرداری سر کار نیامد
در فیلمنامه آرایشگری هم در محله مرکز داستان بود که گاهی فال میگرفت و زندگی داغانی داشت و آواره بود. عاطفه رضوی برای این نقش انتخاب شد و هرکاری کردیم قرارداد نبست و گفت میخواهم بازیگر افتخاری باشم و به همین دلیل از وسطهای فیلمبرداری افتخاری سرکار نیامد و من هم نقش او را حذف کردم و یاد گرفتم که با بازیگر افتخاری همکاری نکنم.
از همایون ارشادی عذرخواهی میکنم
نقش همایون ارشادی آنقدر کوتاه شده که حتی رویم نشد، او را برای جلسه نمایش خصوصی فیلم دعوت کنم، خیلی خجالت کشیدم از اینکه در روند نمایش فیلم، ما فقط توانستیم چند ثانیه از بازی یک بازیگر جهانی را نشان بدهیم. همین جا از او عذرخواهی میکنم.
مرجع یک برهه اجتماعی
سی سال «زندگی با چشمان بسته» حکم مرجع یک برهه اجتماعی را پیدا میکند، نه به این دلیل که من آن را کارگردانی کردم، بلکه به خاطر نوع نگاهی که به موضوع داشتیم. رنجی که این نسل کشید به دلیل ریاکاری ما بود و اهمیتی که حرف مردم برایمان داشت، انگار نمای عمومی مهم است نه اینکه در خلوت چه میکنیم. نسل دهه ۶۰ آویزان و بلاتکلیف بودند نه جنگ را دیده بود و نه انقلاب را، پس باید همه اینها دیده شود.
نماینده برلین گفت صحنه تصادف را حذف کن تا فیلم را به برلین ببریم
نماینده جشنواره برلین میگفت صحنه تصادف علی را حذف کن تا فیلم با لبخند پرستو تمام شود و آنگاه ببریمش برلین، نپذیرفتم. او هم به من میگفت چرا برادر یک دفعه میمیرد، اما چاره دیگری نداشتم، این فیلم پایان مشخصی نداشت. فکر میکنید پرستو باید به میان مردم محله باز میگشت و با امید ازدواج میکرد و سروسامان میگرفت اینکه غیرممکن بود، پس باید یک شوک اتفاق میافتاد، همه فکر میکردند در این میان پرستو میمیرد اما همیشه آن کسی که فکر نمیکنیم، کشته میشود.