میلاد حضرت امام رضا(ع) مبارک باد
۸ ۸ ۸ ۸ یک روز به یادماندنی
اعداد و ارقام در هر فرهنگ و ملیتی ممکن است یک معنای متفاوت داشته باشند، گرچه تقریبا در همه کشورهای دنیا روی عدد ۱۳ اتفاق نظر نسبی وجود دارد و آن را نحس میدانند اما همیشه این وحدت وجود ندارد، برای مثال در کشورهایی مانند ژاپن و کره این عدد چهار است که نحس است. تلفظ عدد «چهار» در زبان ژاپنی همانند تلفظ کلمه «مرگ» (شی) در این زبان است و به همین دلیل ژاپنیها عدد چهار را نحس میشمارند. اکثر هتلهای ژاپن هم یا سه ستاره هستند یا پنج ستاره و شما در ژاپن به ندرت ممکن است هتل چهار ستاره ببینید. جالبتر اینکه در هتلهای این کشور اتاق شماره چهار وجود ندارد.
اما در مورد اعدادی که ممکن است خوش یمن باشند نیز میتوان سخن گفت، چینیها عدد هشت را بسیار دوست دارند آنها تمام تلاششان را کردند که المپیک پکن را در ساعت ۸ و ۸ دقیقه روز ۸/۸/۲۰۰۸ رسما افتتاح کنند، اما ریشه این علاقه به عدد ۸ از کجا میآید؟ در چین عدد شانس مردم «هشت» است. در زبان چینی عدد ۸ را «فا» میخوانند که تلفظ آن شبیه کلمه «فه آ» به معنای شانس و اقبال است. علاوه بر این اعداد و تاریخهایی که به هم شباهت دارند برای چینیها جذاب هستند. روز ۱۸ سپتامبر برای شروع تجارت جدید زمان مناسبی است چرا که عبارتی که در زبان چینی برای این تاریخ وجود دارد شبیه عبارتی است که به معنای «سریع پولدار شو» تلفظ میشود.
اعداد و ارقام در هر فرهنگ و ملیتی ممکن است یک معنای متفاوت داشته باشند، گرچه تقریبا در همه کشورهای دنیا روی عدد ۱۳ اتفاق نظر نسبی وجود دارد و آن را نحس میدانند اما همیشه این وحدت وجود ندارد، برای مثال در کشورهایی مانند ژاپن و کره این عدد چهار است که نحس است. تلفظ عدد «چهار» در زبان ژاپنی همانند تلفظ کلمه «مرگ» (شی) در این زبان است و به همین دلیل ژاپنیها عدد چهار را نحس میشمارند. اکثر هتلهای ژاپن هم یا سه ستاره هستند یا پنج ستاره و شما در ژاپن به ندرت ممکن است هتل چهار ستاره ببینید. جالبتر اینکه در هتلهای این کشور اتاق شماره چهار وجود ندارد.
اما در مورد اعدادی که ممکن است خوش یمن باشند نیز میتوان سخن گفت، چینیها عدد هشت را بسیار دوست دارند آنها تمام تلاششان را کردند که المپیک پکن را در ساعت ۸ و ۸ دقیقه روز ۸/۸/۲۰۰۸ رسما افتتاح کنند، اما ریشه این علاقه به عدد ۸ از کجا میآید؟ در چین عدد شانس مردم «هشت» است. در زبان چینی عدد ۸ را «فا» میخوانند که تلفظ آن شبیه کلمه «فه آ» به معنای شانس و اقبال است. علاوه بر این اعداد و تاریخهایی که به هم شباهت دارند برای چینیها جذاب هستند. روز ۱۸ سپتامبر برای شروع تجارت جدید زمان مناسبی است چرا که عبارتی که در زبان چینی برای این تاریخ وجود دارد شبیه عبارتی است که به معنای «سریع پولدار شو» تلفظ میشود.
در فرهنگ ایرانی هم برای عدد هفت احترام خاصی قائل بوده و هستند، هفت آسمان، هفت اورنگ، هفت شهر عشق، هفت طبقه بهشت، هفتسین و… را میتوان نام برد، عجیب اینکه از اصطلاح هفت برای هفت قلم آرایش یا حتی نوعی ترشی به نام هفت بیجار هم استفاده میشود.
اما سخن این شماره مجله در مورد عدد هشت است، عادل فردوسیپور در اولین برنامه ۹۰ بعد از بازی استقلال – پرسپولیس گفت شش بار تساوی این دو تیم با نتیجه مساوی ۱-۱ از نظر ریاضی امکان ندارد، حالا به نظر شما قرار گرفتن روز میلاد امام هشتم شیعیان حضرت امام رضا(ع) در روز ۸/۸/۱۳۸۸ را میتوان با منطق بشری قیاس کرد؟ میتوان با عدد و رقم و ریاضی این کار را کرد؟ این اتفاق امسال رخ داده است، چیزی که بیشتر به یک معجزه شبیه است. کافیست به تقویم رومیزیتان یا سررسیدی که دارید نگاه کنید، باور کردنی نیست، در روز جمعه ۸/۸/ ۱۳۸۸ برابر با ۱۱ ذیقعده ۱۴۳۰ هجری قمری این گونه نوشته شده است: ولادت امام رضا(ع) ۱۴۸ هجری قمری!
حتما یه حکمتی داره!
ایرانیان عاشقانه ضامن آهو را دوست دارند، با آنکه سراسر این کشور چهار فصل، جاذبههای وسوسه انگیزی برای مسافرت دارد اما هر ایرانی به محض آنکه فرصتی پیش بیاید دلش پر میکشد به سوی گنبد طلایی شاه خراسان، هر ساله بخصوص در فصل تابستان چنان جمعیتی به سوی شهر مشهد به نیت زیارت امام رضا(ع) به راه میافتد که هتلداران برای خیل عظیمی از آنها جا ندارند، عدهای در خانههای استیجاری ساکن میشوند، برخی علیرغم گرمای هوای تابستان در پارکها و گوشه و کنار خیابان چادر میزنند، کسی گله نمیکند، اینجا مقصد زیارت است، هدف نشستن در گوشهای از خلوت حرم و زمزمه کردن درد و شوقی که در دل دارند.
امیرهاشمی با لهجه غلیظ و گرم جنوبیها میگوید: «من جنوبی هستم، از مسجدسلیمان آمدیم زیارت، خیلی راه دوره اما خب نمیشه ایرانی باشی و نیایی امام رضا(ع)، اینجا آدم خودشه و امامش، هیچکی این وسط نیست، هر چی تو دلم بود که به هیچکی نم تونستم بگم بهش گفتم، حاجتم رو ازش خواستم، میدونم هر چی خیر و صلاح باشه همون میشه، آقا بد برا کسی نمیخواد.»
او با خنده و شوخی نگفت که حاجتش چیست، ۲۶ ساله است و حدس زدن چیزی را که در کنج دلش پنهان کرده، کار دشواری نیست، میگوید:«والا من همون روزای اول سال، تو تقویم دیدم تولد آقا ۸/۸/۸۸ شده، خیلی عجیبه، آدم تو کار خدا میمونه حتما یه حکمتی توشه، من هر وقت میام امام رضا(ع)تو برگشت خیلی سبک میشم، انگار بار از دلم برداشته میشه، امام رضا(ع)سایهاش رو سر مردم ماست.» امسال هم قرار است ۶ آبانماه به مشهد بروم تا هشتم آنجا باشم ۸/۸/۸۸ تولد امام هشتم شیعیان…
جشن و سرور در ۸/۸/۸۸
– خب چرا دستدست میکنی پسرم؟ درست نیست این خانواده رو اینقدر معطل نگهداریم، الان شش ماهه عقد کردین، خودتون گفتین که نمیخواید یه ماه بیشتر عقد بمونید، من سر از کارتون درنمیارم، تو بهار گفتی حالا صبر کن تابستون بشه سرمون خلوت میشه، تو تابستون گفتی بذار ماه رمضون تموم بشه، تو مهر گفتی بذار هوا خنک بشه، بابا مگه میخوایم بریم جنگ؟
یاسین میگوید این حرفا رو بابام همین یه هفته پیش زد، بنده خدا کلافه شده بود، من میخواستم غافلگیرش کنم، تالار رو از شش ماه قبل رزرو کردیم، حتی کارتای عروسی رو هم آماده کردیم اون خبر نداشت، بابام بازنشسته است، من و مهسا روز جشن رو انتخاب کردیم، ۸/۸/۸۸ تولد امام رضا(ع)! باور کنید بابا رو هیچوقت اینقدر خوشحال ندیده بودم، قبلا یکی، دوباری سر خرج و مخارج با هم اختلاف نظر داشتیم، حالا که شنید میخوایم این کار رو بکنیم گفت: خرج تالار رو میده، قربونش برم امام رضا(ع)که همه جور هوای عاشقاش رو داره، کفگیرم خورده بود ته دیگ!
این تنها داستان یاسین و مهسا نیست، بسیاری از جوانها مدتهاست دست نگه داشتهاند تا در این روز به خانه بخت بروند، مدیر تالار… میگوید: من مشتری دارم که از همون هفته اول عید ۸/۸/۸۸ رو واسه مراسمش رزرو کرد، یعنی همین که تقویم اومد تو دست مردم و این روز رو دیدن، خیلیها این روز رو انتخاب کردن، تا حالا خیلی کم سابقه داشته جشن عروسی تو روز داشته باشیم، یعنی به جای شام عروسی، ناهار بدن، ولی چون روز جمعه است اون روز و دیگه کسی مشکل کاری نداره، یه زوج واسه ظهر تالار رو رزرو کردن، یکی از دوستای ما که تالار داره میگه بعضیها حتی حاضر شدن واسه جشن بعد از ۱۲ بیان تالار.
به حرمت ضامن آهو…
گرچه زندگی ماشینی باعث شده است که هر کسی، سرش را توی لاک خودش ببرد و کاری به کار کس دیگر نداشته باشد و با گفتن «این مشکل خودشه» از همدردی با هم دریغ شوند اما هنوز آدمهایی هستند که برای رفع و رجوع کینهها و کدورتها پا پیش میگذارند و حتی با آنکه ممکن است تلخی و تندی و بیاحترامی ببینند اما مشتاق به زدودن کینهها از دل آدمها هستند. آقای رضوانی یکی از این دست آدمهاست، با آنکه برف پیری، موهای سرش را یکدست سفید کرده است اما خودش میگوید: «از پیری نیست، از غصه این آدماست عمو! دل بعضیها پر از کینه است، میخوان کینه رو حتی شده تا تو قبر با خودشون ببرن، آخه چرا؟.» او بیمزد و منت این کار را میکند و میگوید: برادرزادهام بهم میگه عمو جوشکار! میگه من جوشکار دل آدمام! ولی دل آدما رو خدا جوش میده به هم، من وسیلهام، خیلیها رو با هم آشتی دادم، دو تا داداش بودن سر ارث و میراث دعواشون شده بود یکی زده بود چشم اون یکی رو ناقص کرده بود، بیست و سه سال با هم دشمنی میکردن، شش ماه نشستم زیر پاشون، آخرش خداشاهده با خرج خودم بردمشون مشهد پابوس امام رضا(ع)، قربون کرمش برم که دلهاشون رو صاف کرد، اونجا آشتیشون دادیم رفتن سر زندگیشون، الان هم چهار ساله نه من میدونم کجان، نه اونا سراغ منو میگیرن، گله نمیکنم شکر خدا همین که آشتی کردن خوبه، خوشحالم میکنه.
رضوانی میگوید: الان زوجهای جوان کمتر به وساطت بزرگترها گوش میدهند، «زود میگن میریم دادگاه قانون مشخص میکنه!» او برای روز تولد امام رضا(ع)باز برنامه دارد که پسر و پدری را با هم آَشتی بدهد، «این حاج مالک، کنار حجره ما یه دهنه مغازه کوچیک داره، پسرش سه سال پیش یه دختری رو میخواست حاجی قبول نکرد، پسره گوش نداد و رفت اونو گرفت و الان یه دختر سه ماهه هم داره، حاج مالک عاقش کرد، نه تو مجلس خواستگاریش رفت، نه عروسی نه حتی وقتی نوه اش به دنیا اومد، خیلی دلش پره، پسره پیغام پسغام داده، دلش پیش باباشه، هر چی باشه اون باباشه، حاجی خیلی شاکیه میگه تو بازار آبروش رفته، میگه اون پسر نوحه این کار رو کرده، حالا داریم با کمک یکی، دو تا ریش سفید دیگه برنامه میریزیم اینا رو روز تولد امام رضا(ع) آشتی بدیم، ایشالا درست میشه، حاجی خیلی به ضامن آهو ارادت داره، میخوایم به این روز مقدس قسمش بدیم از سر تقصیر پسرش بگذره، آخه دل جای کینه نیست به مولا!.»
حاجت همه رو بده یا ثامنالحجج!
نوشته زیر را از «وبلاگ زندگی من» در اینترنت بیهیچ کم و کاستی نقل میکنیم:
«ساعت چهار بعدازظهر بود، داشتم کارهایم را تمام میکردم که زودتر برم خونه، به همسرم زنگ زدم و گفتم امشب کیک درست میکنی یا بخرم!
– نمیخواد بخری، خودم درست میکنم.
این جوری بهتر شد. میخوام شب تولد امام رضا(ع) خودت کیک درستکنی که بدونه به یادش هستیم و تو خونمون یه جشن دو نفری گرفتیم. (با بغض ادامه داد) میشه روی کیک عکس یه بچهباشه! یا یه چیزی که مربوط به بچه هست!
– برای چی!!
– میخوام امام رضا(ع)بدونه که هنوز جوابمون را نداده. هنوز منتظریم. آخه تا کی؟
ـ معلومه چی داری میگی؟ امروز حسابی قاط زدی! (صدای گریهاش بلند شد). عزیزم چرا داری اینجور میکنی؟ درسته که ۱۴ ماهه بچه میخواهیم ولی هنوز دکتری ما را ناامید نکرده. ما که مشکلی نداریم. حتما به خیر و صلاحمون نبوده که هنوز بچهدار نشدیم.
– آخه تا کی باید تو کوچه و خیابان، با نگاهمون اونایی را که بچه بغل هستند بدرقه کنیم. تا کی باید حسرت اونایی را بخوریم که دست در دست بچهشون قدم میزنن.
– خواهش میکنم، بس کن. تو رو خدا آرامش منو بهم نزن. تازه چند ماهی هست که آروم شدم، دیگه به این مسئله فکر نمیکنم. بیتابی هیچ فایدهای نداره. امشب از جدت بخواه. بخواه که هیچ کس را منتظر نذاره. من دیگه باید بیام خونه، کاری نداری. خداحافظ.
حرفهای همسرم حسابی داغونم کرد. تا حالا راجع به بچهاینجوری حرف نزده بود. تا رسیدم خونه سریع یه دوش گرفتم. بعد مشغول درست کردن کیک شدم. نمیدونم چرا از اولی که شروع به کار کردم تا آخر فقط اشک ریختم. جاتون خالی کیک خوشمزهای شده بود. کیک شیر. بعد هم کیک را به شکل پیشبند نوزاد تزئین کردم. خیلی قشنگ شده بود. همسرم اصلا باور نمیکرد که این کیک را خودم درست کرده باشم. قبل از خوردن هم کلی عکس و فیلم گرفت و توی فیلم کلی با امامرضا و بچهنیومده حرف زد. به خاطر سردرد بعد از خوردن کیک رفت خوابید. من هم تلویزیون را روشن کردم. شبکه یک ارتباط مستقیم با مشهد بود. دست خودم نبود. سیل اشک روی صورتم جاری بود. نمیدونم این اشکها از کجا میآمد. زیر لب اسم تکتک دوستانم را بردم و از مولود اون شب عزیز خواستم که خیلی زود همشون را حاجت روا کند.
حرف آخر
حتما در آلبوم عکس بسیاری از پدرها و مادرهای ما عکسی از آنها را دیدهاید که کنار پردهای ایستادهاند و عکس گرفتهاند، خودشان هم میدانند که آن پرده ضریح نیست و تنها یک نقاشی است اما هر بار که آن را نگاه میکنند، ناخودآگاه دستشان را میکشند روی عکس و شاید خاطرهای از آن زیارت را برای چندمین بار مرور میکنند، در طاقچه خیلیها هم علاوه بر قرآن کریم و دیوان حافظ عکسی از حرم امام رضا(ع) است، عدهای داخل مغازه یا حتی روی وسیله نقلیهشان نام مبارک او را نوشتهاند، حتی ستارههای ورزشی که در اوج قلههای شهرت و ثروت به سر میبرند، ارادت خود را به این امام عزیز نشان میدهند، غلامرضا تختی؛ اسطوره تمام تاریخ ایران که نامش نشان از ارادت قلبی والدینش به ثامنالحجج است، خاکسار آستان او بود، هنوز هم میشود فوتبالیستهایی را دید که بعد از گلزنی پیراهن ورزشی را بالا میزنند تا همه ببینند که زیر آن نوشته شده: یا امام رضا(ع). روز ۸/۸/۸۸ روز میلاد مبارک هشتمین امام ما شیعیان است، بزرگی که ضامن آهو شد و بیگمان در روز محشر ضامن و شفیع دوستدارانش میشود، این روز در تقویم ایرانی برابر با روز شهادت حسین فهمیده نیز هست، نوجوانی که فداکاریاش همیشه در ذهن یک ملت باقی میماند، پدر بزرگوار این شهید که در نزدیکی چهار راه مصباح شهر کرج در خانهای کوچک زندگی میکند، آنچنان فروتن و مهربان سخن میگوید که آدمی بیاراده به حرمت پدری که چنین پسری را تربیت کرد، سر احترام فرود میآورد. امید است در روز ۸/۸/۸۸ هر کجای این سرزمین گربه شکل هستیم، دلهایمان را با آقا امام رضا(ع) صاف کنیم و خالی از هر کینه و دلخوری دست به سینه بگذاریم و زیر لب بگوییم: السلام علیک یا علیبن موسیالرضا(ع).
یا غریب الغربا!
«امام رضا(ع) مال هیچ شهری نیست، مال هر کسی که دلش پیشش باشه، ما اصالتا بروجردی هستیم، خدابیامرز پدرم دوبار اومده بود زیارت، همیشه تعریف میکرد، ما بچه بودیم برامون از مشهد سوغاتی آورده بود هنوز شیرینیاش زیر دندونه، اونوقتا که میرفت مشهد و میشد مشدی، خیلیها حسرت میخوردند، اینجوری نبود که مردم راحت با قطار سبز و هواپیما و اتوبوس برن زیارت، حالا شکر خدا خیلی خوب شده، من سالی یه بار میرم زیارت، واقعا امام رضا(ع)غریبالغرباست، آدم میره تو حرم، بخصوص شبا، خودش یادش میره، مال و منال یادش میره، دل نمیکنه از حرم.»زن اینها را که میگوید، نم اشکی مینشیند توی سیاهی چشمهایش، پنجاه سال را پر کرده است، خوشحال است که تورهای زیادی برای مشهد رفتن تاسیس شده و مردم میتوانند حتی با صرف هزینههای کم بروند زیارت و برگردند، میگوید: «هر چی از کراماتش بگن کمه، هر چی بنویسن کمه، من شنیدم یکی از خادمان حرم مطهر گفته: شبی کشیک حرم داشتم، آماده شده بودم تا به حرم بروم با همان حال و هوا در منزل رو به حرم آقا کردم و گفتم: آقا جان اگه کاری باشه در خدمتیم. بعد از انجام کشیک و در حال استراحت، امام رضا(ع) به خوابم آمدند و فرمودند به ترمینال برو، دو جوان سرگردان آنجا هستند، آنها را راهنمایی و پذیرایی کن و در آخر یک پیامی از طرف من به آنها بگو…..خوشحال بودم چون آقا ارادت خالصانه مرا قبول کرده بودند.
به ترمینال رفتم و آن دو جوان افسرده و پریشان را پیدا کردم، آنها را به منزل آوردم و برای آنها سنگ تمام گذاشتم. این دو جوان بعد از سه روز میخواستند بروند که به آنها گفتم یک پیام از امام رضا(ع)براتون دارم، آقا فرمودند بهتون بگم: امام رضا(ع)، امام بیمعرفتی نیست. این دو جوان به زمین افتادند و شروع به گریه کردندواقعیت را از آنها جویا شدم، گفتند: آمدیم مشهد هر چه گشتیم با پولمان جای مناسبی پیدا نکردیم و خسته شده بودیم، در حال برگشت به ترمینال به امام رضا(ع)گفتیم ما زائرت بودیم ولی به ما جا ندادی…»