منطقى براى رفتار
ما در مواجهه با رویدادها و حوادث و اتفاقات ، از خود، عکس العمل ها و رفتارهایى نشان مى دهیم که ناشى از جریان تفکر و استدلالى است که در ذهن ما صورت مى پذیرد و به طور خود آگاه یا ناخود آگاه ، همراه با یک ارزیابى از واقعه است . اگر خوب دقت کنیم ، مى بینیم که در این قضاوت ، یک ((مقدمه اول (۸))) به ((مقدمه دوم (۹))) و یک ((نتیجه )) نهفته است . در حقیقت ، تصدیق یا عدم تصدیق هر موضوعى ، با تشکیل یک قیاس در ذهن ، صورت مى پذیرد. حوادث ، رویدادها و اتفاقات در ذهن ما یا موجب شادمانى ما مى شوند و یا موجب افسردگى ، دل سردى و بى علاقگى ما نسبت به کارها و انجام دادن وظایف . با توجه به بینش و تلقى ما در برخورد با واقعه ، حداقل دو برداشت در ذهن ما مى توان ایجاد شود. مثلا وقتى در انجام دادن کارى که با شکست روبه رو شویم ، ممکن است دو نوع برداشت داشته باشیم که هر کدام ، بستگى به طرز نگرش و تلقى ما از واقعه دارد: یا این که بگوییم : ((شکست خوردم . خیلى بد شد. افتضاح شد. من دیگر نمى توانم پیروز شوم . من دیگر به درد نمى خورم )). یا این که بگوییم : ((شکست خوردم . خیلى بد شد؛ ولى شکست ، مى تواند مقدمه پیروزى باشد و هر کارى ممکن است منجر به شکست یا پیروزى شود. پس من مى توانم پیروز شوم ؛ زیرا امکان جبران هست . من مى توانم با تلاش و پشتکار در کار، موفق شوم )). در حقیقت در برابر یک واقعه ، با توجه به نگرش فرد، ممکن است دو تلقى و تفکر در ذهن ، شکل بگیرد، در نتیجه موجب بروز دو نوع رفتار و عکس العمل متفاوت بشود، که این امر، بستگى به محاوره اى که ما به طور خود آگاه و یا ناخود آگاه در ذهن خودمان در برخورد با واقعه انجام مى دهیم دارد.
ما در مواجهه با رویدادها و حوادث و اتفاقات ، از خود، عکس العمل ها و رفتارهایى نشان مى دهیم که ناشى از جریان تفکر و استدلالى است که در ذهن ما صورت مى پذیرد و به طور خود آگاه یا ناخود آگاه ، همراه با یک ارزیابى از واقعه است . اگر خوب دقت کنیم ، مى بینیم که در این قضاوت ، یک ((مقدمه اول (۸))) به ((مقدمه دوم (۹))) و یک ((نتیجه )) نهفته است . در حقیقت ، تصدیق یا عدم تصدیق هر موضوعى ، با تشکیل یک قیاس در ذهن ، صورت مى پذیرد. حوادث ، رویدادها و اتفاقات در ذهن ما یا موجب شادمانى ما مى شوند و یا موجب افسردگى ، دل سردى و بى علاقگى ما نسبت به کارها و انجام دادن وظایف . با توجه به بینش و تلقى ما در برخورد با واقعه ، حداقل دو برداشت در ذهن ما مى توان ایجاد شود. مثلا وقتى در انجام دادن کارى که با شکست روبه رو شویم ، ممکن است دو نوع برداشت داشته باشیم که هر کدام ، بستگى به طرز نگرش و تلقى ما از واقعه دارد: یا این که بگوییم : ((شکست خوردم . خیلى بد شد. افتضاح شد. من دیگر نمى توانم پیروز شوم . من دیگر به درد نمى خورم )). یا این که بگوییم : ((شکست خوردم . خیلى بد شد؛ ولى شکست ، مى تواند مقدمه پیروزى باشد و هر کارى ممکن است منجر به شکست یا پیروزى شود. پس من مى توانم پیروز شوم ؛ زیرا امکان جبران هست . من مى توانم با تلاش و پشتکار در کار، موفق شوم )). در حقیقت در برابر یک واقعه ، با توجه به نگرش فرد، ممکن است دو تلقى و تفکر در ذهن ، شکل بگیرد، در نتیجه موجب بروز دو نوع رفتار و عکس العمل متفاوت بشود، که این امر، بستگى به محاوره اى که ما به طور خود آگاه و یا ناخود آگاه در ذهن خودمان در برخورد با واقعه انجام مى دهیم دارد. ما در حقیقت ، دو نوع استدلال انجام مى دهیم که منجر به رفتار درست و عاقلانه مى شود؟ طبعا استدلال و قیاسى که از تفکر و اندیشه صحیح برخوردار باشد. همه ما اگر خوب بیندیشیم ، خوب هم استدلال مى کنیم و اگر وقت ، تفکر و اندیشه صحیح در کارهاى روزانه ما نباشد، منجر به تفکر غیر عاقلانه و در نتیجه رفتار غیر منطقى خواهد شد و این امر، زندگى را بر ایمان بسیار دشوار و ناگوار مى کند. به همین دلیل است که قرآن مى فرماید: و یجعل الرجس على الذین لا یعقلون .(۱۰) و پلیدى و ناگوارى از آن کسى است ، که (در زندگى ) نمى اندیشد. جوان باید بداند که هیجانات و عصبانیت هاى و نابهنجار، ریشه در بینش و طرز تلقى او از هر واقعه و حادثه اى دارد که در اثر عدم تفکر صحیح حاصل مى شوند و از نظر روانى آثار و مشخصه هایى همچون : افسردگى ، اضطراب ، خشم ، احساس ناامنى ، احساس گناه ، احساس ترس ، احساس گرسنگى و… دارند.