ملیکا شریفینیا : دوچرخه ۲ بار کار دستم داد
ملیکا شریفینیا عضو کوچک خانواده هنرمند شریفینیا است. وی علاوه بر بازیگری، دانشآموخته رشته گرافیک است و در زمینههای عکاسی، تصویرسازی کتاب کودک و ساخت آثار حجمی بهطور جدی فعالیت میکند.
او بازی در سینما را از سال ۱۳۶۸ با فیلمی به نام اوینار به کارگردانی شهرام اسدی شروع و در مجموعههای آشپزباشی و شمسالعماره بازی خوبی ارائه کرد.
ملیکا بازی در فیلمهای اشک و لبخند، پری، دیدار در استانبول، آرایش مرگ، دایره زنگی و مهمان مامان را نیز در کارنامه کاری خود دارد.
شیطنتهای کودکی وی حوادث زیادی را به بار آورده است، یکی از آنها به ۷ـ۶ سالگی او برمیگردد، زمانی که در حال گذر از روی پل جوی مقابل خانهشان بوده است: ناگهان از روی دوچرخه با سر روی پل افتادم.
سرم شکست و خون از آن جاری شد و حدود ۵ تا بخیه خورد.
شریفینیا باز هم در همان سن دچار سانحه شده اما این بار زمان سفر اصفهان و ساخت فیلم «افسانه شهر لاجوردی» بود: خواهرم داشت بدمینتون بازی میکرد و من هم اطرافش میچرخیدم. ناگهان او راکت را بلند کرد که توپ را بزند اما راکت به ابرویم خورد. ابرویم شکافت و خون آمد. در بیمارستان چند تا بخیه زدند و هنوز هم جایش مانده است.
ملیکا شریفینیا عضو کوچک خانواده هنرمند شریفینیا است. وی علاوه بر بازیگری، دانشآموخته رشته گرافیک است و در زمینههای عکاسی، تصویرسازی کتاب کودک و ساخت آثار حجمی بهطور جدی فعالیت میکند.
او بازی در سینما را از سال ۱۳۶۸ با فیلمی به نام اوینار به کارگردانی شهرام اسدی شروع و در مجموعههای آشپزباشی و شمسالعماره بازی خوبی ارائه کرد.
ملیکا بازی در فیلمهای اشک و لبخند، پری، دیدار در استانبول، آرایش مرگ، دایره زنگی و مهمان مامان را نیز در کارنامه کاری خود دارد.
شیطنتهای کودکی وی حوادث زیادی را به بار آورده است، یکی از آنها به ۷ـ۶ سالگی او برمیگردد، زمانی که در حال گذر از روی پل جوی مقابل خانهشان بوده است: ناگهان از روی دوچرخه با سر روی پل افتادم.
سرم شکست و خون از آن جاری شد و حدود ۵ تا بخیه خورد.
شریفینیا باز هم در همان سن دچار سانحه شده اما این بار زمان سفر اصفهان و ساخت فیلم «افسانه شهر لاجوردی» بود: خواهرم داشت بدمینتون بازی میکرد و من هم اطرافش میچرخیدم. ناگهان او راکت را بلند کرد که توپ را بزند اما راکت به ابرویم خورد. ابرویم شکافت و خون آمد. در بیمارستان چند تا بخیه زدند و هنوز هم جایش مانده است.
ملیکا زمانی بعد برای بازی در نمایش «گرگ و میش» به کیش میرود که باز هم دوچرخهسواری ماجرایی را برایش به وجود آورد: تنها چیزی که به آن خیلی مسلط بودم دوچرخه بود، در شیب تند سر پایینی که میآمدم، سرعت گرفتم ولی آنقدر سرپایینی شدید شد که از ترس اشتباه ترمز کردم و به طور وحشتناکی با دوچرخه کلهمعلق زدم و زمین خوردم.
دوستم هم برای کمک به من ناخودآگاه کار مرا تکرار کرد که دستش از جا در رفت و دست خودم جراحت بسیار بدی برداشت به طوری که لایه زیادی از پوست و گوشت کنده شد.
فکر میکردم اثرش خواهد ماند اما به مرور زمان بهبود پیدا کرد البته آمپول کزازی که به من زدند از کل ماجرا وحشتناکتر بود!
اما اتفاقی که موجب تغییر مسیر زندگی ملیکا شریفینیا شد به ۴ سال قبل برمیگردد: با شرکت در دورههای تربیت مربی هنر کودک مسیر زندگی هنریام تا حدودی تغییر کرد، قبلا بیشترین تمرکزم روی تصویرسازی و عکاسی بود اما چند سال پیش در این دورهها با خانمی آشنا شدم که تبحر خاصی در هنرهای حجمی داشت و با راهنماییهای او علاقه اصلیام را پیدا کردم.
جام جم