کاپلو، مورینیو نیست
تا پیش از برگزاری جام جهانی ۲۰۱۰، خوزه مورینیو را از بسیاری جهات با فابیو کاپلو مقایسه می کردند. صرفنظر از ناکامی کاپلو در این جام جهانی، این دو مربی بزرگ در هر تیمی که هدایت آن را عهده گرفته اند، موفق بوده اند.
کاپلو در آث میلان، رم، یوونتوس و رئال مادرید قهرمانی را برای تماشاگران این تیم ها به ارمغان آورده است و مورینیو نیز در پورتو، چلسی و اینترمیلان همان کار کارستان کاپلو را انجام داده است.
اما تفاوت این دو مربی بزرگ در دو نکته اساسی نهفته است.
نخست اینکه مورینیو تا کنون هیچ گاه، لااقل در بازی های بزرگ، جنگ تاکتیکی را به مربی حریف واگذار نکرده است ولی کاپلو چندین بار به این سرنوشت دچار شده است. شکست با آث میلان در برابر مارسی در فینال جام باشگاههای اروپا در ۱۹۹۳، یکی از مشهورترین شکسته های تاکیتکی کاپلو بوده است.
اما مورینیو حتی زمانی که تیمش در نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا به لیورپول باخت، جنگ تاکتیکی را به رقیب خود واگذار نکرد بلکه در مسابقه ای کاملاً پایاپای، یکبار در ضربات پنالتی از رسیدن به فینال لیگ قهرمانان اروپا محروم ماند و بار دیگر در اثر اشتباه داور.
تا پیش از برگزاری جام جهانی ۲۰۱۰، خوزه مورینیو را از بسیاری جهات با فابیو کاپلو مقایسه می کردند. صرفنظر از ناکامی کاپلو در این جام جهانی، این دو مربی بزرگ در هر تیمی که هدایت آن را عهده گرفته اند، موفق بوده اند.
کاپلو در آث میلان، رم، یوونتوس و رئال مادرید قهرمانی را برای تماشاگران این تیم ها به ارمغان آورده است و مورینیو نیز در پورتو، چلسی و اینترمیلان همان کار کارستان کاپلو را انجام داده است.
اما تفاوت این دو مربی بزرگ در دو نکته اساسی نهفته است.
نخست اینکه مورینیو تا کنون هیچ گاه، لااقل در بازی های بزرگ، جنگ تاکتیکی را به مربی حریف واگذار نکرده است ولی کاپلو چندین بار به این سرنوشت دچار شده است. شکست با آث میلان در برابر مارسی در فینال جام باشگاههای اروپا در ۱۹۹۳، یکی از مشهورترین شکسته های تاکیتکی کاپلو بوده است.
اما مورینیو حتی زمانی که تیمش در نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا به لیورپول باخت، جنگ تاکتیکی را به رقیب خود واگذار نکرد بلکه در مسابقه ای کاملاً پایاپای، یکبار در ضربات پنالتی از رسیدن به فینال لیگ قهرمانان اروپا محروم ماند و بار دیگر در اثر اشتباه داور.
ولی فارغ از این نکته فنی، خوزه مورینیو از حیث دیگری نیز بر کاپلو برتری دارد و آن هم اینکه شخصیت او، چنانکه اخیراً یکی از نوسندگان داخلی به این نکته اشاره کرد، سپر بلای بازیکنان تیمش است. شخصیت مورینیو، گفتار و رفتارش، به گونه ای است که مطبوعات چه پیش از بازی و چه پس از بازی، به سراغ او می روند.
پیش از بازی حجم عمده فشارها بر روی مورینیو است نه بازیکنانش و پس از بازی هم، در صورت شکست شاگردان مورینیو، مطبوعات با او تسویه حساب می کنند و او را هدف اصلی انتقادات خویش قرار می دهند نه بازیکنانش را.
ولی فابیو کاپلو در این جام جهانی نشان داد که همانند مورینیو، یا لااقل در حد و اندازه او، سپر بلای تیمش نیست و نه تنها نمی خواهد بار فشار را به تنهایی بر دوش بگیرد بلکه حتی فشار را از جانب خود به سوی بازیکنانش روانه می کند.
کاپلو پس از تساوی با آمریکا، از آنجایی که هنوز درنیافته بود که چه بحرانی در حال خیمه زدن بر سر و کول تیمش است، از بازیکنانش انتقاد نکرد. اما پس از تساوی با الجزایر، که فهمید چه بلایی بر سر تیمش آمده است، درآمد که: ” من این انگلستان را نمی شناسم. “
او پس از پیروزی در برابر اسلوونی، مدعی شد که این تیم همان انگلستانی است که او می شناسد و سرمست از صعود و دلخوش به آینده، وعده داد که از این پس هر تیمی در برابر انگلستان قرار بگیرد، ” نابود خواهد شد. “
در حالی که کاپلو تنها چند روز پیش از حذف در برابر آلمان، صریحاً گفته بود این همان انگلستان مطلوب است و برهمین اساس وعده کرده بود که از این پس حریفان را نابود می کنیم، به ناگاه پس از دیدار با آلمان، بر طبل نافرمانی شاگردانش کوبید و گفت که بازیکنانش او را نمی خواهند و نکات تاکتیکی در زمین اجرا نشده است.
در حقیقت کاپلو با بهانه هایی از این دست می خواهد مسئولیت شکست را از دوش خود بردارد و بر دوش بازیکنانش بیاندازد؛ کاری که خوزه مورینیو تا کنون هیچ گاه مرتکب آن نشده است.
کاپلو مربی بزرگی است اما نه هوش خوزه مورینیو را دارد، نه مدیریت و شجاعت او را. همین کاستی هاست که موجب می شود کاپلو علاوه بر واگذار کردن جنگ تاکتیکی به مربی حریف، قادر به خارج ساختن تیمش از بحران و پذیرش شجاعانه مسئولیت شکست در جام جهانی نباشد.
اینکه کاپلو پس از نمایش ضعیف تیمش در دیدار حیثیتی با آلمان، فقط به فکر خودش می اندیشد و همانند آدمی ترسو، فقط قادر به بیان جملاتی از این دست است که ” من آخرین مقصر این ناکامی هستم “، فقدان فضیلت شجاعت را نیز به شکست فنی او اضافه می کند.
او اینک به جای اینکه همانند یک ژنرال شکست خورده بزرگ عمل کند، چونان فرمانده ای میان مایه و ترسو رفتار می کند.
کاپلو در واترلو گرفتار شده است اما او تنها به نجات خود می اندیشد و بس.