فیلم برداری ماموران پلیس از زن عریان با گوشی موبایل + عکس
همکارانم زن مظنون را عریان و سپس با گوشیهایشان از آن فیلمبرداری کردند
مأموران برای جلوگیری از خودکشی من لباسهایم را از من گرفتند. این کار آنها مرا دچار شوک کرد زیرا کاملاً برهنه مانده بودم و همه پلیسها برای تماشای من به سلول می آمدند. یکی از مأموران حتی در حالت برهنگی کامل از من فیلمبرداری کرد.
به گزارش خبرگزاری فارس، سیئم سوئید یک پلیس زن فرانسوی است که بهعلت تبعیضهایی که در پلیس فرانسه دید اقدام به انتشار کتابی با نام «پردهپوشی در پلیس [فرانسه]» نمود. اگرچه سوئید از پدر و مادر تونسی متولد شده ولی فرانسه را بهعنوان کشوری که در آن متولد شده دوست دارد و به همین دلیل بوده که به گفته خودش نتوانسته از این تبعیضهای ناروا که او را بهشدت آزار داده به راحتی بگذرد ولو اینکه این کار به از دست دادن شغل و یا خطرات دیگری برایش منجر شود.
سوئید در مقدمه کتابش آورده است: «این کتاب یک هجونامه نیست، بلکه مطالب آن به زندگی داخلی دستگاه پلیس مربوط می شود. تمام آنچه در این کتاب نقل شده بر پایه شهادت شهود، اسناد، صورت جلسات، گزارش های رسمی، و گزارش ها و یادداشت های حین خدمت تنظیم گردیده است. ممکن است با انتشار این کتاب، من شغلم را از دست بدهم ولی اگر حقیقت به این بها به دست آید، پشیمان نخواهم بود».
خبرگزاری فارس به دلیل اهمیت این موضوع و دست اول بودن مطالب آن اقدام به ترجمه متن کامل این کتاب نموده که قسمت بیستم آن تقدیم خوانندگان محترم می گردد:
همکارانم زن مظنون را عریان و سپس با گوشیهایشان از آن فیلمبرداری کردند
مأموران برای جلوگیری از خودکشی من لباسهایم را از من گرفتند. این کار آنها مرا دچار شوک کرد زیرا کاملاً برهنه مانده بودم و همه پلیسها برای تماشای من به سلول می آمدند. یکی از مأموران حتی در حالت برهنگی کامل از من فیلمبرداری کرد.
به گزارش خبرگزاری فارس، سیئم سوئید یک پلیس زن فرانسوی است که بهعلت تبعیضهایی که در پلیس فرانسه دید اقدام به انتشار کتابی با نام «پردهپوشی در پلیس [فرانسه]» نمود. اگرچه سوئید از پدر و مادر تونسی متولد شده ولی فرانسه را بهعنوان کشوری که در آن متولد شده دوست دارد و به همین دلیل بوده که به گفته خودش نتوانسته از این تبعیضهای ناروا که او را بهشدت آزار داده به راحتی بگذرد ولو اینکه این کار به از دست دادن شغل و یا خطرات دیگری برایش منجر شود.
سوئید در مقدمه کتابش آورده است: «این کتاب یک هجونامه نیست، بلکه مطالب آن به زندگی داخلی دستگاه پلیس مربوط می شود. تمام آنچه در این کتاب نقل شده بر پایه شهادت شهود، اسناد، صورت جلسات، گزارش های رسمی، و گزارش ها و یادداشت های حین خدمت تنظیم گردیده است. ممکن است با انتشار این کتاب، من شغلم را از دست بدهم ولی اگر حقیقت به این بها به دست آید، پشیمان نخواهم بود».
خبرگزاری فارس به دلیل اهمیت این موضوع و دست اول بودن مطالب آن اقدام به ترجمه متن کامل این کتاب نموده که قسمت بیستم آن تقدیم خوانندگان محترم می گردد:
*حق ندارید مرا اخراج کنید
شرح ماجرا از زبان خود متهم در یکی از جلسات بازجوئی روز ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۹ که در صورتمجلس جداگانه ای درج شده به شرح ذیل است: “خانمی که خود را مأمور پلیس مرزی معرفی کرد با تلفن همراه من تماس گرفت. این خانم چهار مرتبه به من زنگ زد و از من خواست تا به فرودگاه مراجعه کنم و دخترم را همراه خود ببرم. او بر این موضوع اصرار داشت زیرا بچه نمی توانست در دفتر پلیس تنها بماند . . . من حدود ساعت ۲۲ به فرودگاه اورلی رسیدم. ابتدا خود را به قسمت پذیرش معرفی کردم و فرزندم را در آنجا دیدم که به سمت من آمد. از من تقاضای ارائه مدرک شناسائی کردند و من هم گذرنامهام را ارائه نمودم.
تصریح کردم که مجوز اقامت ندارم اما تحت نظارت قضائی هستم که خانم کیامانگا نیز عیناً همین مطلب را به آنها گفته بود. من موظفم ماهی یک بار دفتر کمیسر پلیس محلی را امضا کنم.
برایشان توضیح دادم که با توجه به این نظارت قضائی، نمی توانند مرا مشمول اخراج از مرز قرار دهند و بهزودی حکم قضائی جهت صدور مجوز اقامت من صادر خواهد شد. مأمور پلیس از دست من عصبانی شد و به من گفت که باید قرار نظارت قضائی را همیشه همراهم داشته باشم، حتی اگر برای خریدن نان از منزل خارج می شوم. او صدایش را برای من بالا برد. واقعاً خشمگین به نظر می رسید. متوجه شدم که بیجهت عصبانیت به خرج می دهد و اصلاً به توضیحات من گوش نکرده است، بنابراین من هم عصبانی شدم و به او گفتم: میخوام خودمو بکشم . . . اصلاً منظورتونو نمیفهمم . . . از جون من چی میخواین؟ . . . علت عصبانیتم این بود که برای بردن بچه به فرودگاه مراجعه کرده بودم اما بهعوض خودم را در معرض بازداشت میدیدم.
چهار پنج نفری سر من ریخته بودند تا مرا مهار کنند. بالاخره تسلیم شدم. درست است: من فریاد زدم و خواستار رعایت حقوق بشر از سوی آنها شدم. مأموران بازوی راست مرا مجروح کردند و به دستانم دستبند زدند . . . آنها از من سؤال کردند آیا فردی را که خود را امپیایا سودری معرفی می کند می شناسم که جواب دادم خیر “.
*شبکه خانوادگی قاچاق انسان
همکاران من تصور می کنند یک شبکه قاچاق انسانی را کشف و متلاشی کرده اند. البته یک شبکه جمع و جور خانوادگی و بدون شاخه و شعبه؛ هرچند که به هرحال برای خودش یک شبکه محسوب می شود. یک جور کسب و کار خانوادگی. چند نفر گداگشنه که سعی می کنند با کلاهبرداری از چند نفر بدبختتر از خودشان پولی به جیب بزنند.
آنتوانت و متیو هر دو در سلول های جداگانه تحت بازداشت قرار می گیرند و سراپای وجودشان نگران حال دختر کوچکشان است. مأموران بچه را چکار کرده اند؟ او را در دفتر پلیس نگه می دارند؟ آیا به او چیزی برای خوردن و نوشیدن داده اند؟ رویش پتو کشیده اند؟ عروسکش را بغل کرده است؟
دختر کوچولوی آنها که متولد ۶ می ۲۰۰۵ در ایوری سورسن است در تاریخ ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۹، ساعت ۱۲ و بیست دقیقه نیمه شب به مهدکودک سوسی آن بری سپرده می شود.
*همکارانم زن مظنون را عریان و سپس با تلفنهایشان از آن فیلمبرداری کردند
و از این لحظه به بعد است که همه چیز به هم می ریزد. گزیده صورت جلسه شماره ۸/۰۰۲۸۵۱۰/۲۰۰۹ امضاشده توسط آنتوانت کیامانگا: “من مشخصات شوهرم را به آنها دادم. وقتی او به فرودگاه رسید، او هم تحت بازداشت پلیس قرار گرفت. مأموران با او نیز مثل من رفتار خشنی داشتند. من از شدت بدرفتاری آنها می خواستم با لباسهایم خودم را خفه کنم.
مأموران برای آنکه جلوی این کار مرا بگیرند لباسهایم را از من گرفتند. این کار آنها مرا دچار شوک کرد زیرا کاملاً برهنه مانده بودم و همه پلیسها برای تماشای من به سلول می آمدند. یکی از مأموران حتی در حالت برهنگی کامل از من فیلمبرداری کرد “.
این خانم سیاهپوست در سلول خود تنهاست. تنها و برهنه! مأموران پلیس از او در حالت برهنه فیلم می گیرند و می خندند. موضوع مناسبی برای شوخی و خنده پیدا کرده اند. از آن خندههای قهقههوار که از افراد منحرف سر میزند.
کثافتها! عوضیهای گناهکار، باید تقاص این ظلمتان را پس بدهید.
*هیچکس به مأمور پلیس تذکر نمیدهد که عملش حیوانی است
آنتوانت سعی می کند تا جایی که می تواند بدن خود را با دست بپوشاند و به این منظور در گوشهای از سلول خود را جمع می کند و دست هایش را به دور زانو حلقه می کند. یکی از مأموران زن با تلفن همراهش از او فیلم می گیرد. چرا ناراحتی؟ بقیه هم به تماشای مأموری ایستاده اند که با تلفن همراه مشغول فیلم گرفتن از این زن سیاهپوست برهنه است. با دیدن این صحنه آنها نیز به این نتیجه می رسند که بد فکری نیست. بههرحال، هیچیک از آنان به مأمور زن تذکر نمی دهد که فیلم گرفتن از یک زندانی برهنه عملی زشت، مشمئز کننده، وحشتناک و غیرانسانی است.
انگار برای همه جریان عادی است. شرم همه مأموران ریخته و اصلاً انگار نه انگار که با یک انسان طرفند. این صحنه عملاً بازسازی نمایی از باغ وحشهای انسانی رایج در اوائل قرن بیستم است که چندان هم ناآگاهانه از آنان سر نمی زند.
*پای والدین پسرک هم به پرونده باز میشود
بقیه مأموران به کار بازجویی و جمعآوری مدارک ادامه می دهند. والدین پسر جوانی که خود را امپیایا سودری معرفی کرده است هم به اداری پلیس احضار می شوند و آنها هم تحت بازداشت قرار می گیرند.
از آنجا که آنها هم به ورود غیرقانونی پسرشان به خاک فرانسه کمک کرده اند، بابت قاچاق مهاجرین غیرقانونی مقصر شناخته می شوند. دستکم، پلیس که موضوع را به این ترتیب برایشان تشریح می کند.
*هیچ عمل خلاف قانونی صورت نگرفته است
پرونده در اختیار دادسرا قرار می گیرد. قضات دادسرا بهخلاف نظر مأموران پلیس به این نتیجه می رسند که هیچ جرم جدیای در این پرونده به وقوع نپیوسته که سزاوار صدور حکم اخراج از کشور یا زندان – حتی کوتاهمدت – باشد. در مورد پسر نوجوانی که خود را امپیایا سودری معرفی می کند، نظر دادسرا این است که با توجه به مشکلات اداری سنگینی که بر سر راه پیوستن اعضای خانواده به یکدیگر قرار داده شده، والدین وی هیچ راه دیگری برای آوردن او به فرانسه و نزد خود نداشته اند.
تمام اعضای این خانواده آزاد می شوند هرچند که بههرحال وضعیتشان بحرانی است: پدر، مادر و پسر هر سه مبتلا به ویروس HIV هستند.
ایدز، این ویروس لعنتی، هر سه آنان را به آرامی خواهد کشت. در کنگو به دلیل فقدان امکانات بهداشتی، آنها از هیچ شانسی برای زنده ماندن برخوردار نبودند. اینجا در فرانسه می توانند به کسب چند سال زندگی بیشتر امید ببندند.
قضات در مورد متیو و آنتوانت هم هیچ عمل خلاف قانونی کشف نمی کنند. زن سیاهپوست میتواند لباسهایش را تنش کند. هردو آزادند.
همان شب به آمار پلیس مرزی پنج چوبخط اضافه شد. چیزی که می توانند بعداً به آن بنازند.