فریدون آسرایی: از خوانندگی خجالت میکشم!
صدای او برای خیلی از علاقهمندان موسیقی یک اتفاق تازه بود، صدایی که شباهت چندانی به صداهای دیگر نداشت و همین باعث شد موفقیت او در بازار پرترافیک موسیقی ایران خیلی سریع اتفاق بیفتد.
فریدون آسرایی البته همانطور که خودش میگوید از همان دوره نوجوانی تمرین خواندن میکرده است. هممدرسهایهایش بارها صدای او را در هنگام نماز موقع گفتن اذان شنیده بودند اما خودش میگوید هیچ وقت فکر نمیکرده که این ماجرا در آینده او را تبدیل به یکی از خوانندههای پرطرفدار موسیقی پاپ کند. مهمان این شماره صفحه اولینها برای رسیدن به جایگاه فعلیاش فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته. توضیح این اتفاقها را میتوانید از زبان خودش بخوانید.
موذنزاده، یادش بخیر
وقتی با خوانندههایی که این روزها مطرح شدهاند صحبت میکنیم همه میگویند از بچگی استعداد خواندن را داشتهاند، در مورد شما هم اینطور بود؟
من از کلاس پنجم دبستان شروع به خواندن کردم. آن موقع علاقه زیادی به اذان آقای موذنزاده داشتم. در کلاس درس همیشه میخواندم و بچهها گوش میکردند. یک روز معلم ما گفت کسانی که میخواهند اذان بخوانند، بیایند جلو بایستند. بچههای کلاس همه گفتند «آسرایی» آواز میخواند. من آن زمان یکی از خجالتیترین موجودات روی زمین بودم. یادم میآید لحظهای که اسم من برده شد به حال مرگ افتادم.
همین الان هم این کمرویی را دارم، وقتی کسی به من میگوید فریدون برایمان بخوان پاهایم شروع میکند به لرزیدن. در کل هیچ وقت آدم پررویی نبودم. به هر حال آن روز سر کلاس درس یک آهنگ محلی خواندم که اولین آواز خواندن من به حساب میآید. از آن روز به بعد هم هیچ فعالیتی در موسیقی نداشتم. هیچ وقت هم فکر نمیکردم یک روز خواننده خواهم شد و صدای خودم را باور نداشتم. بعد از اتمام دوره دانشجویی وقتی به کانادا رفتم با یکی از دوستانم که موزیسین بود دور هم که جمع میشدیم برای دل خودمان شروع میکردیم به خواندن. من هم میخواندم، بعد از یک مدت دوست من یک کیبورد خریداری کرد و از من خواست با او موسیقی کار کنم.
آن موقع گروهی به نام غزال کار موسیقی انجام میدادند. ما هم به آنها اضافه شدیم که نتیجه آن تبدیل شد به اجرای ۲ کنسرت در تورنتو و دیگری در شهر اتاوا و بعد از آن به ونکوور کانادا رفتم. در سال ۸۱ هم گروه پرواز را تشکیل دادم و مدتها خواننده آن گروه بودم.
این صدا به من ارث رسیده
خواندن را به طور آکادمیک دنبال کردی یا خودت به صورت تجربی؟
من هیچ وقت باور نداشتم که صدای خوبی دارم. اصلا احساس نمیکردم که میتوانم خواننده شوم. آن چند سالی هم که در کانادا میخواندم به دلیل علاقهای بود که به خواندن داشتم. بیشتر دوستانم مرا تشویق میکردند که به سمتی بروم که به کار جدیتر نگاه کنم. فکر میکنم علاقه به خوانندگی ارثی است. در خانواده من عمویم صدای خیلی خوبی داشت. پدر و برادر بزرگم سالهای سال در مراسمهای مختلف خانوادگی آواز میخوانند.
وقتی اولینبار متوجه شدید به خوانندگی علاقه دارید، چقدر این حس را جدی گرفتید؟
در تمام دوران زندگیام به خواندن علاقه داشتم. مثل همه جوانهایی که دوست دارند بخوانند. شاید هر کسی در تنهاییاش برای خودش میخواند. به نظر من هر شخصی که بتواند حرف بزند میتواند آواز هم بخواند. اما عدهای استعداد بیشتری در زمینه خواندن دارند.من تا زمانی که به ونکوور کانادا نرفته بودم و با چند نفری موسیقی کار نکرده بودم، حرفه خوانندگی را جدی نمیگرفتم.
جلوی مادرم آواز نمیخوانم
واکنش اطرافیانتان در مقابل حرفه خوانندگی شما چطور بود؟
در مدتی که خارج از ایران زندگی میکردم خانوادهام هیچ وقت نمیدانستند که من میخوانم. شاید باور نکنید اما همان کمرو بودن و خجالتی بودن موقعیتی برای من ایجاد کرده که نتوانستهام هنوز که هنوز است جلوی مادرم بخوانم.فقط یکبار در مراسم تولد خواهرزادهام برای خانوادهام آواز خواندم. بنابراین بیشترین تشویقها از طرف دوستانم بود. من در کانادا در یک تیم بزرگ ۴۰نفره فوتبال بازی میکردم و دوستان ورزشیام همیشه اصرار داشتند که کار را جدیتر دنبال کنم و آلبوم منتشر کنم.
همیشه دیگران مرا هل دادهاند
و کی این ماجرا خیلی جدی شد
اولین بار مرحوم آقای عبدی امینی از من سؤال کردند آیا میخواهی خواننده شوی؟ جواب دادم نمیدانم. آقای امینی خیلی قاطع گفت تو هیچ وقت خواننده نمیشوی کسی که میخواهد بخواند میگوید، بله. معلوم است که میخواهم خواننده شوم و از ته دل و با تمام انرژی خواستهاش را میگوید. اما من اینطور نبودم. همیشه دیگران هلم میدادند که خوانندگی را دنبال کنم. در واقع من تا ۲ سال قبل به عنوان حرفه جدی به خوانندگی فکر نکردم. ۲ سال که یک تصمیم گرفتهام خواندن تبدیل به یک حرفه جدی برایم شود.
اگر پولدار بودم خواننده نمیشدم
چه اتفاقی باعث شد که تصمیم گرفتی نگاهت را به حرفه خوانندگی جدیتر کنی؟
شرایط سخت زندگی. اگر شرایط زندگیام خوب بود، هیچ وقت به طرف خوانندگی نمیرفتم. در واقع مادیات باعث اصلی خواندن من است. سالها زندگیام را در کانادا وقف خواندن کردم. وقتی ساکن کانادا بودم شرایط مالی بسیار خوبی داشتم. ۳ فروشگاه DVD و CD پخش موسیقی داشتم. وقتی به ایران برگشتم مجبور شدم ۲ فروشگاه را بفروشم و آن یکی را هم اجاره دادم. به خصوص که شرایط مالیام روزبهروز در ایران سختتر میشد. بنابراین مجبور شدم به درآمدی که از راه موسیقی به دست میآورم، اکتفا کنم.
هیچ الگوی خاصی داشتهای که باعث شده باشد موسیقی را جدیتر دنبال کنی؟
در دوران نوجوانی و جوانی خوانندههای زیادی بودند که با صدای آنها زندگی کردم. مردم با برخی از موسیقیها عاشق میشوند، با بعضی دیگر خاطره دارند و با تعدادی از آهنگها خاطراتش را زنده نگه میدارند. از خیلیها شنیدهام که با آهنگ «خوشگل عاشق» من عاشق شدند، خیلیها از آلبوم «همچون ماه» من خاطره دارند. خب، من هم در دوران نوجوانیام با خیلی از موسیقیها زندگی کردهام. از آهنگهای عاشقانه بگیرید تا کارهای شش و هشت با هر کدام از آنها روزهایی را سپری کردهایم.
توقع مالی از خواندن نداشتم
اولین دستمزدی که از راه موسیقی دریافت کردی چقدر بود؟
از ابتدا که با گروه غزال کار میکردیم به دنبال کسب درآمد و دستمزد نبودیم. چون ما برای خودمان کار میکردیم و کنسرت برگزار میکردیم. سه نفر بودیم که وقتی آن گروه را دور هم جمع کردیم، توقع مالی نداشتیم. اگر هم داشتیم سودی نمیبردیم چون فقط به خاطر علاقهمان کار موزیک را دنبال میکردیم. اتفاقا از برنامههایمان استقبال خیلی خوبی هم میشد. شاید یکی از دلایلی که دنبال دستمزد نبودم موقعیت مالی آن زمان خودم بود، اصلا احتیاجی به کسب درآمد از راه موسیقی نداشتم. تمام دستمزدهایی که در خارج از ایران دریافت کردم را به یکی از دوستانم تحویل میدادم تا برایم آهنگسازی کند یا برای بچههای گروه وسایل موسیقی میخریدم. در واقع تمام درآمد دوباره صرف هزینه خود گروه میشد. تا سالهای سال حتی یک ریال هم از موسیقی درآمد نداشتم.
صدایم گرفت، حالم گرفته شد
در اجرای برنامه زنده و کنسرتهایت هیچ وقت سوتی یا تپقی داشتهای؟
یکبار در کیش، به دلیل بخاری که از دستگاه مهساز بیرون میآید، بد بلایی سرم آمد. یادم میآید آن روز از قبل اوضاع گلویم خوب نبود و وقتی دود استیج را پر کرد، وارد گلویم شد و وسط خواندنم صدایم گرفت اما سریع ماجرا را جمع و جور کردم و خوشبختانه کسی متوجه گرفتگی صدایم نشد. البته خودم واقعا حالم گرفته شد.
قبل از انتشار اولین آلبومت هیچ وقت فکر میکردی مخاطب بتواند آنقدر با آن ارتباط برقرار کند؟
هنوز هم باورم نمیشود. هنوز هم خیلی از تعریف و تمجیدهایی که دیگران از من میکنند را باور نمیکنم.آلبوم اول من در خارج از کشور پخش شد و بازتاب خوبی نداشت. بعد از انتشار آلبوم «غریبه» در ایران به کانادا رفتم. آنجا بودم که آلبوم غریبه پخش شد. با دوستانم که صحبت میکردم میگفتند فروش آلبومت واقعا خوب است. باورم نمیشد و تا وقتی که به ایران نیامده بودم متوجه نشدم که چه خبر شده است. با خودم فکر میکردم هر کسی آلبوم منتشر کند همین اتفاق برایش خواهد افتاد. از روزنامهها و مجلات مختلف با من تماس میگرفتند و تا مدتها از این روزنامه به آن مجله در حال مصاحبه کردن بودم.
گلویم نازنازی نیست
در این سالها بیشترین تشویق و حمایت را از چه کسی داشتی؟
بیشتر از همه خود من بودم که روی پای خودم ایستادم اما وقتی با بهروز صفاریان شروع به کار کردم کمکم به خودباوری رسیدم. آقای صفاریان واقعا در اینکه من بتوانم خودم را پیدا کنم تاثیرگذار بود. تا قبل از آشناییام با بهروز حتی نمیدانستم که یک ملودی را میتوان به چند شکل خواند. وقتی یک خط ملودی را به یک سبک میخوانی آهنگ کسلکننده و یکنواخت میشود. اما اگر این توانایی را پیدا کنی که بتوانی یک ملودی را چند شکل بخوانی از کارت نتیجه خیلی بهتری خواهی گرفت. کسی که در این سالها در خواندن و خودباوری به من کمک کرد و اجازه داد کار را آنطور که دوست دارم ضبط کنم، آقای بهروز صفاریان بود.
مراقبت از صدا چطور است؟ رژیم و تغذیه خاصی وجود دارد؟
من با گلویم ارتباط خوبی دارم. خوشبختانه صدای من هیچ وقت اذیتم نکرده است. خیلی از خوانندهها بعد از خواندن گلویشان اذیت میشود. اما من هیچ وقت چنین مشکلی را تجربه نکردم و با صدایم راحت هستم. در واقع گلوی نازنازیای ندارم.