رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

زن: تمام بدبختی هایم از یک نگاه لعنتی آغاز شد

تازه فهمیدم چه کلاهی سرم رفته است. من با شماره تلفن همراهش تماس گرفتم ولی او در جوابم گفت: عکس های شخصی ات را از سیستم رایانه برداشته ام و اگر صدایت دربیاید کاری خواهم کرد که نتوانی از خانه بیرون بیایی و سرت را جلوی همسایه ها بالا بگیری!
تاو چند ثانیه ای به چشمانم خیره شد و پلک هم نمی زد. در بازی دو چشم، عقلم را باختم و دلم لرزید. دقایقی بعد اتوبوس در ایستگاه توقف کرد و من پیاده شدم. او هم دنبالم آمد و در کوچه ای خلوت صدایم زد و گفت: ممکن است چند دقیقه ای با هم صحبت کنیم؟ خنده ام گرفته بود و در جوابش گفتم: مثلا چه می خواهی بگویی؟ او بی مقدمه ابراز عشق و علاقه کرد.زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری شهرک ناجای مشهد افزود: من از حرف های بی پروای رامین ناراحت شدم و حتی به او توهین کردم و فوری به خانه رفتم، اما از فردای آن روز این فرد غریبه در مسیر زندگی ام قرار گرفت و آن قدر مزاحمم شد که از ترس آبرویم به خواهش و تمنا افتادم تا دست از سرم بردارد. رامین می گفت مجرد است و مرا برای ازدواج می خواهد.من داستان زندگی ام را برایش تعریف کردم و گفتم شوهرم را در حادثه ای از دست داده ام و یک فرزند دو ساله دارم، ولی او انگار پنبه غفلت را توی گوش هایش چپانده بود و فقط می گفت اگر مرا درک نکنی خودم را می کشم! سماجت رامین در خواسته اش پس از گذشت دو ماه باعث شد تا خام وعده و وعیدهایش بشوم. قرار شد ما مدتی به طور موقت با هم ازدواج کنیم و سپس اگر همدیگر را پسندیدیم عقدمان را به طور رسمی به ثبت برسانیم.

تازه فهمیدم چه کلاهی سرم رفته است. من با شماره تلفن همراهش تماس گرفتم ولی او در جوابم گفت: عکس های شخصی ات را از سیستم رایانه برداشته ام و اگر صدایت دربیاید کاری خواهم کرد که نتوانی از خانه بیرون بیایی و سرت را جلوی همسایه ها بالا بگیری!
تاو چند ثانیه ای به چشمانم خیره شد و پلک هم نمی زد. در بازی دو چشم، عقلم را باختم و دلم لرزید. دقایقی بعد اتوبوس در ایستگاه توقف کرد و من پیاده شدم. او هم دنبالم آمد و در کوچه ای خلوت صدایم زد و گفت: ممکن است چند دقیقه ای با هم صحبت کنیم؟ خنده ام گرفته بود و در جوابش گفتم: مثلا چه می خواهی بگویی؟ او بی مقدمه ابراز عشق و علاقه کرد.زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری شهرک ناجای مشهد افزود: من از حرف های بی پروای رامین ناراحت شدم و حتی به او توهین کردم و فوری به خانه رفتم، اما از فردای آن روز این فرد غریبه در مسیر زندگی ام قرار گرفت و آن قدر مزاحمم شد که از ترس آبرویم به خواهش و تمنا افتادم تا دست از سرم بردارد. رامین می گفت مجرد است و مرا برای ازدواج می خواهد.من داستان زندگی ام را برایش تعریف کردم و گفتم شوهرم را در حادثه ای از دست داده ام و یک فرزند دو ساله دارم، ولی او انگار پنبه غفلت را توی گوش هایش چپانده بود و فقط می گفت اگر مرا درک نکنی خودم را می کشم! سماجت رامین در خواسته اش پس از گذشت دو ماه باعث شد تا خام وعده و وعیدهایش بشوم. قرار شد ما مدتی به طور موقت با هم ازدواج کنیم و سپس اگر همدیگر را پسندیدیم عقدمان را به طور رسمی به ثبت برسانیم. در این شرایط رامین چند بار به دیدنم آمد و زمان رفتن، مقداری پول قرض می گرفت و به شوخی می گفت: بنویس به حسابم! من از این وضعیت ناراحت بودم و تصمیم داشتم قراردادمان را فسخ کنم برای همین هم دعوتش کردم تا بیاید و حرف آخر را بزنیم. رامین آخرین باری که به خانه ام آمد خیلی خونسرد گفت اشکالی ندارد و برای همیشه همدیگر را فراموش خواهیم کرد اما من ساده لوح غافل از آن بودم که او در این مدت با سوءاستفاده از غفلتم، از روی کلیدهای خانه برای خودش یدکی تهیه کرده است؛ در نتیجه یک شب که همراه بچه ام به خانه برادرم رفته بودم با استفاده از کلید به راحتی مقداری طلا، وجه نقد، دستگاه رایانه و لوازم دیگر مرا به سرقت برد.من با ناراحتی برای گلایه به در خانه مادرش رفتم اما پیرزن پس از شنیدن حرف هایم تعجب کرد و گفت: رامین زن دارد و همسرش الان باردار می باشد چه طور ممکن است چنین کاری انجام بدهد؟
تازه فهمیدم چه کلاهی سرم رفته است. من با شماره تلفن همراهش تماس گرفتم ولی او در جوابم گفت: عکس های شخصی ات را از سیستم رایانه برداشته ام و اگر صدایت دربیاید کاری خواهم کرد که نتوانی از خانه بیرون بیایی و سرت را جلوی همسایه ها بالا بگیری!
زن جوان آهی کشید و ادامه داد: تمام بدبختی هایم از یک نگاه لعنتی شروع شد. واقعا خیلی از بدبختی هایی که به سر آدم می آید از سر نگاه نابه جاست. فکر می کنم مهم ترین اصل در رعایت حجاب و پاکدامنی حفظ نگاه است.کاش حواسم را جمع می کردم و به این راحتی بازیچه هوس های فردی غریبه نمی شدم. نگران هستم مبادا برایم مشکل دیگری به وجود بیاورد.در پایان به زنانی که مثل من همسر خود را از دست داده اند توصیه می کنم هوشیار باشند و اگر موقعیتی برای ازدواج داشتند حتما موضوع را با خانواده مطرح کنند و با شور و مشورت تصمیم درست و منطقی بگیرند تا خدای ناکرده دچار مشکل نشوند.
خراسان

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد