رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

درباره یک حبه قند

گرفتار در حصار سینمای ایرانی
۱ – حبه قند در یک سوم انتهایی‌اش از همان داستان همیشگی سینمای ایرانی لطمه خورده است: تلاش فیلمساز برای بیان تصویری یک مفهوم پر آب و تاب. همان چیزی که در ایران به سینمای معناگرا مشهور شده است. میرکریمی تمام سیر باورپذیر و جذاب و زنده روایت را متوقف می‌‌کند و برای تماشاگر نمایشی نمادین از برداشت شخصی‌اش را (که اتفاقا چیز چندان پیچیده‌ای هم نیست) درباره چرخه مرگ و زندگی و عشق به تصویر می‌کشد. این نمادگرایی و تلاش برای بیان تصویری آن هم با این حجم طمطراق را در سینمای امروز جهان کمتر می‌بینیم. این تلاش برای گفتن مفاهیم ابدی ازلی با استفاده از تصویر، تماشاگر را یاد فیلم شرم کیومرث پوراحمد می‌اندازد آنجا که مجید در توضیح فیلم آماتوری که ساخته مدام توضیح می‌دهد: آقا اینجا منظور داشتیما!
 2 – در یک سوم انتهایی حبه قند، میرکریمی تمام تلاش دلپذیر و خوشایندش برای ترسیم سیالیت زندگی یک خانواده پر جمعیت یزدی را با پناه بردن دوباره به همان فرمول مرسوم و متداول معناگرایی (آن هم در قاموس سینمای ایران) تلف می‌کند.۷۰ دقیقه شیرینی روایت و شخصیت پردازی و طنز، قربانی برداشت متکلفانه میرکریمی از مسئله مرگ و زندگی می‌شود. کارگردان آن قدر شیفته این برداشت دمده از مفهوم بیان تصویری است که در دقایقی از فیلم، روایت را متوقف می‌کند تا ما را با رادیوی دایی مرحوم الفت ببخشد

گرفتار در حصار سینمای ایرانی
۱ – حبه قند در یک سوم انتهایی‌اش از همان داستان همیشگی سینمای ایرانی لطمه خورده است: تلاش فیلمساز برای بیان تصویری یک مفهوم پر آب و تاب. همان چیزی که در ایران به سینمای معناگرا مشهور شده است. میرکریمی تمام سیر باورپذیر و جذاب و زنده روایت را متوقف می‌‌کند و برای تماشاگر نمایشی نمادین از برداشت شخصی‌اش را (که اتفاقا چیز چندان پیچیده‌ای هم نیست) درباره چرخه مرگ و زندگی و عشق به تصویر می‌کشد. این نمادگرایی و تلاش برای بیان تصویری آن هم با این حجم طمطراق را در سینمای امروز جهان کمتر می‌بینیم. این تلاش برای گفتن مفاهیم ابدی ازلی با استفاده از تصویر، تماشاگر را یاد فیلم شرم کیومرث پوراحمد می‌اندازد آنجا که مجید در توضیح فیلم آماتوری که ساخته مدام توضیح می‌دهد: آقا اینجا منظور داشتیما!
 2 – در یک سوم انتهایی حبه قند، میرکریمی تمام تلاش دلپذیر و خوشایندش برای ترسیم سیالیت زندگی یک خانواده پر جمعیت یزدی را با پناه بردن دوباره به همان فرمول مرسوم و متداول معناگرایی (آن هم در قاموس سینمای ایران) تلف می‌کند.۷۰ دقیقه شیرینی روایت و شخصیت پردازی و طنز، قربانی برداشت متکلفانه میرکریمی از مسئله مرگ و زندگی می‌شود. کارگردان آن قدر شیفته این برداشت دمده از مفهوم بیان تصویری است که در دقایقی از فیلم، روایت را متوقف می‌کند تا ما را با رادیوی دایی مرحوم الفت ببخشد: نمایش علاقه دایی به این رادیو، خراب شدنش، تعمیر توسط قاسم اما روشن نشدنش چون برق خانه قطع است و بالاخره به صدا درآمدنش در نیمه‌های شب پس از آمدن دوباره برق و پخش یک ترانه عارفانه. این نوع معناگرایی و مثلا بیان تصویری برای فیلمسازی که در بیشتر زمان فیلم قدرت خود را در نمایش جزییات زندگی این خانواده پرجمعیت به رخ کشیده خیلی کم است. ۲۳  سال پیش کیانوش عیاری در آنسوی آتش استفاده مشابهی از یک پخش صوت قراضه انجام داده بود. آنجا هم برای آنکه بیان تصویری فیلمساز درست از آب در بیاید صحنه‌هایی از روایت فیلم به تلاش سیامک اطلسی برای تعمیر دستگاه به هدر رفته بود. تا در فینال فیلم از ضبط قراضه نوای دانوب آبی به گوش برسد و تماشاگر را مثلا در مفهومی که فیلمساز در ذهن دارد غوطه ور سازد.
 3 – حبه قند نشان توانایی‌های آشکار میرکریمی به عنوان یک کارگردان مقتدر است اما در عین حال بیانگر کاستی‌های نگاه او به سینما نیز هست. میرکریمی نمی‌تواند خود را از جاذبه و کشش غم در سینمای ایران خلاص کند. او از نمایش مبالغه آمیز سوگواری زنان و به رقت آوردن تماشاگران لذت می‌برد. او هنر بازیگر فوق‌العاده‌ای مثل ریما رامین فر را در تلاش برای نمایش اندوهی کلیشه‌ای و در روال مرسوم سریال‌های تلویزیونی و سردادن گریه‌ای مثلا واقعی هدر می‌دهد. چرا؟ واقعا دلیلی پیدا نمی‌کنم. او وجدان تماشاگر را مدام در یک سوم انتهایی فیلم می‌آزارد و طراوت فیلم خود را فدای بیان چیزی می‌کند که لزومی به گفتن ندارد. میرکریمی در خلسه معنا و اخلاق، کاری می‌کند تا نگار جواهریان که سال پیش در هیچ و طلا و مس نمایشی شکوهمند از هنر بازیگری داشت با پسرفتی شگفت انگیز باز هم به قالب کلیشه‌ای ترسیم دختر مثبت و بلاکش و کم اثر با لبخند‌های سوپر ملیح فرو بغلتد.
 4 – حبه قند در استانه تبدیل به یک اتفاق خوشایند در سینمای ایران متوقف شده است. میرکریمی حالا کارگردان برجسته‌ای است که نیاز دارد دیدگاه خود را وسعت بخشد واز دیوار تنگ مفاهیم قراردادی سینمای ایرانی خلاص شود.

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد