رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

By registering with this blog you are also agreeing to receive email notifications for new posts but you can unsubscribe at anytime.


رمز عبور به ایمیل شما ارسال خواهد شد.


کانال رسمی سایت تفریحی

دکه سایت


نظر سنجی

نظرسنجی

به نظر شما کدام سریال امسال ماه رمضان بهتر است؟

Loading ... Loading ...

کلیپ روز




logo-samandehi

تصاویری از فرش قرمز اختصاصی برای بازیگران دیر رسیده در جشنواره فجر

عکس از جشن تولد ۳۸ سالگی آزاده صمدی

مصاحبه از زندگی شخصی امیرحسین مدرس و همسر دومش

عکس همسر آزاده نامداری و دخترش گندم

عکس جدید مهناز افشار و دخترش لینانا

نامه عسل پورحیدری در شبکه اجتماعی پس از خاکسپاری پدر

عکسی جالب از تینا آخوندتبار با دستکش بوکس در حال ورزش

تصاویر تبلیغاتی الیکا عبدالرزاقی و همسرش امین زندگانی

رتبه بدهید:

حکایتی از کتاب “شیطان و دوشیزه پریم”

یه روز یه مسافر خسته با اسب و سگش از مسیر دشتی بدون آب و علف می گذشت. از آغاز سفر خیلی گذشته بود و مسافر و حیووناش بسیار گرسنه و تشنه بودن. در چشم انداز دشت، یه باغ محصور و سرسبز که درش نهر روون و درختای پرمیوه پیدا بود، به چشم می خورد. مسافر که به در باغ رسید، دید یه نگهبان بر سر در باغ ایستاده و یه تابلو بالای در نصب شده و روش نوشته: “بهشت”

مسافر پرسید: اینجا کجاست و نگهبان پاسخ داد: اینجا بهشته. مسافر ازش خواست که برای نوشیدن آب و یه استراحت کوتاه اونو راه بده. نگهبان گفت: برو داخل.

وقتی مسافر خواست با حیووناش داخل بشه نگهبان مانع شد و گفت ورود حیوانات به داخل بهشت ممنوعه. مسافر گفت: اونا تمام چیزای منن، تمام راهو با من بودن، اونا یه بخشی از زندگی منن. و نگهبان مانع شد. مسافر همچنان خسته و تشنه به راهش ادامه داد.

یه روز یه مسافر خسته با اسب و سگش از مسیر دشتی بدون آب و علف می گذشت. از آغاز سفر خیلی گذشته بود و مسافر و حیووناش بسیار گرسنه و تشنه بودن. در چشم انداز دشت، یه باغ محصور و سرسبز که درش نهر روون و درختای پرمیوه پیدا بود، به چشم می خورد. مسافر که به در باغ رسید، دید یه نگهبان بر سر در باغ ایستاده و یه تابلو بالای در نصب شده و روش نوشته: “بهشت”

مسافر پرسید: اینجا کجاست و نگهبان پاسخ داد: اینجا بهشته. مسافر ازش خواست که برای نوشیدن آب و یه استراحت کوتاه اونو راه بده. نگهبان گفت: برو داخل.

وقتی مسافر خواست با حیووناش داخل بشه نگهبان مانع شد و گفت ورود حیوانات به داخل بهشت ممنوعه. مسافر گفت: اونا تمام چیزای منن، تمام راهو با من بودن، اونا یه بخشی از زندگی منن. و نگهبان مانع شد. مسافر همچنان خسته و تشنه به راهش ادامه داد.

فرسخی جلوتر مسافر با صحنه مشابهی مواجه شد. باغی و نگهبانی و تابلوی بالای دری که روش نوشته بود بهشت. از نگهبان خواست برای رفع عطش و خستگی با حیووناش وارد بهشت شن و نگهبان اجازه داد.

بعد نیمروزی که مسافر برای ادامه راه از باغ خارج می شد، به نگهبان گفت: پایین تپه باغی هست که اونجا هم بهشته، اگر اون بهشت جعلیه چرا جلوشو نمیگیرید؟ نگهبان پاسخ داد: اونجا جهنمه و اتفاقا کار ما روهم راحت می  کنه. هر ی حاضر باشه از چیزایی که دوست داره، از چیزایی که براش مهمن و براش آرمانن، بگذره وارد اونجا میشه و مشتریای ما کمتر میشن.

اما اگرکسی حاضر نباشه از مهمترین چیزای زندگیش بگذره، به اینجا میاد.

تصاویر جدید بنیامین بهادری در کنار زن سال هند

تصاویر و حواشی حضور سحر قریشی و بازیگران در جشن پیراهن استقلال

عکسی جدید از آنا نعمتی و برادرش در رستوران

تصاویر جدید از هدیه تهرانی و مهران مدیری در سری جدید «قلب یخی»

عکس هایی از عروسی گلزار و النازشاکردوست در یک فیلم عروسی

دو عکس متفاوت الناز شاکردوست با عروسک گوفی و در آمبولانس

تصاویر نرگس محمدی به همراه مادرش در کنسرت موسیقی

تصاویری از حضور هنرمندان در کنسرت بابک جهانبخش

تبلیغ فروشگاهی

مطالب مرتبط با این موضوع

اجباری اجباری، ایمیل شما هرگز منتشر نخواهد شد